این داستان تقدیم به شما
سلام این این داستان مال سال ۸۷ هست اون موقع من ۲۲ بودم و دانشجو من اون موقع چون دانشگاهم #رودهن بود خانواده پول داده بودن یه پراید بخرم و دنبال ماشین بودم که همه بچه محل میدونستن من ۵ت پول دارم. اون زمان این #گلدکویست مد شده بود و یکی از بچه تو شرکت بود و فهمیده بود من پول دارم میخواست ما رو گیر بندازه برای همین با نقشه من و چند تا از بچه محل ها رو جمع میکرد میبرد خونشون به بهانه ورق بازی هی رو مخ مثلا همه کار کنه (اینا خونشون ۲طبقه بود و طبقه اول رو زندگی میکردن و طبقه دوم برای مهمان بود و ما همیشه طبقه دوم بودیم)
راستی خانواده اینا ۴ نفر بودن یه پسر و یه دختر و پدر و مادرش. اسم رفیق ما شاهین بود و خواهرش شیما. شاهین یکی دو سال از من بزرگتر بود و خواهرش ۲۰سالش بود و سال اول دانشگاه بود.
یه روز ما خونه شاهین داشتیم ورق بازی میکردیم شش نفر بودیم که شاهین گفت مامانم با بابام رفتن #مشهد و من و خواهرم تنهایم وتا سه روز دیگه هم نمیان. همین که داشتیم ورق بازی میکردیم دست هفتم تموم شد یکی از بچه گفت من برم یه شارژ و سیگار و خرت پرت بخرم بیام اسم این رفیق مون علی بود و رفت .
در همین وسط بازی یکی از بچه گفت علی نیم ساعت رفته نیامده کدوم کوری رفته که همین رو گفت من میدونستم علی با #شیما رفیق دو زاریم افتاد که شاید پایین هست و من به یکی دیگه که اسمش محسن بود گفتم بیا جای من بشین من برم خونه بگم دیر میام ببینم علی هم کجا ساعت حدود ۱۱شب بود.
وقتی از واحد بیرون اومد خیلی اروم از راه پله اومد پایین که دیدم در واد پایین به نمه باز اروم رفتم پشت شنیدم کونی خان علی داره میگه جون چه کس داری که یه دفعه در رو باز کردم و رفتم داخل واحد که شیما و علی من و دیدن ریدن به خودشون ودیدم علی داره تو کس شیما تلمبه میزنه من خودم موندم چی کار کنم که از خونشون اومد بیرون رفتم خونه و به موبایل شاهین زنگ زدم گفتم بابا رفته خونه مادر بزرگم من خونه میمونم و شب دیگه نمیام.
یه ربع بعد دیدم علی اومد دم خونه گفت عباس بیا پایین رفتم پایین به علی گفتم مادر جنده تو ابجی رفیقتم میکنی گفت کوسخول همه محل میدوندند شیما دختر نیست و با هرکی رفیق میشه بهش میده هم از عقب هم از جلو گفتم بازم تو غلط کردی میبردی بیرون محل میکردیش گفت به خدا خودش اس داد بیا پایین منم رفتم وقتی اس نشون داد گفتم کونی خان اگر جای من شاهین میومد پایین چی که هیچی نگفت. من رفتم تو خونه درب و بستم که ده دقیقه بعد اس اومد نوشته بود شیما هستم یه تماس میگری.
من نوشتم من کاری باهات ندارم بابات بیاد باهاش کار دارم
شیما نوشت تو رو خدا زنگ بزن کارت دارم.
هی تک زد تا حدود یه ربع بعد زنگ زدم بهش سریع زنگ اول برداشت. گفتم چی این کار مهمت گفتم زد زیر گریه گفت و اروم گفت ساعت نه که شاهین رفت بهت زنگ میزنم و توضیح میدم و قطع کرد..
صبح ساعت نه ونیم بود گوشیم زنگ خورد گفت میتونی بیای خونمون با هم حرف بزنیم من گفتم چند دقیقه دیگه میام. وقتی زنگ زدم شیما ایفون برداشت کی گفتم عباسم و در زد و رفتم داخل وقتی رفتم داخل به قول بچه ها فکم خورد زمین یه لباس خواب ساتن زرد لیموی که نصف سینه اش بیرون بود و تا وسط ران پاش بو د و پاهاش مثل بلور با یه رژ لب قرمز جیگری از شیما بگم یه دختر با پوست سفید مو ها مشکی پر کلاغی و یه فیس معمولی با سینه ۷۵ واقعا سفت و سر بالا (مثل این سینه فیک های #پروتزی ) واقعا سینه اش عالی بود.
من ورودی سال ۸۵ بودم و تو دانشگاه همه جور دختری بود و دوست دخترم یه چند تا داشتم ولی سینه شیما یه چیز دیگه بود.
نشست به ده دقیقه گفتن که من جنده نیستم و این چرت و پرتا و دوست پسرم زده پرده ام ورداشته و رفته. بعد اخرش گفت عباس من از خیلی خوشم اومده چون دیشب هرکی جای تو بود دیشب میگفت ولی هیچی به من نگفتی ولی به علی گیر دادی که چرا با ابجی رفیقت سکس میکنی از مرام مردونه ات خوشم اومد و دوست دارم باهات رفیق بشم.. و باهات سکس کنم.
که من پاشدم اومدم بیرون که نیم ساعت بعد زنگ زد گفت اگر به بابا بگی خودمو میکشم من گفتم بیا خونه تون که گفت بیا وقتی رفتم بهش گفتم باهات رفیق میشم ولی باید #تکپر باشی که اونم قبول کرد و با همان تیپ بود و پرید بغلم کرد و یه لب یه دقیقه گرفت و نشستیم و شیما گفت یه حالی میدم که تو هم تک پر من بشی و شروع کرد لب گرفتن و من هم شروع کردم به لب گرفتن که در حین لب گرفتن لباس های من در اورد و من موندم با یه شرت و لبامون از هم جدا شد و یه صحنه عالی رو صورت بود رژ قرمز اطراف لبش پخش شده بود و گفت بریم رو تخت مامان اینا
من رو تخت دراز کشیدم که دیدم دولا شده از کشو #عسلی تهش یه کاندوم در اورد و گفت اینم #هدیه مامانم به تازه دامادش که وقتی دولا شده بود که کس کوچولو که تازه یه ذره لبه هم نداشت از لای پاش خود نمای میکردکه داشتم بیهوش میشدم.
بعد لباس خواب از تنش کنده تازه دیدم یه دختر بیست ساله سفید که یه تار مو رو تنش نبود (مورچه رو تنش و کسش بکس باد میکرد) اومد بغلم و شورتم در اورد (کیرم بین ۱۷تا۱۸ و نسبتا نه کلفت نه لاغر) تا دید گفت چه کیری و کرد دهنش شروع کردم ساک زدن تخمام میکرد دهنش بعد لیس میزد و دوبار میکرد دهنش یه دو دقیقه ساک زد گفتم شیما داره میاد که ول کرد و خوابید گفت تو بخور من شروع کردم اول سینه اش تو دهنم کردن واقعا عالی بود سفت مثل سنگ یه ده دقیقه خوردم و گاز گرفتم که هر دو تا سینه اش قرمز شده بود بعد رفتم بالا یکم لب خوردم و گردنش با احتیاط خوردم مثل سینه اش نه بعد شیما گفت بیا کاندوم بزنم و زد و گفت میشه یکم کسبخوری منم براش خوردم واقعا خیلی خوشگل بود و ترشحات یکم بو میداد من خوشم نیامد و بیشتر چوچولش خوردم که دیدم به نفس افتاد و سرم فشار داد و بعد چند ثانیه اروم شد و گفت تو رو خدا بکن توش وقتی اومد بکنم گفت تو یه دفعه میزنی داغونم میکنی دراز بکش من خودم میزنم که خیلی اروم کم کم نشست #قشنگ لباش از درد گاز میگرفت چند تا بالا پایین کرد گفت تو بیا روم وقتی خوابید کردم توش واقعا کس میلگرد اب میکرد انقدر داغ و حشری بود این دختر. یه دو دقیقه کردم گفتم اب دار میاد گفت میخوام اب تو رو بدن حس کنم بریز رو شکم وقتی اب داشت میومد ابم #پاچید از رو چشاش تا دم کسش من خودم تا حال انقدر ابم با سرعت نپاچید . صورتش #پاک کردم بعد رفتیم حمام لاس زدیم شستیم و اومدیم بیرون با یه #راند رفتیم که بعد ماجرای سکس های من و شیما شروع شد…. و تا دوسال رفیق بودیم و با هیچ کسی نپرید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید