تو کون نازی وباسرعت تلمبه میزدم فریبا هم میگفت امیر تند تر بکنش مرجانه هم ناله میکرد تا اینکه ابم اومد کیرم رو در اوردم ابم خالی کردم تو صورت نازی وفریبا ابم رو خوردن بعد چند ساعت باز هم کردمشون او عقب وجلو اونها هم بهم قول دادن که هفته ای یه بار بیان که اومدند با دوست های تازه تر وخوشگل و حشری …
مرجانه واسه اونها تعریف میکرد یه پسر ترک سفید و ک.یر کلفت هست هست تو باغ شون که خوب میکنه . خلاصه حسابی از کیرم پذیرایی میکردن. واقعا ک.وس بلوچ یه چیز دیگس دستتون رسید حتماً بکنین. اونها هم می اومدنن تا فیضی ببرن… تا اینکه کریم اقا مشکوک شد منو اخراج کرد چندباری به درخواست نازی میرفتم تا ک.وس شونو پاره بکنم با پول اونها تو بهترین هتل ها مثلا هتل فردوس… حالا هم من ازدواج کردم دیگه نمیرم چندباری ازم خواستن من نرفتم شماره شون رو هنوز هم دارم
🌐بزرگترین کانال داستان سکسی
✔️ داستان سکسی
دیدگاهتان را بنویسید