سلام.من مهرانم
اول اینکه من سی و دو سالمه واز دواج کردم دوتا خواهر زن دارم که بخاطر رفتارای خودشون تو کفشون بودم اما بلاخره یکیشونو کردمو براتون تعریف میکنم.
از اونجایی که مردا فنی ترن هر مشکل فنی واسه خانواده زنم میافته اول بمن زنگ میزنن و در مرحله اول من اگه بتونم خودمو میرسونم اونجا
داستان از اونجا شروع شد که خواهر زن کوچیکه من که اسمش شکوفه هست یه ماشین ۲۰۶مدل پاین گرفت که هر روز ماشینش یه مشکلی داشت یه شب که قرار بود پدرو مادرشو برسونه ترمینال که اونا برن شهرستان بمن زنگ زدو گفت ماشینم پنچر شده منم طبق معمول مجبور شدم برم کمک البته ناگفته نماند که همش از سر طمع و پیدا کردن یه فرصت بود خلاصه کنم رفتم تا رسیدم به اونجایی که مونده بود میخواستم زاپاس عوض کنم که دیدم اونم پنچره و زاپاس خودمو جابجا کردمو گفتم پشت سر من بیا تا اپاراتی
اونشب قرار بود که شکوفه بره خونشون تنها بخوابه اینم بگم که ایشون فوقالعاده نسبت به خانوادش و مخصوصا پدر مادرش بی احترامی میکنه و حرف خودشو پیش میبره اونشبم قطعا برنامه ای داشت که بخاطر این قضیه کنسلش کرد چون از صحبتاش پای موبایل مشخص بود
خلاصه رسیدم اپاراتی هر دوتا لاستیکو درست کردیم و راه افتادیم
منم خداحافظی کردم که برم
اما یه ربع بعد دوباره تماس گرفتو گفت باز موندم
دوباره برگشتم دیگه نمیشد کاری کرد بهش گفتم ماشین منو بردار برو منم زاپاس و عوض میکنم میام
اون رفتو منم نیم ساعت بعد رسیدم خونه با دستو صورت و لباس کثیف تو این مدتم خانومم چند بار زنگ.زده بود و میدونست چیشده
رسیدم خونه ماشینو جابجا کردم و خواستم برم که دیدم شکوفه به گوشیم زنگ زد که اگه میشه بیا بالا منم کارامو بکنم باهات بیام خونتون اولش تعجب کردم چون میدونستم اون فرصت خونه خالی رواز دست نمیده و سریع یا دوس پسرشو میاره یا رفیقاشو جمع میکنه
اما رفتم سوار اسانسور شدم برم بالا تو این فکر بودم کاش یزره شانس داشتم و الان خودش بهم راه میداد یه حالی میکردم رسیدم بالا در باز گذاشته بود که دیگه نیاد درو باز کنه رفتم تو دیدم شکوفه نیست چند بار صداش کردم ج نداد منم یهو حس کنجکاویم گل کرد رفتم در اتاق خابی که توش حموم داشتو باز کردم یهو دیدم شکوفه داشت لباس در میاورد بره حموم سریع برگشتم ونشستم رو مبل تو حال
شکوفه رفت حموم من همش تو فکر کردنش بودم بعد از کلی کلنجار با خودم نتونستم تحمل کنم گفتم میرم میچسبم بهش میکنمش اونم بخاطر ابروش چیزی به کسی نمیگه
رفتم تو اتاق منتظر بودم در بیاد بعد چند دقیقه با تنپوش در اومد تعجب کرد با پرخاش گفت تو چرا اینجایی منم گفتم منتظرت بودم گفت واسه چی گفتم اخه اونطوری دیدمت حالم بد شد بلافاصله فهمید من قصدم چیه گفت گمشو ییرون لباس بپوشم منم ترسیده بودم با خودم فک کردم که تا اینجا اومدم این اگه بخواد بگه همینشم میگه خلاصه بلند شدم رفتم سمت در اما یهو برگشتمو گرفتمش اونم شروع کرد چنگ انداختنو جیغ کشیدن دیدم راهی ندارم جلو دهنشو گرفتم و با حالت پشت پا زدمش زمین وقتی دید من وحشی شدم دیگه داد نمیزد از پشت خودمو انداختم روش تنپوشو زدم بالا بدتش و موهاش هنوز خیس بود
یزره از پشت گردنشو خوردم دیدم گفت کثافت کارتو بکن بلند شو حالم ازت بهم میخوره تعجب کردم چقد وقیح بود یه تف انداختم روی سوراخ کونش انگشتمو کردم تو ش یهو گفت از پشت نه بزارجلو عوضی لحنش معلوم بود فقط میخواست از اون شرایط خالص بشه با تعجب گفتم مگه پرده نداری گفت بتو ربطی نداره کارتو بکن منم عین وحشیا یه تف سر کیرم انداختمو کردم تو کوسش اینقد گشاد بود که کیر بیست سانتی من راحت رفت توش بهش گفتم تو که از خواهرت گشاد تری اونم گفت اخه اونی که بهش دادم از تو مرد تره
خلاصه ده دقیقه تلمبه زدم با کوسش که نه اما با بدنش کلی کیف کردم کم کم ابم داشت میومد گفتم کجا بریزم فقط گفت تو نریز منم ریختم رو سوراخ کونش انگشتمم کردم توش بخیال اینکه یدست دیگه بکنمش دیدم داره زور میزنه بلند شه از روش پاشدم بمن گفت برو از اینجا گمشو منم نمیام خونتون.منم سرمست از یه س.ک.س وحشیانه جمع کردم رفتم خونه…
فردا صبحش رفتم سر کار وقتی عصر برگشتم خبرب از زنو بچمو وسایلشون نبود تا چند وقت کسی جوابمو نمیداد تا اینکه احضاریه اومد برای دادگاه زنم هرجوری بود طلاق گرفتو اخر سر گفت همون راهی رو میرم که تورفتی. خلاصه قیمت کوس خواهر زنم شد طلاق از زنم ولی ناراحت نیستم چون خودم دنبال بهونه میگشتم که بدون مهریه طلاقش بدم و این اتفاق کلی کارمو راحت کرد.
🌐بزرگترین کانال داستان سکسی
✔️ داستان سکسی
دیدگاهتان را بنویسید