این داستان تقدیم به شما

منم یه زنداداش دارم از خودم 5 سال بزرگتره خیلی با من شوخی می کنه تو زنداداشام با اون دوتا فرق داره وقتی داداش مسافرته من میرم تنها نباشه لباس های شیک و بدون شلوار با دامن سینه هاش تا خیلی از چاکش باز سفید مثل مرمر ضربان قلبمو تندتر میکنه شبا میخوابیم من تو هال میخوابم نسرین تو خوابشون هر شب تا خوابش می بره درو باز می کنم میرم بدنشو که همیشه بدون ملافه بازه و پیراهن خوابشم تا کمرش میره بالا باسن زیبا و شورتشو کصش که زیر آن قایم شده را تماشا می کنم با کیرم ور میرم دقیقه ای طول نمی کشه آبم میاد و پشیمان میشم میام میخوابم یکبار منو تو اتاقش دید پرسید چرا بیداری گفتم دنبال شارژر موبایلم بودم پیداش نمی کردم خندید گفت بگرد شاید پیداش کنی من خوابم میاد دمرو خوابید یه پاشو جمع کرد باسنش اومد بالا کصش از لای باسنش زده بود بیرون شورتم تنش نبود !!!
 
ترسیدم نگاه کنم رفتم بیرون به خودم گفتم این بار حتما می کنمش حالا فهمیدم دوس داره بکنمش خیلی حرفها گفته من تو باغ نبودم 17 سالمه هیکلم هم اندازه داداشمه از او خوشگلترم ولی من تیره تر و به قول زن داداشم با نمکترم بازوهاشو لخت که هست میگه بیار بپیچ بازوهام ببین چه زیبا می شن سفید و سیاه یکبارم من شلوار تنم بود اونم شلوار تنگ تنش کرد تا نزدیکی های کصش بقدری رون هایش سفید و براق بود تا نگاه می کردم نفسم بند می اومد گفت بیا شلوارکتو بده بالا بشین اینجا رون هامونو با هم مقایسه کنیم تا نشستم خودش شلوارکمو داد بالا کیرم که کمی سفت بود خورد دستش انگار حالیش نشده همونجا دستش کیرمو فشار می داد تا کامل سفت شد رون او سفید و ساف و شفاف مال من پیشش سیاه ولی صاف گفت ببین چه نقشی می بنده زن گرفتی مثل من سفید بگیر تا بغل هم می رین نقش ببنده منِ خر هیچی نکردم تا برنجش ته گرفت و گفتم زنداداش سووووخت فکری کرد گفت چی ؟!! گفتم برنجت شاممون پاشد دوید اشپز خونه منم رفتم دستشویی خودمو راحت کردم اون شب اوملت خوردیم برنج تهش سوخته بود زغال شده بود تا برش گردوند تو دیس سیاه سیاه شده بود من دو تیکه اش کردم گفتم ببین اینجا سیاهه منم اینجاش سفیده تویی هر دو خندیدیم زیاد طولش ندم بالاخره کردمش البته اول فقط از کون داد اگه دوست داشتین بگین که ماجرای کردن کونشو براتون بنویسم اینو بدونین نکنین می‌کنن بکنین که در آینده پشیمون نشین اگه نکنین فقط یه علت داره اونم بی‌خایگی و بی‌عرضه بودن خودتونه

 
 
پارسا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *