این داستان تقدیم به شما
سلام
من فریدم. یک مهندس عمران 42 ساله. امشب با #ژاله که یک داروساز 41 ساله زیباست ازدواج کردم. دو سال از اولین باری که ژاله رو تو مهمونی تولد دوستم دیده بودم میگذره.
خیلی سریع باهم صمیمی شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. امروز مهمونی بزرگی بمناسبت شروع زندگی مون گرفتیم.
شاید همه دوستامون اومده بودن بجز چندتایی که بخاطر مشغله نتونستن از #کانادا و #آمریکا خودشونو برسونن.
مست و خسته روی کاناپه نشسته بودم و پاپیونمو باز میکردم.. پیراهنم زیر کت خیس خیس شده بود… شاید 5 ساعت بدون وقفه رقصیده بودم.
ژاله از اتاق خواب بیرون اومد و برای باز کردن زیپ لباسش به طرفم اومد.
پشت به من کرد و از من خواست زیپ لباسش رو باز کنم.
به سختی روی پاهام ایستادم.
زیپ لباسش رو به زور از بین موهای بلندش پیدا کردم و یک ضرب تا پایین کشیدم.
دستامو انداختم دو طرف لباس و محکم کشیدم پایین.
صدای کشیده شدن پارچه روی آستر و آستر روی پوست ژاله با ناله و خنده اش مخلوط شد و چرت خونه رو توی اون نصفه شب خمار پاره کرد.
به پایین نگاه کردم… لباسش پایین پاش رو زمین افتاده و دور پاهاش پیچیده بود. کپلای گوشتی و سفیدش هم زیر نورهای دکوراتیو سالن برجسته و زیبا بیرون افتاده بود. شرت پاش نبود. حتما زودتر درش ٱورده بود…. کمر باریکش در مقابل سینه های درشت و تپلش باریکتر به نظر میرسید.
رونای کشیده و سفیدش وقتی کفش پاشنه بلند داشت سکسی تر میشد چرا که خطوط عضلات پاش نمایان میشدن.
من روی کاناپه نشستم. خم شد تا لباسشو از پایین پاش جمع کنه.
وقتی خم شد کس زیباش مثل #غنچه شکفت و از پشت زد بیرون. بی اختیار دودستمو دور کپلاش انداختم و کشیدم طرف خودم و دهن و دماغم و روی چاک کسش فشار دادم. زبونمو اوردم بیرون و توی شکاف زیبای کسش فرو کردم و لیسیدم… جیغ زد و با یک حرکت به طرف اتاق خواب فرار کرد.
صدای خنده های مستانش میومد.
در یک لحظه صدای در اومد.
اناهید بود دختر بزرگ ژاله.
ژاله از ازدواج اولش دوتا دختر داشت. آناهید و روژین
اناهید یک دختر زیبا با قد 170 بود با هیکل پر و کشیده، خوش اندام. سایز کون و کپل و سینه هاش مثل مادرش درشت و سکسی بود.
آناهید 20 سالش بود.
دقیقا 21سال از مادرش ژاله کوچکتر. یعنی ژاله 20 ساله که بود از استاد دانشگاهش طی یک رابطه عاشقانه تو سه ماهه اول رابطه حامله میشه و بخاطر شرایط بوجود آماده باهم ازدواج میکنن.
حاصل تور کردن زیبالترین دانشجو و گاییدنش و بی احتیاطی هم آناهید بود.
البته 4 سال بعد هم روژین رو تو رحم تنگ ژاله میکاره. الان روژین 16 سالشه. فوق العاده زیبا. با قد بلند کمی تپل… فکر کنم حدود 80 کیلو.
سینه هاش زیاد بزرگ نیست. ولی نکته قابل توجه تو هیکلش کونشه.بزرگ.خیلی بزرگ.به زور تو شلوار جین جا میشه…. وقتی راه میره.. کونش تاب میخوره…. امشب تو لباس حریر مجلسی اونقدر موقع رقص میلرزید که نصف مردای آبگوشتی پسند مجلس شق کرده بودن…. روژین هم مست و خوشحال اون وسط میدرخشید.
اونقدر تو چشم بود که کلی حاشیه درست کرده بود برای مردای متاهل هیز فامیل.
گرچه حدس میزنم چندتایی از اونا تونسته باشن زمین زده باشنش. #روژین خیلی شیطون و سکسیه. به مردها هم پا میده. سختگیر نیست. از مردی خوشش بیاد روناشو شل میکنه تا بندازه سر شونه طرف… یک بار اتفاقی مچشو گرفتم که بعدا تعریف میکنم.
خیلی مستم… از کجا به کجا رفتم.
حالا که آناهید اومد بگذارید آمار اونم بدم.
آناهید زیبا یک دوست پسر داغون داره… از این بچه پولدارای تخمی که تحملشون برای من سخته.
آناهید سال دوم پزشکی هست. و اون پسره ظاهرا تو ارمنستان یک لیسانس تخمی گرفته و با 28 سال سن هنوز از باباهه پول تو جیبی میگیره.
شاید تنفر من برگرده به گه خوریش در سال پیش… دقیقا یکماه بعد اینکه مخ آناهید رو توی باشگاه سوارکاری زد. ظاهرا یک شب که اناهید خونش بوده و شدید مست میکنه قرار میشه ژاله که از آپارتمان من میرفته خونشون سر راه بره دنبالش و اون خودش تنها پشت فرمون نشینه…. وقتی ژاله میرسه امیرحسین تعارفش میکنه داخل.
ژاله هم از روی کنجکاوی میره تو.آناهید لخت روی تخت ولو بوده.ژاله جا میخوره. در یک لحظه امیرحسین میچسبه و لبای ژاله رو میبوسه.ژاله پسش میزنه و یک سیلی نثارش میکنه…. امیرحسین میزنه به گریه و زانو میزنه و عذرخواهی میکنه که مسته و فکر کرده آناهیده و یعنی توهم زده بوده…. ژاله بخاطر آناهید ماجرارو شور نمیده…. بعدا فقط به من گفت.
خلاصه کنم آناهید رو به هزار ضرب و زور میرسونه رو تختش تو خونه و اونشب تموم میشه.
اناهید اومد تو و در حالیکه سعی میکرد آروم حرف بزنه به من سلام کرد… بعد بدون صدا زد زیر خنده… به خودم اومدم دیدم شلوارم رو در اوردم و با پیرهن و شورت و جوراب رو کاناپه ولو موندم. آناهید رفت تو اتاقش.
اناهید و روژین با ما زندگی میکنن.
بعد چند دقیقه آناهید اومد بیرون اومد پیشم و گفت فریدجون باز شیر دستشویی اتاق مستر من خراب شده… نگاهی کردم و گفتم عزیزم الان شدیدا مستم میشه از سرویس داخل سالن یا اتاق های دیگه استفاده کنی.فردا خودم درستش میکنم…
منو بوسید و رفت… منو خیلی دوست داره… وقت رفتن حرکت اندامش روانیم کرد. زیر لباس خواب سیلک بدون سوتین و احتمالا بدون شورت….
روناش اونقدر پر و گوشتیه که هروقت کنارم میشینه انگار میخواد پوست سفیدشونو بترکونن. رونای فوق سکسی که نمیدونم اون پسره کونی از پسشون برمیاد یا نه. فکر کنم فقط سوژه جلق اکیپ کونی اونو رفیقاش باشه این رونای زیبای سکسی… بگذریم.
بسختی بلند شدم و بطرف اتاق خواب رفتم. قبل از اینکه وارد اتاق بشم راهمو کج کردم و تصمیم گرفتم ببینم آناهید تونسته مشکلشو حل کنه یا نه…. پشت در اتاقش رسیدم و اروم در زدم… بعد یکم مکث دستگیره رو چرخوندم و لای درو باز کردم. سرمو از لای در تو دادم… دیدم آناهید پشت میز توالت اتاقش نشسته و داره آرایشاشو پاک میکنه… برگشت و از وسط موهای بلندش که باز کرده بود و روی شونه های لختش ریخته بود منو نگاه کرد و خندید و با دست اشاره کرد که بیام تو… داخل اتاق شدم و پشت سرم در رو بستم و رفتم و کنارش روی تخت نشستم… سرشو بوسیدم و دستی به موهاش کشیدم.
با صدای مست و زیباش گفت که چه خوشتیپ شده بودی آقای داماد.. کلی به دوستام پدر جدیدمو پز دادم.
همه بهم میگفتن که کوفتت بشه… بعد خندید….
بهش گفتم حتما کلی حرف برامون در میارن… خیلی باهم رقصیدیم…. #اناهید باز خندید و گفت من که به مامان گفتم هروقت تورو نخواست بده مال من باشه…. باهم خندیدیم…. ازش پرسیدم از رابطت راضی هستی؟ اذیتت نمیکنه؟ گفت اذیت که نه ولی خیلی اوسکله.دارم ازش خسته میشم.کم میاره کنارم.
پرسیدم از چه نظر کم میاره.
گفت از همه نظر. هم سکس هم رفتار هم هوش هم تو معاشرتای اجتماعی. اصلا پسر تاپی نیست.یک نقطه ضعف بزرگشم اینه که خیلی هیزه. چند بار حس کردم زیادی دوستامو تاچ میکنه.. فرید این پسر حس میکنم ندید پدیده…. ای کاش مثل تو بود یکمی حداقل….
گفتم مگه من ندید بدید نیستم؟ گفت تو جانوری هستی… خیلی جنتلمنی…. هم شیطونی هم جنتلمن….. آدم از نگاهات و رفتارت لذت میبره… احساس بد نداره….
گفتم من خیلی هیزترم که… گفت تو خیلی جانوری…. هیکل من همه رو به زانو میاره…. نگاه مردا برام طبیعیه… ولی نگاهها باهم فرق دارن….
یهو برگشت بهم گفت الان متوجه هستی هیچی تنم نیست؟
عقب کشیدم و زیر نور آباژور دیدن لخت نشسته….. خندم گرفت… گفتم دیدی چقدر اوسکلم؟ خندید و گفت تو جانوری اوسکل نیستی و بعد دستاشو دور پیچید و فشارم داد….
فرید خیلی خوشحالم یک مردی مثل تو رو دارم… حالا دوست یا پدر فرقی نداره، همینکه هستی عالیه. بعد خندش گرفت و گفت پدر جانور…. منم با دست زدم تو سرش و گفتم شیطون… بلند شدم و از اتاق خارج شدم…
وارد اتاق خواب شدم… ژاله لخت روی تخت ولو بود…. با حالت مست گفت خوبی فرید… گفتم عالی… گفت دخترا اومدن؟. گفتم اناهید اومده و سرحاله . چند دقیقه پیش لخت تو بغلم بود… حالش خوبه… ژاله خندید و گفت اون کثافت دوست داشتنی عاشقته…. خیلی خوبه که هستی. وجدانم راحت تر شده… همیشه آٱرزوی یک پدر رو داشت…. حالام یک پدر خوشتیپ داره…. هواشو زیاد داشته باش.
گفتم خیالت راحت…. از تو کمتر دوستش ندارم… آناهید عشق منم هست….
فرید این پسره عصبیم میکنه…. خیلی لاشیه.
گفتم :نگران نباش داره پرش رو باز میکنه…..
پرسید: راستی روژین کجاست… نگران شدم….
گفتم آخرین بار با عمو خسروش اینا بود…
ژاله یهویی مضطرب شد.
گفتم حتما زود میرسوننش
باید کم کم برسه…..
گفت ولی هرچی زنگ میزنم در دسترس نیست.
نگران نباش…. الان پیداش میکنم.
موبایلمو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون.
با #خسرو عموی روژین و آناهید تماس گرفتم.
خسرو با اینکه برادر همسر سابق ژاله بود ولی بواسطه رفاقت قدیمی همسرش با ژاله رابطه خوبی با ما داشت. خوب از طرفی هم عموی بچه ها بود.
هرچی زنگ زدم برنداشت. به پرستو همسرش زنگ زدم.
سلام فرید جان خوبی؟
-سلام پرستو جان. در چه حالی؟
خسرو گوشیشو جواب نمیده. اونجاست؟
-نه عزیزم حدودا یکساعتی هست منو گذاشته خونه. اومد روژین رو برسونه.
من:پس حتما نزدیکن.مرسی از اینکه دعوت مارو قبول کردین.
پرستو: براتون آرزوی خوشبختی میکنم دوباره.
من:مرسی عزیزم شبت بخیر.
و گوشی رو قطع کردم.
کمی نگران شدم.
شلوارکم رو از توی اتاق برداشتم پوشیدم. ژاله خواب بود.
آروم رفتم بیرون و وارد آسانسور شدم. رسیدم همکف و درب بیرونی رو باز کردم و بیرون رو نگاه کردم.
خبری نبود.
برگشتم. توی ذهنم به یک چیز مشکوک بودم ولی نمیدونم چی.
مست بودم.
تمرکز کردم.
یهو متوجه شدم.
وقتی از واحدمون بیرون اومدم تا سوار آسانسور بشم. آسانسور از پارکینگ بالا اومد.
ولی از سه واحد دوبلکس ساختمان، امشب فقط ما تو آپارتمان حضور داشتیم. دکتر مولوی با خانواده آمریکا بود. همسایه دیگه هم شاهرخ خان شمال بودن.
نگهبان لابی رو هم امشب مرخص کرده بودم.
وقتی هم اومدیم هیچ ماشینی در پارکینگ نبود.
تصمیم گرفتم از پله ها آروم برم تو پارکینگ و یک سرکی بکشم.
در پشتی #استخر و سونای ساختمان هم از پارکینگ باز میشد.
به پارکینگ رسیدم.
صداهایی میومد.
قشنگ میشد حضور افرادی رو حس کرد.
صدای پچ پچ و نفس میومد.
دمپایی هامو درآوردم.
آروم جلو رفتم. تاریک بود و نورپردازی حیاط کمی فضای پارکینگ رو روشن کرده بود. میدونستم که پارکینگ سنسور داره و با هرحرکتی باید چراغها روشن بشه.
پس دقیقا صدا از توی استخر بود.
برگشتم و آروم از درب نیم طبقه وارد استخر شدم.
از پنجره راهروی ورودی میشد داخل رو دید.
چراغهای کف استخر زیر آب روشن بود.
فضا ارغوانی بود.
صدای نفس نفس و ناله تو فضا بگوش میرسید.
حدسم درست بود.
روژین لخت کنار لبه استخر به پشت خوابیده بود. پاهای تپلش رو میشناختم… دور کمر خسرو تاب خورده بود.
هیکل درشت خسرو روی هیکل ترو تازه روژین خیمه زده بود.
داشت مثل سگ تلمبه میزد.
اونقدر محکم که با هر ضربه کسش چالاپ باز میشد و کپلاش به سرامیکها میخکوب میشد.
ترکیب صدای برخورد شکم خسرو به شکم روژین و برخورد کپلای روژین به سرامیکها سمفونی گایش یک برادرزاده رو می نواخت.
خسرو با هر ضربه کلی کلمات رکیک بار رژین میکرد.
جنده هرزه… کستو دارم خوب جر میدم جنده خانوم.
لباسهای رژین یک گوشه لکه افتاده بودن.
خسرو یهو بلند شد پاهای رژین رو از مچ گرفت و فیتیله پیچ کرد…
صدای آه و ناله رژین بلندتر شد.
رژین رو زیر و رو کرد.
کون سفید و گنده رژین تازه رو اومد.
دست انداخت به لمبرای دور کمر روژین و کشیدش عقب تر یا به حالت سجده شد و داگ #استایل کیر کلفتشو از لای کپلای بچه داد لای کسش.
خوب دیدم که رژین چجوری خودش کپلاشو با دست باز کرد تا کیر خسرو بدون مزاحمت اون کپلای لمبه کسشو باز کنه.
خوب جا خورد و تلمبه های سنگین خسرو شروع شد.
رژین به جیغ افتاد.
به سرامیکها چنگ میزد.
و خسرو از پس هردو سه تا تلمبه یک ضربه با کف دست روی کپلای رژین میزد.
یهو خسرو ناله ای کرد و سفت و بی حرکت شد و خودشو به هیکل رژین قفل کرد.
مشخصا همه آبکیرشو تو کس بچه خالی کرد.
بلند شد و شروع کرد به پوشیدن لباساش.
بعد به رژین کمک کرد لباساشو بپوشه.. پیرهن کوتاه و مانتوشو پوشوند.
شورت و سوتینشو مچاله کرد و تو جیب مانتو رژین جا کرد.
رژین تلو تلو خوران در حالیکه کفشاش تو دستش بود راه افتاد به طرف خروجی پارکینگ.
منم مخفی شدم. صدای در که اومد فهمیدم خسرو رفته و رژین هم با آسانسور رفت بالا.
بعد از چند دقیقه پشت سر روژین وارد خونه شدم.
روژین رفته بود تو اتاقش.
رفتم تو اتاق سروقت کشوی دراور.
یک قرص ضدبارداری اورژانسی برداشتم.با یک لیوان آب وارد اتاق رژین شدم.
رژین رو تختش ولو بود.
منو که دید یکم جمع و جور شد.
به اندازه آناهید بهم نزدیک نشده بود.
کنارش نشستم.
لبخندی زد.
دستی به سرش کشیدم
قرص رو بهش دادم.
پرسید این چیه.
گفتم این یک چیز خصوصی بین من و توه.
حس کردم امشب با دوست پسرت سکس کردی و مست بودی و اونم مست بوده.
گفتم هنوز زوده من بابابزرگ بشم.
این قرص رو برات آوردم بابابزرگ نشم.
خندید.
و گفت همه چیزو دیدی؟
گفتم من فقط اندام زیباتو دیدم.
دیدم خیلی خانم شدی.
بهت نمیاد اینقدر عالی سکس کنی.
خندید.
گفت کار خوبی نکردی زاغ سیاه منو چوب زدی.
جا خوردم.
ازش عذرخواهی کردم.
تو چشام نگاه کرد و گفت بنظرم سکس من بهتره یا مامانم.
منم که دیدم مسته گفتم قطعا مامانت.
البته بخاطر اینکه همیشه بهترین #پارتنر سکس رو داره.
کسی که بعد سکس کنارش میمونه نه با یک کس پر از آبکیر ولش کنه بره به امان خدا.
گفت:باید برات توضیح بدم.
گفتم الان وقتش نیست.
حریم خصوصی خودته.
ولی عوارضش گریبان خانوادتو میگیره.
حالا این قرص رو بخور.
تو چشام نگاه کرد و گفت عمو خسرو وازکتومی کرده.
برای بار دوم خشکم زد.
مستیم کامل پریده بود.
کمی عصبانی شدم و گفتم حتما آزمایش اچ آی وی هم ازش گرفته بودی؟
گفت اون نگران تر بود تا من.
بلند شدم.
گفتم بهتره بخوابی بعدا باهم حرف میزنیم.
در حال خارج شدن از اتاق بودم گه گفت. به مامان چیزی نگو.
برگشتم بهش نگاه کردم و گفتم اگر بخوام بگم حتما در جریانت میگذارم.
ولی قطعا قبلش چیزی نمیگم
گفت مرسی.
بلند شد با یک حرکت همه لباساشو در آورد.. لخت بطرف حمام اتاقش رفت.
چراغ حمام رو روشن کرد. یک بار سریع همه هیکل سفید و تپلش رو دیدم.
سکسی بود.
سینه هاش کوچیک بود ولی کون و رون رسیده و سکسی داشت.
بازوهای سفت و صاف و پرملات. و کونی همچو مارمالات.
وقتی راه میزفت میلرزید.
آب کیرای خسرو که از لای کسش راه افتاده بود زیر نور برق میزد.
میشد رونای لزج آبکیرمال شدش رو با چشم لمس کرد.
اومدم بیرون.
درو بستم.
با آناهید سینه به سینه شدم.
وسط راهرو
بو برده بود.
گفت خسرو #حرومزاده بود؟
چی بگم والا.
آره.
فعلا به ژاله نگیم.
شر میشه.
فرید یک نسکافه سبک میزنی؟
آره.
برو رو تختم تا بیارم.
ژاله خوابه.
نیم ساعت کنارم باش بعد برو.
موافقی؟
باشه عزیزم.
رفتم رو تخت آناهید ولو شدم.
با تیشرت و شلوارک
آناهید اومد.
ماگ قهوه رو داد دستم.
خودشم کنارم دراز کشید سرش رو روی سینم گذاشت.
فرید چرا جلوشو نگرفتی؟
نمیتونستم برم جلو.
من نمیتونم تو روابط خصوصی شما دخالت کنم.
رژین با اختیار خودش با خسرو خوابیده بود.
چیزیه که دیدم.
آناهید :اون حرومزاده سالهاست که کارش همینه.
خشکم زد.
سالها؟
بله فرید جان سالها.
منو از 12 سالگی میکرد.
رژینم از 10 سالگی.
و…
و چی؟
مستم امشب… دارم وراجی میکتم.
پرسیدم ژاله رو هم میکرد؟
نمیدونم
از من حرف نکش
فقط میدونم به ژاله قول داده بود که دیگه کاری نکنه.
از وقتی به ژاله قول داد به من نزدیک نشد دیگه. ولی رژین رو میگاد. زیادم میگاد.
ژاله نمیدونه.
ولی من میدونم.
زیر لب گفتم :پرستوی طفلک.
آناهید یهو گردن کشید و به من نگاه کرد.
گفت
میدونی من بارها روی تخت با هردوشون سکس کردم؟
پرستو خبر داره.
کلا چیزی از هم مخفی ندارن.
پرستو میدونه و بارها بوده وقتی ما زیر کیر شوهرش پاره میشدیم.
حسابی گیج و منگ بودم.
ترسیده بودم.
اتفاقات زیادی هست و من بیخبرم.
سر آناهید رو با دست نوازش میکردم و اون هم روی سینم بخواب رفت.
آروم سرش رو روی بالش گذاشتم و برق اتاقش رو خاموش کردم و کنار ژاله بخواب رفتم.
حدود ساعتهای 11 صبح بیدار شدم.
سریع دوش گرفتم.
ژاله هنوز خواب بود.
اومدم توی سالن آناهید زودتر بیدار شده بود و #قهوه درست کرده بود… نگاهش کردم.. خندید.
به شوخی بهش گفتم سلام بابایی
با لحن تمسخرآمیز و بامزش گفت جونور مسخره…
عاشقتم.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید