این داستان تقدیم به شما
خواهرم آزاده 5 سال از من کوچکتره او بقدری زیباست که عکسهای کودکیش را در لندن کارت پستال کردن اخه عمویم لندن زندگی می کنه عروسی پسر عموم بود سال 2009 ما دعوت بودیم دو ماه اروپا بودیم چند کشور را هم گشتیم
اون موقع آزاده 6 سالش بود من 11 تو هاید پارک لندن عکس های یادگاری عروسی و فیلم می گرفتند اونجا بود که یک هنرمند غریبه که خبرنگار رسانه ای بود اجازه گرفت از #آزاده چندتا عکس بگیره و اجازه چاپ و نشر در مجله هفتگی THE WEEK (هفته) را از مادرم گرفت از خانواده مونم سه تا عکس هنری و حرفه ای گرفت بعدن همراه عکسهای آزادی برامون به ادرس دفتر شرکت عمویم ارسال کرد که واقعا شاهکار بودند
تو هفته بعدی در یکی از پر بیننده تربن صفحه اش عکسی از آزاده گذاشت که واقعا بی نظیر بود…
*بریم سر اصل مطلب*
ازاده از بچگی تو بازیهاش با دوستاش همیشه منو شوهر خودش می کرد منم با اونا بازی می کردم هر چند تو گروهشون مسن تر از همشون حتی از شبنم که 10 ساله بود ولی هیکلش گنده تر از من بود بودم
منو آزاده تو خونه قبلی یک اتاق داشتیم آزاده رو تخت خودش نمی خوابید با من می خوابید
از 4 سالگی تا8 سالگیش باور کنید آزاده از 5 سالگی به بعد احساس سکس داشت ولی من تو 12 سالگی هنوز چیزی از سکس بین زن و مرد خیلی نمیدونستم از انگلیس که برگشتیم اوایل مهر بود یادمه رفته بودیم باغ لواسونمون که به کلبه کوچولو داشت 40 متر که سوئتی بود نقلی با یک تراس بزرگ 20 متری
استخرمون را تازه رنگ کرده بودند و پر آب بود من حسابی شنا بلد بودم ازاده هم از سه سالگی شنا بلد بود
بابا و مامان تو باغ داشتن با کارگری میوه میچیدن
من لخت شدم پریدم تو آب
ازاده هم بیکینی نداشت با مایوی معمولی پرید تو
هوا خنک بود تو اب عادت کردیم سردمون نبود
وکارگرمون اومد دید شنا می کنیم گفت زود دربیاین الان شهلا خانم میاد دعوانون می کنه منو فرستاد بگم مبادا شنا کنید
زود رفتیم تو سوئیت حوله نیاورده بودیم با هم یک پتوی تازه مثل حوله بود پیچیدیم به خودمون
بدن آزاده مثل بخاری بود شورتشم زود دراورد بمنم گفت در بیار خشک بشیم
لخت همدیگرو بغل کردیم سینه های آزاده اندازه دو تا گردو که زیر پوست باشه از مال من بزرگتر بود
بقدری بدنش گرم و نرم بود بی اختیار کیرم سفت شد خجالت می کشیدم ولی ازاده کیرمو گفت بذار لای پام تا اونم گرمش کنم !!!
ارام پاشو شل کرد کیرم که شاید 10. سانت بود لای پاش جا شد و بغل هم خوابش برد
صدای مامان از بیرون بیدارم کرد و ازاده خیلی با عجله پا شد پیراهنشو که دامنش تا زانوهاش بود پوشید
بمن گفت مامان پرسید لخت بغل هم بودین بگو نه
از این ماجرا گذشت تا نزدیک عید بود من 25 اسفند تولدم بود 12 سالم تموم می شد می رفتم 13 آزاده شب اومد رو تختم من با شورت اسلیپ خوابیده بودم متوجه شدم درو قفل کرد
تا رفت زیر پتوم دیدم لخته فقط مایو تنشه
شروع کرد با من بازی کردن منم حالا یه چیزایی سرم میشد بغلش کردم گفت داداشی بیا زن و شوهر بشیم گفتم چطور گفت بیا رو من منو بوس کن بگو خانووومم دوست دارم و …
اونشب منو ازاده ساعتها نقش زن و شوهرو بازی می کردیم و هر بار به جایی می رسیدیم که ازاده می گفت شورتمو در نمیاری شوهر عزیزم
منم درش می اوردم اونم مال منو می گفت حالا بیا روم من بچه میخاام
منم میرفتم روش و خوشم می اومد لای پاش کیرمو هی جلو عقب کنم اونم خوشش می اومد تا خسته می شدیم شورتامونو می پوشیدیم کمی می گذشت حرکت از نو
شاید هر بار چند دقیقه این کارو می کردیم
تا یک بار ازاده گفت من دیدم مامان رو بابام وقتی میاد خیلی بابامو هی بوس می کنه و بابامم تکان میخوره بزار اینبار اینجوری بکنیم
ازاده اومد روم. کصش خیس بود منم از کیرم اب لیزی می اومد اونقدر پاهاشو سفت کرد هی بالا پایین شدو بوسم می کرد و ادای مامانو در می اورد
یهویی من احساس کردم تمام رگهای بدنم کشیده شد و یه حال خیلی خوبی دارم تجربه می کنم بی اختیار منم بغلش کردمو هی جلو عقب کردم یه دفعه یه حس عجیبی تجربه کردم که تا حالا برام غریبه بود
من ارضا شده بودم سست شدم ازاده گفت عزیزم همشو ریختی توووم
گفتم اره
گفت اسم بچمونو چه بذاریم گفتم تو بگوو
پرسیدم چطوری دونستی بچه داریم
گفت اخه مامان هر موقه به بابا میگه ریختی تو اونم میگه اره میگه بچه دار شدیم اسمشو چی بذاریم !!
خلاصه حس عجیبی بود تا فردا از پسر داییم رامین پرسیدم بچه چطور درست میشه رامین 15 ساله بود گفت زنداداشم با داداشم با هم میخوابن یکجا همدیگرو می کنن بچه دار میشن
پرسیدم چطور
توضیح داد
دیدم عجب منو ازاده داریم همون کارها را مدتها می کنیم
گفتم کیر را چطوری می کنن تو کص
گفت سوراخ داره می کنن توش
گفتم کجاش
گفت برو مال ازاده را نگاه کن میبینی کجاشه من اگه خواهر داشتم نگاه می کردم فقط میدونم کیرو می کنن تو کص
بعد فکری کرد و گفت کص تا حالا دیدی گفتم اره
هم مال مامانو دیدم هم مال ازاده را
گفت منم مال مامانو دیدم
سوراخش بعد از ناف اول چاکشه (مجرای ادار) بعد گفت حالا نری ازاده را بچه اس بگیری بکنی
یه حسی بمن می گفت که رابطه ام را با ازاده همیشه پنهان و مثل راز نگهدارم
عصبانی شدم گفتم این چه حرفیه ؟
ولی فهمیدم کیرو میذارن تو کص نه تو کون
چون فکر می کردم کص فقط یه کیر کوچیکیه که دخترا از لای آن می شاشن چون تو شاشیدن بارها نگاه کرده بودم که ازاده از لای کص و درست همونجایی که رامین گفت میشاشید
فکر می کردم بچه از کون مادر بدنیا میاد
روز بروز اشنا تر شدم بعد اون از ترس بچه دار شدن ازاده فقط لای لبهای کصش کیرمو جلو عقب می کردم تا ابم بیاد او هم خوشش می اومد
تا من شدم 18 ساله ازاده 12 ساله
ازاده هیکلش مثل یک دختر 15 ساله نشون میداد
دو ممه زیبا سفید مثل بلور با نوک صورتی کم رنگ به اندازه نوک انگشت کوچیکه اش درست شکل مال ماملن ولی کوچیکتر و سفت تر
کصش مو در اورده بود با لبهای زیبا و برجسته انگار بادش کرده بودند توشم صورتی کم رنگ
دیگه مثل زن و شوهر شده بودیم
و خونمونم عوض کرده بودیم سه خوابه بود تا مامان و بابا میخوابیدن هر از چند شبی که مهمان نداشتیم و وقت را مناسب میدیدیم من یا ازاده یواشکی میرفتیم بغل هم لخت می شدیم همدیگرو میخوردیم و لایی میزدم و با انگشتم سوراخ اصلی کص را پیدا کرده بودم که نزدیک کونش بود
می مالیدم
ازاده التماس می کرد بکون تو کوسم من نمی کردم تا شبی تنها شدیم خالم تو بیمارستان عمل کرده بود مامانم موند پیش خاله منو ازاده اومدیم خونه قرار شد دایی جون هم بیا ما تنها نباشیم که زنگ زد من شهرستانم دیر میام خونه شما بخوابید میرم بیمارستان کلید می گیرم میام
تا شامو خوردیم ازاده گفت همسرجونم من برم یه دوش بگیرم تمیز بشم تا منو هم بخوری و هم بکنی
گفتم برو خانمم من پشت سرت میام
تو حمام با هم دوشی گرفتیمو همدیگرو حسابی خوردیم
کیرمو کمی لیس زد تا خواستم کسشو بخورم گفت بریم رو تختم اتاقو برات اماده کردم #امشب باید بکنی تو کصم
البته چند باری از کون گاییده بودم کیرم دیگه بزرگ بود سانت کرده بودیم با تقلب ازاده می شد 17 سانت من خودم می گرفت 14 یا فوقش میشد 14.5 سانت ولی ازاده میگفت وقتی بره تو کصم بزرگترم میشه اولین بار که کردم کونش تو حمام بودیم دولا شد دستشو گذاشت رو دیوار یادمه ظهر بود تنها بودیم شامپو را ریختم رو سوراخش اول با انگشتم ترسشو گرفتم هر چند می گفت نمی ترسم ولی خیلی طول کشید تا ته کردم تو کونش دستمو گاز می گرفت ولی میگفت نکشی بیرون بزار بمونه که دفعه اول خیلی دردش اومده بود راه نمیتونست بره ولی خوشبختانه جر نخورده بود
بعد اون روز یه هفته بعدش باز تو حمام گاییدمش این بار راحتر بود ولی دوس داشت از کص بکنمش نمی کردم
دفعات بعدی دیگه یاد گرفته بود خودشو حسابی شل می کرد هر چه میگاییدم دیگه دردش نمی اومد
*از حمام اومدیم بیرون رفتیم رو تخت* خودمونو خشک کرده بودیم افتادم جون کصش حسابی خوردمش ابش فراون میریخت و منم شلپ شلپ دهنم تو کصش بود و قورتش میدادم
بارها با چراغ قوه داخل کصشو نگاه می کردم پرده اش تو دو سه سانتی سوراخش به رحم بود چهار تا سوراخ کوچولو داشت اندازه ته سوزن عکس و فیلمشم گرفته بودم با هم نگاه کرده بودیم
سرمو فشار داد رو کسش خیلی با حرارت
کص استانه 13 ساله خواهرم اماده کیر بود هیچی از یک کص رسیده کم نداشت سینه هاش سفید و سفت اندازه لیموی شیرازی یکی از زیباترین اندامهایش تو دستام می لعزید
گرفت از موهام که بیا روم
کیرم از سفتی مثل استخان سفتِ سفت شده بود
پاهاشو برد بالا گفت بکووون توش من دیگه تصمیمو گرفته بودم که امشب خانمش کنم کیرمو چند بار کشیدم رو #کوص ابدار و تشنه کیرم تا سرشو کردم تو سوراخ کصش
ارام ارام جلو عقب کردم احساس می کردم که نصف سر کیرم تو کصشه که یه لحظه آزاده گفت پاره شدم عشقم فشار بده که کصشو چسبوند به کیرم که سرش کامل تو کسش بود پاهاشو قفل کرد دور کمرم گفت بزن تا همش بره تو کصم میخام جررررم بدی زوووود
منم به تصور اینکه واقعا پاره شده یه فشار حسابی دادم با لذت بدون ایست تا اخرش رفت تو کص خواهرم
با وجودی که مدتها بود سکس لایی و عقب داشتیم گاییدن کص چیز دیگری بود تا نصفه کشیدم بیرون بی اختیار کرم تو با چندین تکان سریع که کنترلش با خودم نبود در جیغ و داد آزاده که همش خبر از لذتش میداد آبمو ریختم تو کصش
دردش اومده بود ولی خوشحال بود
ساکت و رام زیرم خوابیده بود با چشمانی باز و دهنی نیمه باز منم لبمو گذاشتم رو لبشو شاید 5 دقیقه شایدم بیشتر همدیگرو خوردیم گفتم خانمم راحت شدی ؟
گفت اره عشقم دیگه زن واقعیت شدم
هر شب منو باید بکنی
چرخوندم اومد روم سینه های زیبایش سفت ترشده بود نوک ممه هاش بزرگتر شده بود تو مشتام گرفتم
گفت عشقم شوهر خوشتیپم میدونی که زنت بعد ارضا شدن سینه هاش تیر می کشه #فشار نده که دردم میاد
جالبه درست همزمان ارضا شده بودیم
خوابوندم رو سینم هنوز کیرم تو کصش بود و شل نشده بود انگار باز پمپاژ می کرد
آزاده هم با کسش هی کیرمو فشار میداد میخندید که داره کیر شوهرشو تو بغلش خفه میکنه خخخخ
می خندید و کسشم هی انگار می خنده بیشتر لذتم می داد …
گفتم عشقم اجازه میدی کیر شوهرت از تو کص جررر خورده ات بیاد بیرون با سرش گفت اره
تا در اوردم دیدم هم کیرم خونیه و هم کس خواهر خوشگلم قبلا دستمال اماده کرده بود خودش تمیز کرد با #طعنه گفت باید بدم مامانم جایزشو بگیرم
زیاد خونی نبود
بغل هم دراز کشیدیم همش نواشش می کردم اونم بوسم می کرد من هم بیشتر
تا درد سینه هاش تموم شد
سینشو گرفت گفت بیا بخور جون داشته باشی بازم میخام بکنی
شروع کردم خوردن سینه هاش حسابی برام رگ کرده بود انگار بجه ای بودم که سینه های مادرم را میخورم
ساعت نزدیک 2 بامداد بود صدای باز شدن درِ خونه اومد و صدای جرینگ #جرینگ #زنگوله های اویز
دایی جون اومده بود
جیکمونو در نیاوردیم
صدای بشقاب و خوردن قاشق و چنگال به بشقاب از اشمزخونه ریز ریز می اومد دایی داشت غذا می خورد معلوم بود رعایت می کرد ما بیدار نشیم
با خاموش شدن چراغ فهمیدیم داره میخوابه که رفت اتاق مستر نورش از تراس بین اتاق من و بابا مامان شخص شد بعد از دقیقه ای اونم خاموش و حتی شب خوابم بعد چند دقیقه خاموش شد منو آزاده تو بغل هم تا ساعاتی خوابیدیم آزاده می گفت بازم بکن تو کصم منم خیلی آماده بودم ولی میترسیدم باز جیغ بکشه دایی بفهمه کار خراب بشه
خانمم پشتشو کرد بمن گفت کونمو بکن ولی کرم نزن دوس دارم بیشتر درد داشته باشه مثل کصم
منم اطاعت کردم ارام ارام از کون شروع کردم گاییدن چلق چلق اب کیرم روغنکاری طبیعی می کرد واقعا تازه فهمیدیم که نباید کرم می زدیم فقط چند بار اب دهن زدم مال خودم که تموم میشد از دهن خانم خوشگلم خواهر نازم ازاده جون قرض می گرفتم
تا کیرم تا ته رفت تو تلمه را شروع کردم وااااءی خدای من
چه لذتی داشت اونهمه کون تا حالا کرده بودم ذره ای لذت اینو نداشت
ازاده هم سرشو بر گردونده بود رضایت شایانی داشت هی یواشکی می گفت کونمو باید جرش بدی دارم از لذت آب میشم
تا اب نشدم جررررم بده
یه دستش رو کصش بود دست منم مشترک کوص جر خوردشو ماساژ میدادیم که ازاده گفت من دارم میاااااام عززیییزم جووون جوووون #جوووووون دهنش باز شد و وا موند فهمیدم که حسابی ارضا شده و کصش شارشار ابش سرازیر بود
منم طولی نکشید با نعره صدا خفه کن دار و فشار مردونه و جانانه آبمو ریختم تو کون خواهر نازم
ساعت 4 بامدادم گذشته بود
از اتاق ازاده یواشکی خارج شدم اتاقمو باز کردم بعد قفل با احتیاط خوابیدم
ظهرم گذشته بود بیدار شدم در اتاق مستر باز بود دایی نبود
یادداشت گذاشته بود که ساعت 11 دیدم خوابین بیدار نکردم من رفتم قراره ساعت 4 خواهرمو منتقل کنیم به بیمارستان طالقانی رفتم
شام از بیرون می گیرم مامان قراره امشب هم پیش هاله بمونه زنگ زدم حال هاله خوبه شما نمیخاد بیاین بیمارستان خواستین برین من شب میام صبح با هم می ریم
منو ازاده کلیدداتاقمونو همدیگه داشتیم در آپارتمانو پیچ کردم که غافلگیر نشیم
دایی صبحانه مونم اماده کرده بود همسرمو رفتم نیمه بیدار بود با لباس خواب سبز #خوشرنگ بیدارش کردم بدنش مثل همیشه گرم و نرم بود بوسیدمش لوس شد ممشو بوسیدم شروع کردم خوردن گفتم پاشو صبحانه را دایی درست کرده رفته تا شامم نمیاد
باسن گرد و درشتش کاملا لخت بود بوسیدمش پاهاشو به شکمش جمع کرد منو کشید به سمت خودش گفت لخت شو دارم میسوزم کصم کیرتو میخاااا
منم شلوارکو کندم لخت از پشت بغلش کردم موهاشو چنگ زدم دیدم خیسه بوی شامپو نشان از استحمامش میداد
بدنشم انگار تاز از زیر دوش اومده !!
گفتم خانمم انگار دوش گرفته!؟
گفت بیدار بودم دایی رفت رفتم دسشویی دایی مشغول پخت و پز بود متوجه نشد
رفتم درو بستم دوش گرفتم تو حس تو بودم خوابم برد تا تو اومدی
کصش دست کشیدم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود مثل همیشه پر آب و اماده پذیرایی که حالا درشم برام باز شده بود
از عقب ارام ارام کیرمو کردم تو کصش و اخخخ ک اوووخ عشفم به راحتی خونه را پرکرد
گفت بذار دمرو بخوابم اونجوری بکن تووم
یه بالش گذاشتم زیر شکمش باسنشو داد بالا با احتیاط کیرمو کردم تو کص تنگ و داغ خواهرم که زنم شده بود …
گودی کمرش فیت برجستگی شکمم بود انگار پازل هم بودیم
تا میخواست آبم بیاد می گفتم استراحت می کردیم و پوزسیون را عوض می کردم که اومد روم چند دقیقه ای شد که فهمیدم عشقم داره میاااد
که گفت خسرووووووو اوووومدم که برش گردوندم زیرم منم با چند #ضربه اوووومدم و کصشو پر از وجودم کردم
حالا تو فکر جلو گیری از بچه دار شدن بودیم که من زنگ زدم به رامین گفتم دوستم پرسیده با دوس دخترش یکس داشته میترسن حامله بشه چکار کنن من گفتم نمیدونم می پرسم
رامین همه راهشو گفت اول اینکه گفت بپرسه چند روز مونده به پریودیش اگر 10 به پایین بو نترسن حامله نمیشه ولی بره از داروخونه بی بی چک بگیره دستورشو نوشته
اگر ابستن بود بمن زنگ بزن بگم چکار کنه
داروخونه نزدیکمان بود رفتم بی بی چک گرفتم دستوراتشو عمل کردیم ازاده ابستن نبود
شب دایی اومد شامو خوردیم چلو ماهیچه گرفته بود با باقلی پلو و ساده
حسابی خوردیم چون فقط صبحانه خورده بودیم
ساعت 12 نشده خوابیدیم تا ساعت 9 بیمارستان باشیم
دل تو دلم نبود طاقت دوری از ازاده را نداشتم تا چراغ اناق مستر خاموش میشه ازاده میفهمه (از اتاق من معلوم نبود تراسم گوشه اخر بود ولی مال ازاده با مستر مشترک بود)
دیدم در اتاقم باز شد و عشقم پرید بغلم
کیرم بد جوری هوس کص کرده بود خیلی زود با خوردن همدیگه سکسمونو شروع کردیم اینبار ابمو توش نریختم
قبل من ازاده ابش اومده بود
گفت ابتو بده بخورم که تا خواست بیاد کشیدم بیرون با دو سه تا تکان که دو دستی ازاده حلقه کرده بود چپوند تو دهنش یه قطره هم نزاشت بریزه بیرون همه را ملچ و مولوچ خورد بعد از نوازش و ارامش لباس خوابشو تن کرد و به اصرار من رفت اتاقس
صبح دایی زد در اتاقم بیدار شدم ساع تزدیک 7 بود گفتم دایی دوش بگیرم بیام که خانمم زرنگ تر از من بوده شب دوش گرفته خوابیده بود
حمام اتاق ازاده از مال من مجهز تره وانشم همیشه پر و اماده نگه میداره کلی هم گل و شامپوهای مخصوص بدن میریزه بعد دوش اولیه ساعتی توش میخوابه
خیلی به پوستش می رسه
تا اومدم دیدم با دایی نشستن دارن صبحانه می خورند به دایی گفتم با یه ماشین بریم گفت نه من میخام برم شرکت شما با ماشین خودتون بیاین
بت هم رفتیم بیرون من برگگشتم بی بی چک ورداشتم اومدم ازاده تو ماشین بود دایی از پارکینگ در اومده بود
تو راه لیوانهای یکبار مصرفی که گرفته بودم یکی دادم ازاده گفتم کمی بشاش توش تا اونجا برسیم ببینیم نتیجه چیه تو را شاشید تو لیوان کلی هم اضافه اومد ریخت تو کفی ماشین
نوار بی بی چکو گذاشتم توش خوشبختانه جواب #منفی بود ….
حالا از اون شب زفاف حدود 3 سال گذشته من 21 سالمه و آزاده 17 هر روز که می گذره بیشتر به هم علاقه مندیم آزاده ده برابر زیباتر شده منم قد و هیکلم حسابی مردونه تر و تنومند شده
کیرم قدش همان 17.5 ازاده و 15 من است ولی کلفتر شده تقریبا بجز روزهای پریود بودن خانوومم میشه گفت هر شب حداقل دو بار سکس داریم مامانم میدونه سکس داریم چون یک شب مچمونو گرفت دید کار از کار گذشته خیلی تقلا زد منصرف و جلوگیری بکنه اخرش فهمیدیم دایی جون تو ایام مجردی خواهر جونشو می گاییده البته بقول خودش چند باری از کونش
که تا فهمیدم شستم با خبر شد ای دل #غافل دایی حتی بعد ازدواج مامان هم اونو می کنه چون بچه بودم قشنگ یادمه وقتی بابام نبود میومد تنها نباشیم سه تایی رو یه #تخت می خوابیدیم بارها من می دیدم دایی بلند شده رفته اونور مامان خوابیده مامان چند بار دیدم روش سمت من بود پشتش سمت دایی هی تخت تکان تکان می خورد من نمیونستم چرا تکان می خوره تا یک بار #صبح پرسیدم مامان چرا دایی وقتی پشت تو میخوابه تختو تکان تکان میده ؟!
گفت میخا منو تو خوابمون ببره مثل ننو تکان مون می ده
و از اون تاریخ دیگه اون کارو نمی کردن که یکشب پاشدم دیدم نه دایی هست نه مامان
ترسیدم بیدار بودم دیدم مامان اومد تو منو اونو میدیدم ولی اون منو نمیدید بعد دایی جون اومد با شورت خوابیدن دو طرفم
تا باز یکشب بیدار شدم دیدم نیستن دیگه نمی ترسیدم رفتم ببینم کجا رفتن دیدم رو کاناپه مامان خوابیده زیر دایی دایی جونم وسط پاهای مامان همدیگرو بوس می کنن دایی لختم بود مامان هم
بر گشتم اتاق اونا نفهمیدن چون خیلی همدیگرم بوس می کردن
باز صبح پرسیدم مامان گفت دایی جون دوسم داره بوسم می کنه میترسیم تو بیدار بشی بیرون بوسم میکرد
پرسیدم دایی جون لخت بود گفت نه حتما خواب دیدی
بعد اون دیگه ندیدم حالا میفهمم دایی جون چرا وقتی ما خونه نیستیم هی میاد پیش مامان
من چیزی نگفتم ولی آزاده گفته اگه مامان به #بابا بگی منم سکس خودت و دایی را می گم #الکی گفته فیلمم دارم ازت
برای مامان رابطه منو آزاده عادی شده میگه فقط حامله نشو عیب نداره
*نمیدونیم عاقبت کار ما چی میشه ای کاش قانونی بیاد خواهر برادر هم مجاز بشه با هم ازدواج کنند*
موافق سکس آزادم بیزار از قید و بندها هستم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید