داستان سکسی تقدیم به شما
اولین باری که نیلوفر رو دیدم متوجه برق شیطنت درنگاهش شدم. یه جور شیطنت زنانه خاص. با شوهرش رامین اومده بودند خونمون. رامین همکار شوهرم علی بود. دوستان نزدیکی بودند. اومده بودند آپارتمان بغلی پا رو ببینند بلکه بتونند بخرندش. مال یه پیرزن فضول و بداخلاق بود که پارسال بعد از چند ماهی بستری تو بیمارستان مرد. پسر و دخترش هر دو آمریکا بودند و علی که باهاشون در ارتباط بود خونه رو برای رامین در نظر گرفته بود. قیمت خونه حداقل بیست درصد زیر قیمت بازار بود.
در همون برخورد اول رفتار نیلوفر به دلم نشست. خیلی راحت و بی تکلف بود، رک و راست گفت که پولشون همینقدره یا وقتی در مورد درس پسر هشت سالش پرسیدم خیلی راحت گفت تعریفی نداره. پسر من هم هفت سالش بود و بچه ها گرم بازی بودند. شوهرها دو تا دوست وهمکار، پسرها همبازی و من هم که احساس راحتی با نیلوفر میکردم. دو ماه بعد وقتی که خونه رو خریدند و ساکن شدند من و نیلوفر هر روز صبح با هم بودیم. یکی از همون اولین روزها ازم پرسید:“چجوری جلوگیری میکنید؟” گفتم:“با قرص، شما چجوری؟” گفت:“طبیعی” اون روز خیلی دنبال موضوع رو نگرفتم. اما چند روز بعد که شب خونه ما مهمون بودند، ناگهان به شوهرش گفت:“رامین پاشو بریم دیگه دیروقته، بچه ها هم که خوابشون برده، حتما علی آقا هم با نگار جون کار داره” آب شدم از این حرف و سرخ و سفید شدم. نمیدونستم باید چی میگفتم. با تته پته گفتم:“نه نیلوفر جون، چی کارشون داری، من و علی با هم هیچ کاری نداریم، فردا هم که جمعه است.” اما نیلوفر نه گذاشت و نه برداشت و گفت:” بابا شما هم که با هم کاری نداشته باشید من و رامین با هم کار داریم” و زد زیر خنده و خداحافظی کردند. شنبه صبح که موقع سرویس بچه ها پایین دیدمش بهش گفتم که خیلی از حرفش خجالت کشیدم. دعوتم کرد به خونه اش تا از دلم دربیاره و گفت:“بابا، یعنی شما شب جمعه هم ندارین؟ خنده ای کردم و گفتم:“چرا، ولی دیگه خیلی خسته بودم.” اما اون با بی پروایی خودش گفت:“ولی به جاش ما حسابی کردیم.” و پکی زد زیر خنده و ادامه داد:“ما اگه هر شب نکنیم خوابمون نمیبره” با تعجب نگاهش کردم و گفتم:“جدی میگی؟ هر شب؟” گفت:” تو این ده سال زندگی تا حالا فکر کنم فقط چهار پنج بار که تو هواپیما یا قطار بودیم یا جایی مهمون بودیم که مردونه زنونه خوابیدند نکردیم. شما چی؟” گفتم:“ما نه فوق فوقش اوایل ازدواج هفته ای سه چهار بار. حالا که معمولا هفته ای یکبار” و بعد پرسیدم:“پس این همه سکس دارین باز هم طبیعی جلوگیری می‌کنید. سخت نیست؟” گفت:” نه خیلی، خب یه هفته ای که پریودم که هیچ کاری نمی‌کنیم. یه هفته قبل از پریودی هم که اگر آبش رو بریزه اوکی هست. اون دوهفته وسط رو هم یا آبش نمیریزه یا کونم میزاره.” دهانم از تعجب باز مونده بود. با اعتراض گفتم:” چی؟ از پشت؟ نزار این کار رو بکنه؟ واقعا نظرم نسبت به آقا رامین عوض شد، تو هم راحت میزاری از پشت سکس کنه، میدونی چقدر عوارض داره. والله به آقا رامین نمیاد اینقدر خشن باشه که مجبورت کنه. تو هم که زبوندار هستی. بهش بگو نه از پشت نمیشه.” خیلی خونسرد با همون صداقت همیشگی بهم گفت:” من خودم بهش پیشنهاد میدم. من از کون دادن لذت میبرم، خیلی بیشتر از کس دادن، از کس دادن که اصلا لذت نمیبرم، اما کون دادن باحالتره تا اینکه رامین کسم رو بخوره. ضمنا اینقدر هم مودب بازی در نیار. به این کار میگن کون دادن نه سکس از پشت.”
بی اغراق از حرفهاش حیرت کردم. تصور من تا اون روز این بود که آنال سکس یا مخصوص دخترهایی هست که نگران از دست رفتن بکارتشون هستند یا زنان روستایی و بیسواد که ناچار هستن هرچی مرده میگه رو قبول کنند یا جنده ها. تصورم این بود که تنها مردان در اون لذت می‌برند و سهم زنان جز درد غیر قابل تحمل و بدشکل شدن باسن چیز دیگه ای نیست. اما حالا یه زن امروزی جلوم نشسته بود و بصراحت میگفت که از اینکار لذت میبره. زیر لب تکه کلام محسن تنابنده در سریال پایتخت رو زمزمه میکردم:“مگه میشه؟ مگه داریم؟” چیزی که عجیبتر بود برای من جسارتش بود برای این کار. مطمئنا زنان دیگه ای هم بودن که احتمالا به اصرار شوهرشون از پشت سکس داشتند، اما در دنیای زنونه این چیزی نبود که بشه بهش افتخار کرد و کسی به کسی چیزی نمی‌گفت.
به هر حال اینقدر نحوه حرف زدنش و بی شرمی اش برام زننده بود که یه مدتی اصلا تحویلش نمیگرفتم. هرچند شوهرهامون و بچه ها هیچ وقت متوجه نشدند و اون هم بی اعتناییهای من رو نادیده می‌گرفت و اصلا به روی خودش نمی‌آورد. راستش خودم هم دلم لک زده بود برای حرف زدن باهاش، خودم هم تو این مدت فکر کرده بودم با خودم. بالاخره یک روز اومد دم در خونه و گفت:“میشه با هم کمی حرف بزنیم؟” گفتم:“بیا تو” تا اومد تو گفت:“ببین من ازت معذرت میخوام. من نباید قبل از اینکه تو رو کامل می‌شناختم در مورد سکس و این جور چیزا باهات حرف میزدم.” گفتم:“نه تو مث زنهای دیگه هستی، این منم که فرق دارم. کاشکی مثل تو بودم. هر چیزی رو که دوست داشتم میگفتم یا میتونستم از سکس اینقدر راحت حرف بزنم.” گفت:“خب چرا حرف نمیزنی در موردش.” نگاهی بهش کردم و گفتم:” من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم. تمام زنهای فامیل ما چادری بودند. مادرم از بچگی همش میگفت عیبه، زشته. وقتی هم ازدواج کردم هنوز زنگ حرفهای مادرم تو گوشمه. سکس من و علی هم یه وظیفه روتینه، هفته ای یه بار، هر بار پنج دقیقه.” کمی با تعجب نگاه کرد و گفت:“تو سکس ارضا میشی؟” تصمیم گرفتم حقیقت رو بگم:” نه، هیچ وقت ارضا نشدم ” گفت:“علی آقا کست رو نمیخوره؟” –“نه، علی هم تو یه خانواده مذهبی بوده، ما اهل تماشای فیلم‌های بد و انجام دادن کارهای اونا نیستیم.” با صدای خیلی رسا گفت:“ببین اگه خودت هم راضی هستی و همینو میخوای خب پس دیگه هیچ حرفی اصلا در مورد این چیزها نمیزنیم، اما اگه دوست داری لذت و شهوت جنسی رو تجربه کنی من میتونم بهت کمک کنم.” میدونستم چی می میخوام اما بیانش برام سخت بود. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:” میخوام تجربه اش کنم” و لبخندی از سر رضایت زدم. با خنده گفت:” پس اولین درس اینه که اسم اونجاها رو بگی، بگو کیر، کس، کون” با خنده گفتم:“نمیتونم” گفت:“میتونی” با صدای نجواگونه گفتم:“کیر، کس، کون” گفت:“آفرین، بلتدتر” این دفعه با صدای بلند گفتم:” کیر، کس، کون” گفت:” تا حالا کیر شوهرت رو ساک زدی؟ تا حالا کس و کون تو رو خورده؟” گفتم:“نه تا حالا سکس دهانی نداشتیم. جلوم رو موقع سکس زیاد دیده، ولی پشتم رو خیلی کم، خجالت میکشم” با عصبانیت گفت:“جلو و پشت نه کس و کون، یعنی میخوای بگی شوهرت نه درکونی بهت میزنه نه کونت رو گاز میزنه نه هیچی؟” گفتم:“از این کارا بلد نیست. فقط میگه امشب میشه؟ البته لب میگیریم، بعد جلوش رو یعنی کیرش رو میکنه داخل، بعضی وقتها سینه هام رو هم دست میزنه. همین” سری تکون داد و گفت:“امشب قشنگ کونت رو قمبل کن، شلوارت رو بکش پایین تا سر ذوق بیاد.” لبم رو گاز گرفتم و گفتم:” نه خدا مرگم بده” گفت:“تو از شوهرت خجالت میکشی؟ خب بیا جلو من تمرین کن” گفتم:“یعنی چی تمرین کنم؟” گفت:“شلوارت رو بکش پایین. من که دیگه زنم اشکال نداره” رنگم پرید:“خدا مرگم بده، چی میگه نیلوفر، خدا اون روز رو نیاره.”
نیلوفر اندکی فکر کرد و بلند شد و پشتشو به من کرد که از اتاق بره بیرون. اما ناگهان در همون حالت شلوار و شورتش رو همزمان درآورد و لمبرهای کونش افتادن بیرون. باورم نمیشد. خیلی راحت گفت:” دیدی کاری نداره” و برگشت و همزمان کسش رو بهم نشون داد و گفت:“این ناناز منه.” احساسات درهم و برهمی داشتم. از خشم و حیرت و کنجکاوی و برانگیختگی جنسی. دوباره برگشت و لمبرهای کونش رو از هم باز کرد و با بی حیایی تمام گفت:” اینم سوراخ کون منه” حالا دیگه مطمئن بودم رفتار نیلوفر منو از نظر جنسی تحریک کرده. دوست داشتم من هم مثل اون لخت میشدم. اما اصلا روم نمیشد. با لحنی آمرانه ای گفت:“حالا نوبت توئه” خودش اومد جلو و دکمه و زیپ شلوارم رو باز کرد و شلوار و شورتم رو درآورد. ممانعتی نکردم اما پاهام رو بستم، دوست نداشتم کسم رو ببینه. اما به زور اونها رو باز کرد و نگاهی به کسم انداخت و اومد لای پاهام زانو زد و منو روی تخت نشوند. نمیدونستم میخواد چه کار کنه که ناگهان سرش رو لای پاهام برد و شروع کرد به خوردن کسم. هر چقدر تلاش کردم که دورش کنم نشد. احساس خوشایندی رو داشتم تجربه میکردم که تا اون لحظه تجربه نکرده بودم. آرام گرفته بودم. ناگهان پاهام رو داد بالا رو شونه هاش و زبانش رو به سوراخ پشتی رسانید. خیلی خجالت میکشیدم از اینکه اون سوراخ رو هم داره میبینه. شروع کرد به لیسیدن سوراخ کونم. فریاد زدم:“اونجا رو ول کن دختر، اصلن بهداشتی نیست.” از همونجا داد زد:“بهداشت کیلو چنده، فقط بگو خوشت میاد یا نه” حس جالبی بود. زبانش رو تو سوراخ فرو می‌کرد. هنوز داشتم به بهداشتی نبودن فکر میکردم که دوباره مشغول کسم شد. اما اینبار با انگشتاش با سوراخ کونم ور میرفت که ناگهان انگشتش رو فرو کرد. درد داشت ولی در اون لحظات حسابی تحریک شده بودم. زبونش خیلی خوب کار می‌کرد و تحریک می‌کرد. حالا بخوبی متوجه شدم که حرکت انگشت در سوراخ کونم احساس خوشایندی بهم میده. در واقع کشیده شدن انگشت به جدار داخلی احساس لذت بخشی میداد. ناگهان حس میکردم امواج مثل باد کنک در درونم بزرگتر و بزرگتر می‌شوند. یک لحظه حس کردم که این بادکنک در درونم ترکید. لرزشی نسبتا شدید تمام بدنم رو فرا گرفت و بی اختیار با دستم نیلوفر رو پس زدم. بدنم همچنان میلرزیدم. نوعی حس رهایی از فشار و استرس سرتاسر وجودم رو فرا گرفته بود. آرومتر که شدم پرسیدم:“چی شد؟ چرا اینجوری شدم؟” لبخندی زد و گفت:“ارضا شدی، خوب بود” گفتم:“آره خیلی خوب بود، حتی انگشتت تو کونم هم خوب بود” به آرومی گفت:“خب حالا نوبت توئه.” سرم رو بردم لای پاش و شروع کردم خوردن کسش. خودش همون اول گفت:“کونمو انگشت کن.” رفتم کونش رو زبون زدم. میدونستم که بهداشتی نیست اما اهمیتی ندادم. انگشت کردم درست مثل خودش و کسش رو میخوردم. یهو گفت:“دو انگشتی بکن تو کونم” همین کار رو کردم و در مرحله بعد انگشت‌های دست چپ رو هم فرو کردم وبا چهار انگشت کونش رو باز میکردم. آخ و آوخ اون خیلی بلندتر از من بود. سرم رو تو کسش فشار میداد و در درون دهنم ترشح کرد.
کارمون که تموم شد ازش پرسیدم:” ببینم ما همجنسگرا هستیم؟” گفت:“تو رو نمیدونم، ولی من تو قبلا دوران مجردی با دختر بودم، با شوهرم هم حال میکنم، احتمالا دوجنس گرا هستم. حالا تو هم ببین آیا با شوهرت هم میتونی حال کنی یا نه”
هنوز هزاران سوال در ذهنم بود، هویت جنسی ام چیه، گرایش جنسی ام چیه و چرا اجازه دادم زندگی ام در کسالت رخوت باری سالها بگذره.
نوشته: همشهری کین

نوشته های مرتبط:
منِ‌ حشری
منِ سزاوار (۳ و پایانی)
منِ سزاوار (۲)
منِ سزاوار (۱)
ممــنوعـه ی مَن
دكتر كار بَلد و منِ عشق سن بالا
پالیسی برای فاطمه و نیلوفر
سکس با خاله نیلوفر
اولین سکس من با نیلوفر
آشنایی با نیلوفر
جلسه مشترک با خانم مهندس نیلوفر
زنپوشی نیلوفر
نیلوفر آبی (۱)
سکس عاشقانه با نیلوفر
سکس با نیلوفر، خدمتکار هتل
سکس من و دوستم با همسرم نیلوفر
سکس من و دختر عموم نیلوفر
نیلوفر متاهل و سکسی من
نیلوفر اهوازی، دختری که زن بود
اولین عشقم نیلوفر (۱)
آرش و خواهرم نیلوفر
داستان من و نیلوفر
نیلوفر و پدرشوهر کیر کلفت
کون تنگ نیلوفر (۲)
سکس با نیلوفر مشتری در مغازه
کون تنگ نیلوفر (۱)
دخترخاله سفیدم نیلوفر
یکسال با نیلوفر
تنها عشق نیلوفر
وصال نیلوفر
سکس اول من و نیلوفر
عشقم نیلوفر
سکس تخمی با نیلوفر
نیلوفر دختر هلو
سکس با نیلوفر
ودکا خوری با نیلوفر
عشق نیلوفر
نیلوفر دختر همسایه
فاز نیلوفر
سرگذشت نیلوفر

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *