این داستان تقدیم به شما
سلام من فاطمه هستم چهل و چهار ساله نینجوتسو کار میکنم ده ساله چادری هم هستم همسرم جانباز هفتاد و پنج درصد هستن یکساله به خاطر مصرف دارو میل جنسی شون خیلی کاهش داشت هیچوقت نزدیک نشدیم منم به خاطر طبع گرم و ورزش میل زیاد دارم چند بار خیس شدم باهاش بارها حرف زدم ولی قبول نکرد تا اینکه یه روزی از چند روحانی پرسیدم اگر به زور خواستم باهاش رابطه داشته باشم میشه و جواب مثبت گرفتم
چون کار با طناب رو بلد بودم یه روز وقتی بچه هام نبودن طناب گرفتم و افتادم به جون همسرم و دستاش و بستم و باهاش رابطه برقرار کردم باور کنید بهترین سکس دوران تاهلم بود بیست دقیقه نزدیک شدم باهاشون از رابطه های بعدی سرش چادر مینداختم و انرژی ایشون رو میگرفتم یعنی نمیزاشتم بهش هوا برسه و شل که میشد بدون بستن کارم و میکردم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید