این داستان تقدیم به شما

درود به دوستان
من فرهاد هستم متاهلم و چهل و سه سالمه
ما یک فامیل دوری داریم به نام #سپیده که همسن خودمه
متاهل و دو تا بچه داره
من از قدیم عاشقش بودم و خیلی دوسش داشتم ولی قسمت نشد زن من بشه
چند سال اصلا ندیدمش تا اینکه تو #عروسی یکی از فامیل ها دیدمش وای چی شده بود
خلاصه خیلی باهم گرم گرفتیم شماره دادم بهش فردا بهم زنگ زد و کلی حرف زدیم
چند روز کارم شده بود حرف زدن با سپیده

 
تا اینکه یک روز گفتم فردا بریم بیرون اونم قبول کرد
خلاصه رفتیم سمت #دماوند و #فیروزکوه خیلی خوش گذشت
شب بهش پیام دادم کاش میشد باهم سکس کنیم دیدم زیاد بدش نمیاد فقط میگه آخه جا نداریم
گفتم جا با من
فردا قرار گذاشتیم بردمش #باغچه خودم تو فشم
کلی تعجب کرد که چرا از قبل نگفتی #باغ داری
گفتم عزیزم مال خودته
خلاصه کنم که اونروز تا غروب سه بار کردمش وااای چه بدنی داشت لامصب
بعد از اونروز سه ماه میکردمش تو باغ و خونه و خونه خودش و…..

 
تا اینکه از ایران رفتن متاسفانه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *