این داستان تقدیم به شما

سلام
اسمم #بهرام الان 62 سالمه 6 برادر از خود بزرگتر دارم من اخرینشم خواهرم نداریم هنوز یک تار مویم سفید نشده و حتی یک دندان هم نکشیدم کسی باور نداره من حتی 40 سالم باشه
تو یکی از روستاهای بروجرد متولد و نوجوانیم در ده سپری شده 14 ساله بودم عاشق دختر دوست داداش بزرگم شدم که مثل شهابی بود و محو شد
اخرین داداشم زن گرفت تا زنشو دیدم هرچه در نگار گم کرده بودم در فاطی دو برابرشو یافتم
اونم از من خوشش اومد هم سن بودیم دیگه از همون روزها تو خیالاتم همش با فاطی بودم اون زمان نه فیلم سوپر بود نه ابنهمه اطلاعات
به بهانه های مختلف می مالیدمش منو مامان و بابا فاطی و داداش تو یه خونه که خود 4 تا خونه جدا ولی با یک حیاط مشترک بزرگ بود زندگی می کردم معمولا ناهر را همه 6 برادر و بچه و عروسها سر یک سفره می خوردیم ولی شام را هر خونه در خلوت خودش
 
داداش تو کارهای #کشاورزی و #دامداری خودمون مثل اون بقیه کار می کرد پدر مغازه داشت عروسها کارهای رسیدگی به دام ها و فرش بافی و حتی تاپاله درست کردن برای سوزاندن کار می کردند البته بجز فاطی که عزیز دردانه مامان بود او فقط در پخت و پز و نهایتا #جارو و مرتب کردن خونه کمک می کرد منم مثل فاطی تن به کار نمیدادم
شرکتی که از کوه نزدیک ده سنگ در می اورد برای کارهای ساختمانی داداش اونجا استخدام شد اون شرکت چندین جا معدن داشت منم به اصرار داداش حالا که ترک تحصیلم کرده بودم کار اداری گرفتم
داداش سرپرست آزمایشگاه کیفیت شرکت بود در هفته یکی دو روز ماموریت به #اليگودرز می رفت و شبها هم اونجا می موند
اون شبها فاطی می اومد پیش مامان می خوابید که منم همیشه با #مامان و تو بغلش می خوابیدم
به بهانه بغل کردن مامان دستمو میزدم بدن فاطی و مالیدن باسن و و گرفتن از سینه هاش کیرم شق می شد از ترس مامان منصرف می شدم
یک شب تا مامان خوابید پا شدم رفتم پشتش که فاطی خوابیده بود کصشو دستمالی کردم میدونستم از پشت میشه کصو مالید چون مامان شورت نمی پوشید تو خواب زید اتفاق میفتاد پشتش طرف من می شد که چندین بار زیر نور ماه کصشو لای پاش دیده بودم خوشم می اومد حتی از روی دوست داشتن بوسیده بودم
شلوار فاطی را میدادم پایین تا می رسید اون قسمتی که زیر باسن خوشگلش #گیر بود نمی شد بکشم پایینتر کسشو نمی تونستم ببینم ولی دست می کشیدم ارام ارام می مالیدم انگشتمو می کردم توش تا تکان می خورد دست می کشیدم و می اومدم جام
 
تا باز چند شب بود داداش نبود و مثل همیشه هی رفتم و واقعا #فاطی هم خواب بود تکذار کارمو می کردم که دیدن کصش برام یک ارزوی بزرگ بود
اونشب می دونستم فرداش داداش میاد تصمیم گرفتم بیشتر تقلا بزنم تا شلوارشو پایینتر بیارم کسشو ببینم خوشبختانه ماه هوا را مثل روز روشن کرده بود با یک حرکت شلوارشو تا اون جا که می شد کشیدم پایین گرفتم از کش شلوارش نزدیک لپ باسنش که به تشک بود یواش یواش کشیدم پایین که تا سفت شد دیدم یه لحظه فاطی خودشو کاملا سبک کرد به راحتی تا زیر باسنش شلوارش اومد پایین کسشو دیدم لباشو رو هم گذاشته خیلی زیباتر و حتی باد کرده تر از مال مامان بود درست شکل لبهای خودش که برجسته و قلوه ای بود لبهای کصشم انگار مثل لباش بود نمی شد ببوسمش ولی تا تونستم مالیدم و انگشتمو کردم توش حس می کردم فاطی بیداره چون هی پاهاشو می چسبوند به شکمش تا من راحتر با کصش ور برم که مامان تو جاش پهلو به پهلو شد من مثل برق از فاطی دور شدم رفتم سمت دستشویی که پایین در گوشه حیاط بود تا برگشتم فاطی شلوارشو داده بود بالا !! پس بیدار بوده
من سر کارگر بودم به کارگرا سر می زدم تا از زیر کار در نروند یک قسمت از معدن تقریبن چسب ده بود بیشتر من مسئول اون سمت بودم که یک لودر هم تازگی ها آورده بودند لودر روزی خراب شد گزارش دادم به سرپرست اصلی که یک خط تلفن سیمی از اون هندلی ها نصب بود گفت #تعطیل کن یه نگهبان از کارگرا بذار خودتم برو ناهارتو خونتون بخور #کارگاه نیا
تابستان بود ساعت حدود 10 صبح خوشحال شدم اومدم سمت خونه تا رسیدم درواز چوبی قفل بود دستمو از لای دولنگه کردم تو دیدم حرکت می کنه قفلشو ننداختن باز شد دوباره کلوم را انداختم تو حیاط انگار از اون همه جمعیت یک نفرم خونه نبود !! مادرمو با صدای بلند صدا کردم خبری نبود یه لحظه از پشت شیشه پنجره ی اتاق پدر مادر که اشراف به حیاط داشت فاطی را دیدم
حدس یادم افتاد مامان همه عروس و بچه هاش باید حمام باشند چون اون روز حمام ده #قوروق خانواده ما بود با خواندن اهنگی از پله ها رفتم بالا تو دلم گفتم برم کمی خودمو بمالم به فاطی کاش خواب بود می گاییدمش

 
در اتاق مامان و بابا را زدم گفتم کسی نیست درو باز کردم دیدم خدای من چه میبینم !!
فاطی یه بالش گذاشته زیر شکمش باسنش که تاقچه ای بود حسابی اومده بالا شلوارشم تا شکاف دو لمبرش داده پایین چادشم کشیده رو سرش پاچینشم تا اونجا که می تونسته کشیده بالا از بغل سینشم که زیرش له شده معلومه (سینه های فاطی به اصتلاح اونروزها سینه کفتری بود سوتین هم نمی بستن ولی مال فاطی انگار سوتین بسته سربالا بود
ماتم برد نشیتم پیشش شروع کردم نوازش کردن کمر و باسنش شلوارشو که هیچ موقع شورت تنش نبود بجز چند روزی از ماه (پریودیش) تا شلوارشو کشیدم پایین نگو خودش از جلو کششو بریده به راحتی اومد پایین رونهای پر و سفیدش باسن تماشاییش جلو چشام نفسمو بند اورده بود قلبم تو دهنم میزد
دستمو کشیدم رو کصش باسنشو بیشتر اورد بالاحال می شد بوسش کرد که لبمو گذاشتم بوسیدم بدون اراده شرو کردم خوردن کسش تا اون روز نه شنیده و نه دیده بودم که کصو میشه لیسید و خورد و زن چقدر لذتم میبره
اینکارو غریضی کردم فاطی اونقدر همراهی می کرد که تا اونجا که میشد میاوردش بالا که کامل کصش در اختیار دهنم باشه منم تا میتونستم لذت برده و می خوردم
که اخخ و اوخخش در اومد تو اخ و اوخ هی میگفت کیرتو میخام بکن تووش فهمیدم زنها هم شاید مثل مردها دوس دارن از گاییدن و شکس اخه من تا ششم خونده بودم یکبارم سینما هم نرفته بودم
بذق و تلویزیونم نداشتیم زود شلوارمو پیراهنمو در اوردم که بدنم بیشتر با بدن زیبا و تماشایی فاطی تماس داشته باشه
کیرم نمیدونستم انداش نسبت به داداش چطوری بود ولی بچه که بودیم بین همسنا کون لخت شنا می کردیم از مال همه مال من گنده تر و دراز تر بود و بارها وقتی تو خونه اب بازی می کردیم میشنیدم مامان به بابا گفته بود کیر بهرام ماشالا چه بزرگه ولی تو سن 14 و 15 نمیدونستم مال من با مال داداش که میرفته تو کص فای کدام بزرگتره نگو مال من با 6 سال #کوچک بودنم از مال داداش بزرگتره شاید دو بذابر مال او
کیرم تا نزدیکی نافم بود کلفتیشم اندازه مچ فاطی چون بارها مچشو می گرفتم و کیرم که سفت بود می گرفتم یکی بود یکبار دستبند طلا داشت چسب مچش شده بود داده بود شهر رفتنی ببریم کمی بزرگترش کنیم اذیتش نکنه دور کیرم انداختم فیت کیرم شد !!!! خودمم تعجب کرده بودم وای کیرم چه کلفته
 
دیگه فاطی بلندذبلند می گفت بهرام بکووون تو کصم زود باش داره ابم میاددتازه فهمیدم زنها هم اب دارن میدیدم ابکی است فکر می کردم شاشیده خوابیدم رو باسنش کیرم از شکاف باسنش سرخورد اومد بالا خودمو بلند کردم همزمان دو دستشو اورد کپل هاشو گرفت بازترش کرد تا کیرم راحت بره تو کصش کونش کامل بالا بود و کصش اماده پذیرایی تا کیرم خورد سوراخش تو تکان اول تا ته رفت تو کصش انگار شکافت و رفت اخخخخ جون داری گفت پشتش نفس عمیق که اههههه عمیقی بود تو چند ثانیه با دوسه بار تلمبه انگار همه خونو رگهامو از سر کیرم کوصش کصید و برد توش نفسم بند اومده بود فاطی هی زیرم مثل مار بخودش می پیچید و التماس می کرد بزن منم بشم خودشو بالا پایین می کرد منم جونم از سر کیرم می اومد بیرون تا دردم کم شد خودم زدم نمیدونم شاید دو دقیقه شایدم بیشتر شدذدیدم نفس فاطی هم به شماره افتاد و یهووی یه اه و اخ جونداری گفت و بدنش کشیده شد که از این حالت دوباره من وجدداومدم انگار شکاری که شالها دنبالش بودم همین الان چنگش اوردم یه جور تسلط و مسلط شدن به قاطی حس کردم هر چه در توان داشتم کوبیدم تو کصش شاید ده دقیقه کم یا زیاد هر چه زیرم تلاش کرد در بره مجال ندادم باز ابم اومد حالا چادر دور انداخته بود موهای خرمن بلوندش و چشمان سبز زیباش همه مال من بود سرشو چرخونده بود پشت سر هم تشکر می کرد و حرفهای قشنگ می زد منم دوس داشتم لبهای #قلوه ایش تو دهنم باشه کیرمو کشیدم بیرون کصشو نگاه کردم پر از اب کیرم بود داشت بیرون مسریخت گفتم فاطی ببخش خیلی تو حست بودم گفت بی عرضه من دو ساله خودمو هر جوری که شده تسلیمت کردم دیگه نا امید بود میگفتم نکنه اون کیر گنده اش بی خاصیته ولی دیدم نفسمو بذید حالا قهمسدم کیر کلفت چه نعمتیه قول بده تا زن نگرفتی منو ترک نکنی
 
حالا فاطی رو شکم من پیچ و تاب میخورد کیز نیمه بیدارمو با دستش رد کرده بود تو کسش لباش تو دهنم و لبهای من تو دهنش میک می زدیم سینه هاشو میخوردم گفت مامان و بقیه تا ظهر حمامن من موندم چون یه حسی می گفت شاید زودتر بیای تا منو بکنی که سوپرایزم کردی فکر نمی کردم قبل ظهر به این زودی بیای
بهانه کردم گفتم الکی پریودم حمام نمیتونم بیام
پرسیدم عادت یعنی چه توصیح داد که اگه از این گاییدنت بچه دار نشم سه یا چهار روز دیگه از کوصم خون میاد سه روز بیشتر نمیشه مال من ولی بعضی ها تا یکدهفته هم می کشه

گفتم پس نگو که اون روزهایی که عادتی شورت تنته گفت بله پر رو خخخخ
گفتم فاطی بذار تا نیومدن خوب کصتو ببینم گفت من دیگه مال توام بفرما ولی پر اب کیرتوست تو این دوسال داداشت اندازه امروز تو بدون اغراق مجموعا آب نداشته بریزه توش تو ریختی احساس یه جور خنکی و سبکی می کنم پاهاشو باز کرد بطور دقیق کصشو موشکافانه دیدم و لمسش کردم سوراخش پر اب بود کونشم ماچ کردم گفت یک روزم دوس دارم کونمم بکنی یک بار داداشتذناغافل کیرشو کرد تو نزاشتم تا اخر بکنه تو دلم گفتم پرده کونم مال بهرامه
 
من کوصسو بیشتر دوس داشتم ولی تا کونشو با انگشتم می مالیدم دیدم هی انگار #ماچم میکنه چقدرم زیبا بود یه #هاله زیبای صورتی خوش رنگ سک سوراخ مامانم بود من کون زیاد دیده بودم همشون دورش قهوه ای تیره بود ولی مال مان خیلی زیبا بو خیلی بوسش می کردم حالا می دیدم مال فاطی از اونم زیباتره
بهش گفتم کونت مثل کون مامانه خوشگلتر از اون کصت که خیلی خوشگلتره چون مال مامان صافه توش صورتی ولی مال تو باد کرده تر و توش م قشنگتره
گفت مگه مامانو گاییدی گفتم نه میدونی که شلوار نمیکنه همیشه کونش لخته پاچین یا دامن تنشه
گفت اتفاقا مامان گفته حق نداری شورت بپوشی تا می تونی شلوارم نپوش ولی نمیشه نپوشم زداداشات حرف در میارن
منم اگه دقت کرده باشی اکثر جوراب شلواری می پوشم فکر می کنن شاوار چسب پوشیدم ولی خیلی مواظبم ته رونم دیده نشه
گفتم چرا حالا مامان میگه بدون شورت و شلوار باید باشی
گفت میگه تا کص و کون و لای پا نپزه و کدر نشه
 
فهمیدم راسته چون من کص نرگس و صغرا را هم دیده بودم با وجودی که خودشون سفید بودن کصشون قهوه ای زشت بود …

من تو 36 سالگی زن گرفتم الانم با زنداداش رابطه دارم داداش فوت کرده حالا عذاب وجدانم نداریم هر چند داداش دوست داشت من زنشو بکنم چون تا ما باهم بودیم خونه را را برامون خلوت می کرد ولی به روش هرگز نیاوردیم
زنم هم خیلی خوشگله و هم خیلی جوان 18 سال از من کوچکتره ولی فاطی برام همیشه یه دختر جدا کسی به فاطی هم نمیتونه حدس بزنه سنش از35 بالاست درحالی که بالای شصت سال سنشه تا پارسال پریودشو داشت این جزو انگشت شمارهاست تازه #یائسه شده
 
 
بهار 99
بهرام از از وُوری یرد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *