داستان سکسی تقدیم به شما
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
این داستان ادامه داستان قبله که به همین اسم نوشته شده
این قسمت هیچ مسئله سکسی نداره و صرفا برای تکمیل لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه نوشته شده
و اما حالا میخوام اول در یه مواردی برای دوستان منتقد شفاف سازی کنم
اون دوستایی که داستان رو خوندن و اونو از پایه و اساس دروغ خطاب کردن اینو بدونن که این داستان کاملا واقعی و هر فجشی که دلشون میخواد بدن اگه این داستان رو از قصد بدای تخریب یه قومیت یا خیال پردازی نوشته باشم
دوما من این داستان رو از زبون اون دختر نوشتم واگه یه ذره مغز داشتید میدونستید نویسنده برای انتقال احساسات داستان از زاویه اول شخص داستان رو مینویسه
البته که برای بهتر بودن یه جزئیاتی بهش اضافه کردم ولی
چارچوب داستان کاملا واقعیه
البته نباید این چیزا رو میگفتم ولی انقدر داستان ها دروغ زیاد شدن که دوستان دیگه نمیتونن فرق بینشون رو تشخیص بدن والبته بهشون حق هم میدم
خوب بریم سراغ ادامه داستان که به اونجا رسیدیم که زینب ماسه رو فشار داد…
ولی خوشبختانه گلوله گیر کرد و تفنگ شلیک نکرد حسن که از ترس چشم هاشو بسته بود وقتی متوجه موضوع شد مثل برق پرید و تفنگ رو از دست زینب گرفت و با صدای بلند التماس آلودی مامان و عموش رو صدا کرد
اونا هم سراسیمه اومدن داخل و وقتی از فضا و اتفاقات باخبر شدن سریع رفتن و زینب رو که بعد اون اتفاق سر جای خودش خشکش زده بود رو گرفتن و از اتاق بیرون آوردن
و به یه اتق دیگه بردن لباس تنش کردن و با حالتی ناراحت و پشیمون از کاری که کرده بودن به اون نگاه میکردن
زینب کاملا شوک بود و واقعا انگار از مرگ برگشته بود
مغزش قفل بود و فقط تصاویر تجاوزز وحشتناکی که چند دیقه پیش بهش شده رود جلوی روش بود و اتفاقاتی که افتاده بود رو چندین و چند بار توی ذهنش مرور میکرد وگاهی قطره اشکی از چشمش بیرون میزد و البته بغض سنگینی توی گلوش بود و واقعا نفس کشیدن رو براش سخت میکرد
یه ساعتی گذشت و همه چیز همین طور یخ زده بود و کوچک ترین حرکت یا صدایی ایجاد نشد
بالاخره مغز زینب اتفاقات رخ داده رو هضم کرد و زینب باز به آینده فکر کرد
اما به چی فکر میکرد اون لحظه؟
خودکشی دوباره! یا تن دادن به خواسته های حسن ؟
شایدم هیچ کدوم !
زینب با فشردن اون ماشه از بین نرفت ولی کاملا عوض شد شاید اگه اون زینب یکی دو ساعت قبل بود تصمیم دیگه ای میگرفت
ولی اون توی چند لحطه تصمیم خودشو گرفت اون دیگه به خود کشی فکرنمی کرد اون قصد داشت اتفاقاتی که افتاده رو به پدرش بگه و از اونا شکایت کنه
شاید بهترین راه انتقام از کسی اینه که اونو با دادگاه و پاسگاه و … گیز بندازی اکسایی که تجربشو دارن میدونن که عذاب آور ترین شکنجه ممکنه
زینب از سر جاش بلند شد عمو و زن عمو (مادر حسن) با نا امیدی به حرکاتش چشم دوختن ولی واقعا روی نگاه کردن توی چشم هاش رو نداشتن زینب بدون هیچ حرفی با نگاهی تحقیر آمیز بهشون نگاه کرد چادرش رو سرش کرد و راهش رو گرفت و به سمت خونه رفت و افکارش رو تو مغزش برسی میکرد
تصمیم اون فقط انتقام نبود !
دیگه به انتقام براش اهمیت نداشت و بیشتر به فکر آینده خودش بود و اونا رو به دست خدا سپرده بود ولی این به معنی نبود که موضوع رو به باباش نگه و ازشون شکایت نکنه
ولی نگرانی زینب از جای دیگه ای بود
اگه بابا یا برادراش این قضیه رو میفهمیدن معلوم نبود چه اتفاقی بیوفته احتمالش زیاد بود که با شنیدن این خبر یه جنگ خیلی بزرگ بیوفته و یکی یا چند تا از خوانواده عموش رو میکشتن والبته اونا هم قطعا بی جواب نمیذاشتن و این یعنی عمیق تر شدن فاجعه .
بهترین را این بود که باباش رو به یه بهانه ای به پاسگاه بکشونه و موضوع رو اونجا براش بگه
به خونه که رسید به بابا گفت که توی شهر که رفتیم کیفم رو دزد برد بیا بریم تا یه شکایت نامه تنظیم کنیم
رفتن به اون پاسگاه محل و اونجا بود که زینب میخواست در حضور پلیس ها موضوع رو به باباش و پلیس ها بگه و از خطر های عکس العمل احتمالی باباش کم کنه
خلاصه همه داستان رو برای باباش تعریف کرد ولی ازش خواهش کرد که قضیه رو از طریق پلیس پیش ببرن.
بابایی زینب که واقعا تو شوک بود و اونا رو به شهر فرستادن و یه روانشناس کاملا سعی داشت بابای زینب رو قانع کنه تا کار رو از طریق قانون پیش ببرن و از روش های سنتی پیش نرن و از قتل های زنجیره ای جلو گیری کنن چون عرب ها توی این مسائل خیلی متعصب هستن و این جور جنگ ها اگه پیش بیاد کشته های زیادی از دو طرف میده
حسن و عموش و مادرش رو فورا دستکیر کردن و دادگاه ها در جریانه(دادگاه های ایران رو که در جریان هستین چه قدر لفتش میدن و کند پیش میره )ولی چیزی که قطعیه اینه که زینب به هیچ وجه رضایت نخواهد داد .
نوشته: زینب
نوشته های مرتبط:
منِ سزاوار (۳ و پایانی)
تجاوز پسرعموم به من
تجاوز وحشیانه پسرعموم بهم
منِ حشری
منِ سزاوار (۲)
منِ سزاوار (۱)
ممــنوعـه ی مَن
دكتر كار بَلد و منِ عشق سن بالا
منو عشق اولم پسرعموم
اول تجربه کون دادن من با انگشت پسرعموم
لیسیدن پاهای پسرعموم
کون دادن به پسرعموم امین
من پسرعموم از آخر تا اول
من و پسرعموم (هردو تازه وارد)
گی من و پسرعموم (۱)
داستان آخرین سکس من و پسرعموم
تاریکی شب و پسرعموم کنار مامان (۲)
تاریکی شب و پسرعموم کنار مامان
کونکونک با پسرعموم
من و پسرعموم از6 تا 16سالگی
تجاوز به یلدا (قسمت ۳ و پایانی)
تجاوز در کوهنوردی
تجاوز در ماشین
تجاوز در پارتی
تجاوز آقای ح
تجاوز ۶ نفره
تجاوزی که تجاوز نبود ولی درد داشت
اعتماد و تجاوز
تجاوز در زمستان سرد کنار آتش
تجاوز به علی
تجاوز مسافرکش به من
تجاوز روز مسابقه
تجاوز به دختر افغانستانی
تجاوز دوست بابام بهم
تجاوز ماموران یگان ویژه به دختر ۱۴ ساله
تجاوزگری که متجاوز نبود!
عشق، تجاوز ،سرنوشت تلخ
تعرض و تجاوز خشن به مامانم
تجاوز نزدیک تر از رگ گردنم بود
تجاوز حسن کچل و دوستان به اسی کون گلابی
تجاوز دو نفری دوستای بابام وقتی ۱۵ سالم بود.
تجاوز در تاریکی محض
تجاوز در مدرسه
تجاوز در بازداشتگاه
تجاوز بهم تا تغیر گرایشم به بایسکشوال
دوجنسه یا شیمیل یا تجاوز
تجاوز تو ماهی فروشی
تجاوز به بهترین دوست! (۳)
تجاوز وحشیانه ی عمو نامرد
تجاوز دردناک
تجاوز به من و ارشیا
تجاوز به من در استخر موج های آبی مشهد
تجاوز به زنپوش ۱۴ساله در پایگاه بسیج
خاطره تلخ تجاوز به یک پسر ساده
تجاوز به من در زیرزمین
تجاوز وحشیانه توسط دوست بابام
تجاوز در جنگل های شمال به من و مهسا
تجاوز دایی و الهام بدبخت
مشروب و تجاوز
تجاوز به بهترین دوست! (۱)
تجاوز گروهی به سپهر
قراری که تبدیل به تجاوز دردناک شد
تجاوز به احمد
تجاوز به سعید
تجاوز یا باج گیری
تجاوز یا سکس خشن؟ (۲)
تجاوز پسرعمه
تجاوز به شهریار
تجاوز زندگیم رو تباه کرد
شب عروسی که هیچ فرقی با تجاوز نداشت
تجاوز به مامور بهداشت
تجاوز بهم جلو شوهرم (۱)
تجاوز برادر بزرگم
تجاوز به سامان در کودکی
تجاوز وحشتناک ترین واقعه در این عالم
خیانت یا تجاوز
تقریبا بهم تجاوز شد
تجاوز ب من و اوب شدنم
تجاوز کردم
زندگیم بعد تجاوز …
شیطونی من که به تجاوز ختم شد (۲)
تجاوز در قلعه
ازدواج یا تجاوز؟!
شیطونی من که به تجاوز ختم شد
عشق یا تجاوز؟ مشکل این است (۱)
نه به تجاوز
تجاوز دوست همسرم به من
تجاوز به دلی
تجاوز به عنف
تجاوز سیزده نفره
تجاوز گروهی در بچگی
تجاوز در حمام عمومی
تجاوز برادرم چشم و گوشم رو باز کرد
فانتزیِ شیرینِ تجاوز!
تجاوز در ماه محرم
داییم بهم تجاوز کرد
تجاوز در حج عمره
تجاوز میترا به من
تجاوز صاحبکارم
اولین پسری که باهاش قرار گذاشتم و بهم تجاوز کرد
تجاوز راننده بهم وقتی فقط ۱۲ سالم بود
تجاوز به شیوا
تجاوز به محمد
یک عمر عذاب بخاطر تجاوز
تجاوز پدر به پسر ….
تجاوز تلخ عمو سیامک
تجاوز
تجاوز چند نفره (گی)
تجاوز برادر وحشی
تجاوز نوه ناتنی به من
کلاس فوتبال و تجاوز سخت
تجاوز در سرویس مدرسه
تجاوز در 15 سالگي
تجاوز به من تو میدون گمرک
تجاوز به خانومم ومامانم توسط قاچاقچیان
غوغای تجاوز به دختر خردسال
تجاوز به من و داداشم
تجاوز به زنم وسط دریا
تجاوز به من و دوستم سینا (۲)
تجاوز به من و دوستم سینا
تجاوز لذت بخش (2)
تجاوز خوشایند (1)
تجاوز در خوابگاه دختران
تجاوز به پریسا در کودکی
توسط دوستام بهم تجاوز شد
تجاوز در حوزه علمیه
من ساده دل مورد تجاوز قرار گرفتم (2)
تجاوز دوست شوهرم به من
من ساده دل مورد تجاوز قرار گرفتم
دنیا و تجاوز پسرخاله
تجاوز جنسی که به من شد
تجاوز وحشتناک ناپدریم به من
تجاوز شدن بهم در سن 13سالگی
تجاوز در روز برفی
تجاوز مرد صاحبخونه به من
تجاوز به من و بهترين دوستم
همکلاسی بهم تجاوز کرد
تجاوز به من در سن ۱۰ سالگی
اولین باری که بهم تجاوز شد
دوستم نقشه تجاوز به من را کشید
پسردایی بهم تجاوز کرد
تجاوز پسر خدمتکار به من و شوک روحی
كسي كه مثل داداشم بود بهم تجاوز كرد
از تجاوز تا سکس (1)
تجاوز لذت بخش
تجاوز به من توی پارک
تجاوز به من در باغ
تجاوز پدرشوهرم به من
تجاوز در محل کار
تجاوز به من (۱)
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید