این داستان تقدیم به شما
سلام به شما دوستان شهوتناک
من آرشم ۲۵سالمه مجردم دانشجوی مهندسی برق
میخوام یه داستان براتون تعریف کنم از زن همسایه که باهاش وارد رابطه شدم
اول یه توضیح کوتاه بدم
ما تو #مجتمع ساکنیم که چندین ساله ساخته شده و همسایه ها همه صاحب خونه و قدیمی هستن تو مجتمع
ما یه #همسایه بغل دستی داریم به اسم #افسانه خانم که #متاهل هستش و یک پسر داره دوسال کوچیک تر از من
بیست ساله که باهم همسایه ایم و با #مامانم مثل خواهر هستن و طبعا ما هم مامانامون رو خاله صدا میزنیم
من با کیوان پسر خاله افسانه خیلی رفیقم و خیلی باهم شیطنت کردیم و باهم خیلی شوخی میکنیم
اصلا تو فکر سکس با افسانه نبودم خداییش یک دفعه نمیدونم چی شد که پا داد اونم اینجوری شد که ما تراسامون بهم چسبیده بود و من راحت میرفتم از تراس کیوان اینا وارد اتاق کیوان میشدم و اذیتش میکردم، یه روز بعد از ظهر طبق معمول خیلی آروم رفتم اتاق کیوان و دیدم کیوان نیست منتظر شدم بیاد تا بترسونمش ولی دیدم خبری نشد خواستم برم تو تراس خودمون که یه صدایی شنیدم از اتاق مامان باباش، فال گوش وایسادم دیدم دارن سکس میکنن و #علی اقا حسابی داشت افسانه رو میکرد
منم کمی جرات کردم از پنجره سرک کشیدم دیدم چه کون و سینه های گنده ای داره افسانه، از اون روز همش فکرم درگیر بود
یه روز با کیوان شوخی میکردم و به همدیگه میگفتیم مادرتو #گاییدم و از این حرفا که من رفتم آب بخورم از آشپزخونشون دیدم افسانه فال گوش وایساده و منم از فرصت استفاده کردم گفتم کیوان این مامانتو باید من بکنم بابات که نمیتونه اونم گفت مادرجنده و خندیدیم، ضمن اینکه فکر میکردیم افسانه خونه نیست در حالی که من دیدم که تو اتاقش بود
خلاصه اونروز گذشت و یه شب افسانه تو #اینستا بهم پیام داد
راجع به درسهای دانشگاه کیوان و از این حرفا بحثمون خیلی طول کشید، آخر سری افسانه گفت خداییش میکنی
منم گفتم چی رو
اونم گفت منو
منم یدفعه ای شوکه شدم گفتم خاله این چه حرفیه اونم گفت جواب منو بده میکنی واقعا
منم گفتم آره
گفت خیلی پررویی البته با خنده
دیدم دیگه وا داده منم چسبوندم
گفتم خاله خیلی وقته تو کفتم و دارم میمیرم برات
اونم گفت فردا صبح دانشگاه نرو بیا حضوری صحبت کنیم
فردا صبح رفتم خونه افسانه کیوان رفته بود دانشگاه علی اقا هم طبق معمول سر کار
اولش خجالت میکشیدیم آخه من تا حالا برای اینکار خونشون نرفته بودم
ولی این دفعه فرق داشت
خلاصه با خجالت و بدون اینکه حرفی بزنیم بغلش کردم و لب تو لب شدیم و بعدش بردمش اتاق خودشون انداختمش روی تخت شلوار و شرتشو درآوردم و شروع کردم خوردن کوسش
طوری میخوردم که آه میکشید فقط
بعد از چند دقیقه خوردن ارضا شد و سرمنو گرفت کشید بالا دوباره لب تو لب شدیم و از زیر کیر منو که شلوارمم درآورده بودم گرفت گذاشت دم #کوسش منم آروم فشار دادم رفت توش
انقدر داغ و تنگ بود که کیف کردم حتی تنگ تر از مال دوست دخترم
خلاصه که یک ربع بیست دقیقه کردمش بعدش آبمو تو کوسش خالی کردم و بعدش نیم ساعت تو بغل هم لخت خوابیدیم
از اون روز تا الان که شش ماه میگذره بیشتر از #صدبار کردمش
چند بار هم موفق شدم کونشو بکنم
دوستان اگه دوست داشتید ادامه رابطمون و سکس با همسایه طبقه بالاییمونم تعریف خواهم کرد #بگامگا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید