این داستان تقدیم به شما
سلام
#گوهردشت کرج زندگی می کردیم 24 سال پیش من تازه وارد دانشگاه شده بودم داداشم با نوشین ازدواج کرد من نوشین را تا آخرین روزهای قبل عقدش قسمت نشد ببینم
ولی یه حسی می گفت که از نوشین خیلی خوشم میاد فقط چندتا عکس با داداش تو پارک جهانشهر گرفته بودندرا دیده بودم
دختری با قد بلند مو بلوند چشم رنگی سفید پوست و شفاف و کمی خجالتی
با کمر باریک و باسن گرد و خوش فرم
جشن عقد دانشگاهم تعطیل بود من بیشترین تقلا در اذین و تدارک خونه مناسب برای جشن عقد بودم که که خونه خان عمو مناسب ترین بود
نوشین را نخستین بار چند روز مانده به عقد خیلی فوری و فوتی دیدم تو ماشین بود دومین بار در سر سفره عقد نزدیک ظهر بود دیدم
یکدل نه هزاران دل عاشقش شدم تمام اعضای بدنم به لرزه افتاد دندونام به هم می خورد مامان پرسید چرا حالت بد شد الکی گفتم #مشروب زیاد خوردم حالم بد شده
عقد تمام شد قرار شد فردا شب جشن همگانی داشته باشیم
داداش گفت نادر من رقص بلد نیستم بیا از امروز تا فردا شب بمن یه رقصی یاد بده خیط نشم
من و داداش ناصر و #نوشین رفتیم خونه پسر عمو که تازه خریده بود قرار شد اونجا تمرین کنیم
پسر عمو با زنش خونه ما بودند خونشون تحویل ما شد
ناصر گفت باباکرم یادم بده
بیش از دو ساعت تمرین کردیم یاد نگرفت
رقص های خردادیان را رفتیم یاد نگرفت
گفت #تانگو یادم بده
با هم تانگو رقصیدیم نوشینم همش یا به همراه می رقصید یا می خندید
در همه رقصا تا از داداش مایوس می شدیم دو تایی می رقصیدیم تا ببینه یاد بگیره
تا حدودی تونست خودشو تکونی بده
که تانگو را اصلا بلد نبود
نوشین گفت من با داداش نادر تانگو می رقصم خوب نگاه کن اینو باید یاد بگیری تا ابرو ریزی نشه
فامیلام همه تانگوییست های قهاری هستن باید یاد بگیری
واااااای وقتی ژست رقص تانگو را شروع کردیم …
ابتدا با گفتنو حرکات کاملا ارام و اموزشی جلو رفتیم که کیرم در بغل رونم باور کنید مثل مار بوآ داشت میلولید و شلوارمو که از بغل شورتم زده بود بیرون روی رونم خیس کرد خوشبختانه شلوارم تیره بود از دور معلوم نمیشد ولی کلفتی کیرم کاملا مشخص بود
تا کاملا بغل هم رفتیم و هی چسبیده به هم رقص را ادامه دادیم دیگه خایه هام داشت می ترکید
از دردش می پیچیدم استراحت دادم گفتم خسته شدم باداداش برقصین تا ببینم
شروع کردن با تعجب دیدم ناصر تانگو را نسبت به بقیه بهتر می تونه هی تشویق کردم تقریبا بد نشد
از درد خایه هام باور کنید نمی تونستم بلند شم که نوشین گفت پاشو #لامبادا هم برقصیم که اینم باید یاد بگیره که تصورشم برام غیر ممکن بود چون تو تانگو تقریبا رعایت می کرد هر چند خیلی دوس داشت بیشتر فشارش بدم و تو چشام خیلی زل می زد و عشوه می کرد بعد سرشو میزاشت رو دوشم
گفتم سخته اونو نمی تونه یاد بگیره بگذر زنداداش جووون
گفت نمیشه باید یاد بگیره
گفتم خودمم بلد نیستم (الکی گفتم) گفت هااا حالا دیگه واجب شد من یادتو بدم استاد بی نظیر رقص! داداش رقاص جووووونم خخخخخ
ناصر گفت نادر در لامبادا فوق استاد است خندید گفت
داداش رو نوشینو ببینم می تونی کم کنی اهنگ لامبادا را تنظیم کرد و صدای استریو را زیادش کرد …
که پا شدم پیراهنم را قبلا در اورده با زیرپوش رکابی نشسته بودم تا عرقم خشک بشه نذاشت بپوشم اونم تی شرت اش را در اورد با تاپ بالای نافش (سوتینم که نداشت) نوک ممه هاش مثل نوک انگشت اشاره زده بود بیرون با دیدن ناف زیبا شکم صیقلی سفید تا نزدیکی های زیرِ سینه حالم خراب شد گفتم نوشین بذار برای شب خستم
دستمو گرفت کشید سمت خودش شروع کردیم وااای چی بگم
نوشین گفت برو بریم رقص واقعی وااای دستمو بردم رو باسنش کمرشو گرفتم فشار دادم پایی که کیرم از رونم اویزون بود انداخت لای پاش شروع کرد وارو کج و دِ بماااال
بقدری فشارم داد و مالید و هی جدا شد و دیگه خیسی کصش و شلوارکشو اشکارا تو تنم حس می کردم و هر چه تو کمر داشتم ریخت بیرون اگه نور کم نبود همه چیز لو می رفت
هر دو ارضا شده بودیم من تا اون روز با هیچ دختری به این شکل نرقصیده بودم بلکه نوبت به نوبت با خواهرم و دخترای دو برادر بزرگترم اونم با لباس پوشیده تر و شلوار رقصیده بودم و تا اون روز فقط تو فیلمهای پورنو کس کردنو دیده بودم ولی لغزش کس نوشینو راحت روی کیرِ مثل سنگم حس می کردم و چلق چلق ابشو حس می کردم
تا هر دو ارضا شدیم ارام کردیم و رضایت داد نیمه تمام تعطیلش کنیم به #بهانه توالت رفتم خودمو شستم و الکی اب پاشی کردم رو لباسام که خیسی شلوارم گم شه اونم تا من در اومدم رفت و ظاهرا کصشو شست واومد بیرون
جالبه که داداش هم هیچی نمی گفت
نوشین پرسید یاد گرفتی اونم گفت نه این یکی را نمیتونم ابدا یاد بگیرم
که عصر شده بود و چیزی خوردیم و رفتیم گشتی زدیم و تعدادی لباس مناسب هم من و هم نوشین با مشورت من اماده کردیم ساکمان را هم اوردیم تا شب هم به فرمان نوشین تمرین کنیم
تا نزدیکی های ساعت 3 بامداد رقص تمرین کردیم دیگه برام عادی شده بود و داداش تانگو را بهتر از بقیه یاد گرفت و هر چه کرد لامبادا را نتونست یاد بگیره
ولی نوشین چهار بار تقاصای اهنگ کرد که میخوام لامبادا را از داداش کامل یاد بگیرم هر چهار بار ارضام کرد و خودشم ارضا شد به بهانه تعویض لباس به دستشویی می رفتیم خودمونو تمیزم می کردیم و لباس عوض می کردیم که مثلا مناسب رقص بعدی باشه
بیچاره داداش فقط تماشای عشقبازی و مالیدن زنش بین منو او بود و کیفم می کرد …
جشن عقد با موفقیت و تنها با یک رقص از داداش اونم تانگو که خوبم بود پایان یافت البته منم با خواهرم و بعدش دختر برادر بزرگترم تانگو به همراه بقیه رقصیدم همش تو فکر گاییدن نوشین بودم و کیرم سفت می شد خواهرم هم در گوشم می گفت هی چه خبرته نکنه زنداداش دلتو برده منم اه از نهادم بر میومد تا فریده جای شهلا را گرفت اونم تا میخورد کیرم تعجب می کرد ولی چیزی نمی گفت بر عکس خواهرم خیلی هم خوشش می اومد هی خودشو بهش می مالید منم تو دنیای دیگه یعنی داشتم تو ذهنم با نوشین می رقصیدمو و حتی اونو می گاییدم
و من دیگر از عشق زنداداش شب و روز نداشتم و از هر فرصتی برای مالیدن به نوشین استفاده می کردم ولی جرات تقاضای سکس نداشتم بیش از پنج سال گذشت و نوشین بچه دار نمی شد خانم دکتری در تهران پیشنهاد دادند تا تحت نظر او باشه
تا یک روز مامانم گفت نوشین وقت دکترشه تهران خیابان #کریمخان داداشت نیست با هم برین اگه ازمایش خواستن شبم برین خونه دایی تا نتیجه اش را نگرفته به کرج نیاین
منم خدا را شکر کردم که با عشقم می تونم با هم باشم
داییم پیر بود و زندایی هم آلزایمر داشت نقشه کشیدم شب که خوابیدن برم پیش نوشین کارو تموم کنم
که متاسفانه نشد … خوبم شد که نرفتم پیشش .
از این قرار که رفتیم دکتر نوبت داشتیم دکتر خانم پیری بود بیشتر شکل مرد بود تا زن تا نوشینو دید گفت چطوری دخترم خوبی چه عجب بلاخره همسر خوشتیپتم دیدیم مامان چطوره (منظورش مامانم بود) تا من خواستم بگم شوهرش نیستم نوشین پیشدستی کرد گفت به توصیه خودت با شوهرم اومدم تا دستور شما را اطاعت کرده باشم
من میخواستم از اطاق برم بیرون که دکتر گفت نرو پسرم مرد که از زنش فرار نمی کنه اونم زنی به زیبایی نوشین جون …
دکتر لباسش لختی بود بیشتر بخاطر اون میخواستم برم فکر می کردم اجازه نده تو اتاق باشم تا معاینه کنه
پرسید دخترم اماده ای نوشین گفت اره پالتوش را در اورد و دامنشم بعد اون جلو چشام رو صندلی مخصوص خوابید برای نخستین بار کص زن بالغ و واقعی را داشتم از چند متری می دیدم
لبهای پف کرده داخلش صورتی خوش رنگ لبها بازشده در انتهایش سوراخی مثلثی شکل که چیزی به شکل صورتی خیلی کمرنگ دیده می شد که دوس داشتم برم جلو تا از نزدیکتر ببینم نوشین چشاشو دوخته بود به سقف هر از گاه زیر چشمی به من نگاه می کرد که تا نگاهشو می دیدم بی اراده چشامو از کوصش بر میداشتم…
دکتر دستکش به دست اومد و وسیله ای قاشق مانند استیل دستش بود کص نوشینو معاینه کرد پرسید کی نزدیکی داشتین؟
نوشین به من نگاه کرد گفت سه روز پیش خانم دکتر بمن نگاه کرد گفت چند بار من سرمو اوردم پایین خجالت کشیدم
گفت پسرم دکتر محرمه سوالش نباید بی جواب باشه منتظر من شد
گفتم یک بار
خندید گفت خیلی سخت بود گفتنش این یک امر طبیعیه اینهمه سختش نکنید
از ستی که بغل صندلی بود یه وسیله ای برداشت ارام کرد تو کص زنداداش چراغ قوه انداخت تو رحمش را دید
با پنس تنظیف استریل آغشته به ضدعفونی را کشید لای کص نوشین گفت پاشو
رو به من کرد گفت آزمایش مینویسم برید بگیرید مشکلی در رحم خانمت خوشبختانه نیست بعد که نتیجه اش را دیدم دارو یا توصیه ام را می کنم
رفتیم آزمایشگاه تست داد و جوابشو گفتن ساعت 8 بامداد بیاین بگیرین
گفتم نوشین کاش زن و شوهر واقعی بودیم نوشین گفت نمی شد بگم برادر شوهرمه اخه یادم افتاد گفته بود اینبار شورهتم بیاد کار دارم !!! دیگه حرفی نزدم انگار من اصلا کصشو ندیدم
شب موندیم خونه دایی چنانکه گفتم نتونستم کاری بکنم
صبح جواب ازمایشو گرفتیم تا عصر تهرانو گشتیم بردمش تو نایب غذای #اسپیشال و سفرش آشپز خوردیم که یک پرسشو بزور دوتایی خوردیم بقیه را ظرف گرفتم ریختیم اوردیم آزمایشو بردیم نشون دادیم نسخه نوشت گفت برین امشب نزدیکی بکنید فردا عصر بیاین باید یه ازمایشم بگیرید تا PH رحم بعد از گذشت یکروز ببینم چقدر تغییر می کنه
پرسید چندمین روز پریودت ایت نوشین گفت 23
گفت باشه البته احتمال ابستنی از این نزدیکی تقریبا صفر است ولی جوابمو می گیرم …
یاعت 7 عصر بود خواستیم راهی کرج بشیم نوشین گفت بریم پاساژ طلای زند دو تا دستبند شکسته اورده ام عوضش کنم می گن طالاهای شیک داره
رفتیم تا طلاهاشو معاوضه کنه و انتخاب کنه ساعت شد نزدیک 9 گفتم بریم تازه یادش اومد ساکش مونده خونه دایی دایی خونشون پاسداران بود گفتم داریم می ریم دایی نمی زاره بدون شام بریم یک پرس که داریم دو پرسم بگیریم که گرفتم رفتیم 10 هم گذشت رسیدیم خونه دایی تا شامو بخوریم شد 12 دایی گفت بمونید کجا میخاین الان برین همه را زا بذاه کنید زنگ زد مامان گفت امشبم اینجان نمیان
ولی نمیشد بگم باید نوشین بره تا شوهرش بکنتش باز فردا بیاد خخخخخ
گفت باشه می مونیم اونم بمونه برای پس فردا تازه الانم بریم ناصر معلوم نیست باشه یا نه (خونشون تلفن نداشت مدتی بود کابل برگردان میزدن محلشون کامل قطع بود) شب را موندیم دایی و زندایی رفتن اتاقشون نوه داییم شب قبل بود که امشب نبود
نوشین رفت تو یک اتاق و منم یک اتاق …
هر چه کردم نرم پیشش نشد
پا شدم رفتم در اتاقشو باز کردم چراغ خواب کم نوری روشن بود و نوشین پشت به در روی تخت خواب بود
قلبم از سینم میومد بیرون باور کنید ضزبانشو از ده متری می شد شنید
پتوشو یواش دادم بالا دیدم لخت بدون شورت خوابیده و پاهاشو جمع کرده شکمش دیگه اتاق برام کاملا روشن بود
باسن برجسته و سفید لای پاش کص کلوچه ایش کاملا لب گذاشته رو لب داره برای کیرم چراغ میده
ارام انگشتمو کشیدم رو کصش دیدم خواب خوابه
شروع کردم باسنشو بوسیدن و صورتمو مالیدن به اون
دستمو بیشتر بردم رو کصش هی کمر و پهلوشو نوازش کردم و غرق بوسه
یواش انگشت وسط ام را کردم تو کوصش
دیگه ترسی نداشتم تو یک آن شلوار و شورتمو کندم کیر تشنه ام را مالوندم به کوصش
تا کیرم خورد به کصش یه تکانی خورد دیدم بیشتر باسنشو داد عقب که با یک حرکت تا نصف کیرم تو کص داغ و تنگ زنداداشم بود بی اراده کشیدم بیرون تا نزدیکی سرش که هر چه جون داشتم فشارش دادم تا خایه هام رفت تو کصش و آخخخخخخخ و پیچیدن نوشین خبر از بیداریش داد و هر چه از هفت پشتم تو وجودم بود با فشار خارج و تو کص نوشینم ریخت من ارضا شدم ولی نوشین دیگر به حرف اومده بود زود باش بکن منو بگاااا مررررردم سوختم بزززززن
خودش شروع کرد جلو عقب شدن که جونم از سر کیرم با این کاراش ده بار در می اومد و زنده می شد تا کمی در و مورمورم کم شد دیگه خودم انداختمش زیر کیرم نوشین سرشو برگردونده بود لباش تو لبام بود و هی التماس می کزد ادامه بده که چشاش زیبا و زیباتر شد و با لرزش و تکانهای عشوه گرانه ارضا شد گفت مرسی عشقم پنج ساله منتظر این لحظات بودم دبگه مال خودم شدی دیگه از خدا هیچی نمیخام هیچی جز تو بوووووس و بغل
تا صبح هرگز کیرم نخوابید نمیدونم چند بار گاییدمش بنظرم نزدیک به ده بار شد و هرگزم سیر نمی شدیم با تعریف خاطرات مخصوصا رقص لمبادا و سواری گرفتن از کیرم تو عالم بکارت که دوست داشته من پارش کنم و …. قبل از طلوع افتاب رفتم اتاقم درو بستم خوابیدم تا با صدای دق الباب دایی بیدار شد ساعت یک بعد از ظهر بود نوشینم خواب بود من بیدارش کردم حمام تو اتاق دایی بود دایی تا ما بیدار شدیم رفت سنگک بگیره من پریدم یه دوش آنی گرفتم پشت سر من نوشین رفت دوش گرفت که دایی رسید تا صبحانه (ناهار) اماده بشه نوشین حوله خواست زندایی طفلک یادش نبود حوله ها کجان دایی ادرسشو داد بردم براش حسابی هم ماچش کردم و سینه هاشو خوردم میدونستم اونا از سالن اونهمه پله ها را بالا نمیان تا خشک کنه سرپا بکبارم گاییدمش خیلی زودم ارضا شدیم
اومدیم سر سفره نوشین بعد خوردن گفت نادر عصر بریم پیش دکتر گفتم ای به چشم خانمم بغلش کردمو لبی طولانی گرفتم باز دلم سکس میخواست ولی دایی پایین صداش می اومد که به زندایی می گفت تلفن بزن صعری بیاد ما هم بریم کرج دلمون می گیره اینا که برن
گفتم خودم می برمتون
گفت میخوام صغری هم با پسرش بیاد شما هر زمان خواستین برین ما هم میایم شماره صغری دختر دایی را گرفتم پیامشونو دادم هنوز زندایی دنبال دفتر تلفن بود
دایی خندید گفت تا دفترو پیدا کنی صغری رییده کرجیم نمیخاد نادر زنگ زد ….
تو راه گفتم خانمم نوشینم عشق اول و اخرم دکتر بریم راستی راستی یانه
گفت میریم
رفتیم تا دکتر معاینه کرد گفت آقا #ناصر (داداشم خخخخ) چکار کردی ؟! تو رحم خانمت پر از اسپرمه چند بار نزدیکی کردین
دیگه روم باز شده بود پرده رفته بود کنار گفتم تازه فهمیدم زیباترین زن دنیا را دارم
با انگشتام شروع کردم شوخی کنان شمردن گفتم از ده بیشتر شده خخخخخخخ
پرسید جدی می گی گفتم از خانمم بپرس اونم تایید کرد
گفت برین 15 روز دیگه باز با هم بیاین ولی یکبار نزدیکی کنید و فاصله اش تا ازمایش حداقل 10 ساعت حداکثر 18 ساعت باشه
گفتیم چشم
و بعد 15 روز نوشین با هماهنگی کاری کرده بود که ناصر دستش بند باشه از من خواست با هم بریم تا طلاهایی که گرفته مورد پسنش نیست عوضشم بکنه کاری کرد که مامان هم یه موقع سرش نزنه باهاش بیاد ننم لوس شده بودم مگه من نوکرت یک بار بردمت به هفت پشتم بسه با شوهرت برو
که الکی فیلم بازی کردیم تا به دستور مادر عصر راه افتادیم شب رفتیم خونه دایی نوه اش هم بود (کامی) دیدم شب ممکنه کامی بیدار شه ببینه من نیستم شک کنه رفتم قرص خواب گرفتم قهوه درست کردم انداختم فنجان کامی شکرشو زیاد کردم تلخیشو حس نکنه
تا شامو بخوریم کامی هفت پادشاهو خواب می دید
منم تا صبح تو بغل نوشینم بودم ولی دو بار سکس کردیم یکبار تا رفتم اتاقش دیدم منتظرمه شروع کردیم زود ارضا شدیم خوابیدیم بعد چند یاعت بیدار شدم رفتم سری به کامی زدم هر چه تکانش دادم بیهوش بود
برگشتم بعل خانمم خواب بود بیدار شد بعلش کردم و همدیگرو ساعتی خوردیم گعت بیا روم که میخام زیرت حسابی گاییده بشم اون کیر کلفتت کوصمو پاره کنه دوس دارم زیرت بخواب برم
من اون موقع 73 کیلو بودم نوشین 56 کیلو وقتی برای دومین بار گاییدمش پشتمو چنان چنگ مینداخت و بازوهامو گاز گرفت که هفته ها طول کشید اثارش بره فردا عصر با کص پر از اب من با هم رفتیم دکتر آزمایش انجام شد جالبه قبل از جواب پ هاش و چیزایی که میخواست تست ادرار گرفت منشی گفت #مژده بدین که پدر و مادر شدین
دیگه دنبال آزمایش نرفتیم دل واپس بودیم که بچه از منه یا داداش که هنوزم نمیدونیم چون گروه خونی منو داداش یکیه فقط تست ژنتیک معلوم میکنه
بچه اول دختر بسیار زیباییه بچه دومم که هر دو حتم داریم از منه پسره با 12 سال فاصله از دخترمون که دخترمون 19 ساله و پسرمون 7 سالشه کپی منه پدر و مادرم فوت کرده من تو خونه پدری مجردم طبقه بالا مال منه طبقه پایین مال داداشه به غیر از نوشین با هیچ دختر و زنی نبوده و نخواهم بود رفت و اومد فامیلی هایمون بسیار کمه اعلب از ایران رفته اند داییم زنده است رندایی فوت کرده اونم خونه تهرانو داده اجاره نزدیک ما در گوهردشت یک واحد خریده خیلی پیر شده با او رفت امد داریم
دخترمون دانشگاه ملی (بهشتی قبول شده) پسرمون دبستانیه
داداش فشارخون و مرض قند داره مدتیست اصلا سکس نداره
نوشین عملا زن من شده داداش تو مخابرات بعد از بازنشستگیش مسئول نگهداری از پست انتنه شبانه روز اونجاست خیلی کم خونش میاد
دخترمون بخاطر کرونا و تعطیلی دانشگاه پیشمونه همیشه همه تو خونه من یا خونه داداشیم
دخترم کاملا از یکس منو مامانش باخبره مامانش بهش گفته هر دو بچه از منه
و بارها دخترم از اینکه دختر منه خیلی خیلی خوشحاله و همیشه منو به عنوان پدرش به دوستاش معرفی کرده …
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید