این داستان تقدیم به شما
من اسمم بهروزه و 32 سالمه از کرمان. قد و #هیکل و قیافه ام همش معمولیه و اصلا خاص نیستم. یه رفیق دارم که بهترین رفیقمه و از بچگی بهترین رفیق های هم بودیم و همیشه پشت هم بودیم. تقریبا 2 سال پیش یه روز عصر بود که حمید زنگ زد گفت بهروز امروز یه مخ زدم خیلی خوشکل نیست ولی هیکلی خیلی توپی داره و خیلی هم حشریه و میخوام سریع بکنمش. میتونی خونه ات رو ردیف کنی فردا قرار داریم. منم گفتم باشه داداش مشکلی نیست. بعد زنم سارا رو رو بردم خونه باباش و کلید رو اول صبح دادم به حمید و رفتم سر کار و عصر اومدم کلید رو از حمید گرفتم و رفتم دنبال سارا و رفتیم خونه. این بار اول نبود که خونه رو واسه حمید خالی میکردم. چون حمید با زنش خونه مادرش زندگی میکردن و خالی کردن خونه خودشون واسش سخت بود و همیشه از من خونه خالی میخواست و هر وقتی هم که بهش رو میزدم که منم بیام دوست دخترتو بکنم بهم نه نمیگفت حتی اگه دختره قهر میکرد. خلاصه چند باری حمید کلید رو گرفت و این دوست دختر جدیدشو برد خونه من و ترتیبش رو داد. یه روز که حمید با زنش اومده بودن خونه من، خانوما تو آشپز خونه بودن که حمید گفت عکس دوست دختر جدیدمو بهت نشون دادم؟ گفتم نه! گفت بیا نشونت بدم. رفتم کنارش نشستم وقتی عکس دختره رو دیدم یهو جا خوردم از بس خوشکل بود تقریبا 28 سالش بود. گفتم حمید این خیلی خوشکله که میگفتی خوشکل نیست. گفت چقدر بد سلیقه ای؟ تو به این میگی خوشکل؟؟ ولی به نظر من خیلی خوشکل بود و واقعا کیرم واسش بلند شد. حمید گفت شوهر داره و یه پسر 6 ساله داره. گفتم حمید این سری کی قراره بکنیش؟ گفت چیه ازش خوشت اومده؟ گفتم آره که خوشم اومده. #لامصب آخرت کوسه. گفت هر وقت بگم میاد خیلی هم حشری و پایه است. قرار شد فرداش مینا (همون دوست دخترش) رو بیاره. فرداش من خونه رو مثل همیشه خالی کردم و سرکار نرفتم. ساعت 9 بود تقریبا رفتم دوش گرفتم و آماده کردم خودم رو واسه کردن یه شاه کوس.
ساعت 9:30 بود تقریبا که حمید و مینا رسیدن. قرار بود من یه جایی قایم بشم و وقتی اونا شروع کردن به کارشون من به صورتی که مثلا اتفاقی بوده سر برسم. من رفتم تو پله های پشت بام ایستادم تا اینا اومدن و رفتن داخل. قرار بود هر وقت لخت شدن و خواستن مشغول بشن حمید یه جووووون خیلی بلند بگه من متوجه بشم. چند دقیقه ای منتظر بودم تا اینکه صدای حمید رو شنیدم که با صدای خیلی بلند گفت جووووونم به سینه ها.
حدود 5 دقیقه ای صبر کردم و خیلی ریلکس رفتم داخل پذیرایی و دیدم کسی تو پذیرایی نیست. مطمئن شدم که تو اتاق #خواب هستند. یه نفس عمیق کشیدم یه لحظه تمرکز کردم و در اتاق رو باز کردم و رفتم داخل بله حمید داشت تو کوس مینا تلمبه میزد. مینا زیر خوابیده بود و پاهاش تو هوا بود و حمید هم بین پاهاش. یه اهوووم کردم در واقع گلوم رو صاف کردم که حمید مثل جن زده ها از روی مینا بلند شد و گفت بهروز تو این موقع اینجا چیکار میکنی؟ البته این فیلمش بود که از قبل با هم طراحی کرده بودیم مثل چند بار دیگه و هردومون تو این سکانس خیلی حرفه ای بودیم ولی مینا واقعا رنگش مثل گچ شده بود بیچاره. من به حمید گفتم دستت درد نکنه تو خونه من این جنده رو اوردی رو تخت من داری میکنی؟؟؟ حمید داشت التماس میکرد ولی مینا مثل بهت زده ها فقط داشت نگاه میکرد و با چشماش التماس میکرد. گفتم از کی اینجا هستی؟ گفت همین الان اومدیم تو رو خدا به پلیس زنگ نزنی. گفتم نمیشه تو از اعتماد من سوء استفاده کردی. خیلی پستی که این کارو کردی. حمید گفت پول بهت میدم و کلی ننه من غریبم بازی دیگه که بالاخره مینا زبونش باز شد و گفت تو رو خدا من #شوهر دارم اگه شوهرم بفهمه بدبخت میشم. جون مادرت جون بچت بزار بریم هر کاری بگی میکنم. به حمید گفتم سریع کارتو بکن بیا بیرون کارت دارم. یهو جفتشون خشکشون زد. گفتم چیه میخواهید زنگ بزنم به پلیس؟ مینا گفت نه تو رو خدا هر کاری بگی میکنیم. گفتم زود باشید ادامه بدین. من رفتم بیرون بعد تقریبا 7-8 دقیقه حمید اومد بیرون و گفت داداش من کارم تمومه. با حمید رفتیم تو اتاق که مینا شورت و شلوارش رو پوشیده بود و داشت بند سوتینش رو میبست که گفتم شما کجا؟؟ من باهات کار دارم. به حمید گفتم سریع لباستو بپوش و گورتو گم کن. مینا سریع شروع کرد گریه کردن و گفت منم باید با حمید برم. گفتم مثل اینکه باید زنگ بزنم پلیس؟؟؟ حمید گفت نه تو رو خدا. مینا جووون اصلا نترس. بهروز خیلی آدم خوبیه اصلا نگران نباش. خلاصه مینا تو عمل انجام شده قرار گرفت و حمید هم لباسش رو پوشید و رفت. منم به مینا گفتم برو حموم خودتو حسابی تمیز کن بیا. مینا با کمی تامل رفت دوش گرفت و اومد. یه ادکلن خوشبو دادم به خودش زد و خودش رو خشک کرد و گفتم بیا پیشم. من لبه تخت نشسته بودم. چند ثانیه ای مکث کرد و اومد با فاصله یک متری از من لبه تخت نشست. نگاش کردم گفتم واقعا ته دلت راضی نیستی یه حالی به منم بدی؟ گفت اگه بگم نه چی میگی؟ گفتم خب معلومه میگم لباستو بپوش برو. آخه من اصلا دوست ندارم به زور به کسی تجاوز کنم.
اولش باور نمیکرد بعد از چند بار که پرسید واقعا؟ منم تایید کردم. دیدم شروع کرد لباس هاش رو پوشید و خیلی با عجله هم لباسش رو پوشید و کیفش رو برداشت تا دم درب رفت و برگشت گفت میشه شمارتو بهم بدی؟ با ناراحتی گفتم واسه چی؟ گفت بده کار دارم. اگه میشه. نمی دونم چیشد که شمارمو دادم تو گوشیش ذخیره کرد و رفت و حمید گفت چیکار کردی گفتم هیچی گریه کرد دلم براش سوخت و اجازه دادم رفت. گفت چرا که داستان رو گفتم که از تجاوز خوشم نمیاد. دو هفته ای گذشت و هیچ خبری نبود که یه روز سرکار بودم نزدیک ظهر بود که یه شماره ناشناس زنگ زد وقتی جواب دادم با همون کلمه اول که گفت سلام شناختم. بله مینا بود. تو یه لحظه ناراحت شدم ولی خودمو کنترل کردم و باهاش صحبت کردم بعد از احوال پرسی و این حرفا گفت کی میتونم ببینمت میخوام باهات حرف بزنم. گفتم چه حرفی؟ من و تو حرفی با هم نداریم دیگه. کلی خواهش کرد یه شرایطی درست کنم بیاد خونم. بالاخره قبول کردم و برای پس فرداش قرار گذاشتیم و صبح روز موعود زنم رو بردم طبق معمول خونه باباش و گفتم میرم سرکار. رفتم به آدرسی که مینا داده بود دنبالش دیدم پسرش رو هم آورده. سوارش کردم اومد جلو نشست و به پسرش هم گفت برو عقب بشین. گفتم پسرتو واسه چی آوردی؟ گفت میخواستم بذارم پیش خواهر شوهرم ترسیدم شک کنه. رسیدیم خونه و رفتیم داخل. به محض وارد شدن به پذیرایی دستشو دور گردنم حلقه کرد و لباش رو گذاشت رو لبام. من از پسرش که بهمون زل زده بود #خجالت میکشیدم ولی مینا عین خیالش نبود و هر لحظه داشت وحشیانه تر لبای منو میخورد. همین طور در حال لب گرفتن رفتیم سمت اتاق خواب و کم کم شروع کردم به لخت کردنش. مانتوش رو که در آوردم یه سوتین آبی روشن تنش بود واقعا منو دیوونه کرد. نشوندمش لبه تخت گفتم چرا اون روز کیر زدی تو حالم؟ گفت آخه اون روز واقعا فکر میکردم آدم بدی هستی ولی شک داشتم واسه همین شمارتو گرفتم. بعد که دیدم خبری نشد و مزاحمتی واسم ایجاد نکردی از کارم پشیمون شدم. منم با یه حرکت سریع خوابوندمش روی تخت و شلوارش رو از پاش در آوردم واییییییی شورتش هم با سوتینش ست بود. وقتی شورتش رو درآوردم دیگه داشتم خودزنی میکردم اینقدر کوس این زن سفید و تمیز و خوشکل بود. دیگه دیوونه شده بودم و بر خلاف همیشه دیگه مقدمه و این کسشعرها رو فراموش کرده بودم و سریع خودمم لخت شدم و رفتم روی سینه اش نشتستم و کیرم و گذاشتم روی لباش. سایز کیرم خیلی معمولیه تقریبا 14 سانته ولی یه کوچولو کلفته.
مینا به خاطر اینکه من خوشحال بشم گفت واییییی چقدر بزرگه!!!! اول کله کیرمو یه بوس ریز کرد و بعد سر کیرمو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به خوردن. خیلی حرفه ای ساک میزد واقعا احساس میکردم دندون نداره. با دهنش چنان مکشی ایجاد میکرد که میخواستم فریاد بزنم از لذت. حدود 10 دقیقه برام ساک زد بعد کیرمو در آوردم رفتم بین پاهاش قرار گرفتم کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کوسش. تو چشاش نگاه کردم و یهو نصف کیرم رو فشار دادم داخل که یه جیغ کوچیک زد پسرش دوید اومد تو اتاق منم تا ته کردم تو کوسش و همونطور نگه داشته بودم تو آسمونها بودم برای خودم. بچش اومد به مامانش گفت مامان چیه چرا جیغ زدی؟ گفتم مینا این بچه میفهمه گفت نه اصلا تو این فکرها نیست. منم شروع کردم به تلمبه زدن مینا رو دمر خوابوندم و از پشت میکردم تو کوسش وای که چه رون ها و چه باسنی داشت واقعا آدمو دیوونه میکرد. کشوندمش لبه تخت داگ استایل گذاشتم تو کوسش وای که چقدر داغ بود و چقدر حال میداد. وقتی مینا دید خسته شدم و تمام بدنم خیس عرق شده منو خوابوند روی تخت و اومد روی کیرم نشست و خم شده بود روی من و ازم لب میگرفت میگفت قربون کیرت برم داداش. گفتم چرا میگی داداش؟ البته قبلا هم چند بار داداش گفته بود. گفت تیکه کلاممه. منم بی خیال شدم همین طور که خودشو روی کیرم تکون میداد ارضا شد و بیحال افتاد روی من.
من خودمو از زیرش کشیدم بیرون و دو باره از پشت گذاشتم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن تا این که آبم اومد گفتم چی کار کنم گفت قرق میخورم بریز توش. منم از خدا خواسته لحظه ای که آبم اومد کیرم رو تا فیها خالدون کوس مینا فشار دادم و آبم رو تو رحم مینا خالی کردم. منم بی حال کنارش دراز کشیدم و چند دقیقه بعد شروع کردیم از هم لب گرفتن. مینا بلند شد گفت من بازم میخوام. منم گفتم شرط داره گفت چی؟ گفتم از کون بکنمت گفت باشه اول منو ارضا کن بعد از کون بکن. منم کیرم دوباره راست شده بود و بردمش تو حموم تو بغل گرفتمش وایستاده کیرمو گذاشتم لای پاش یکم باهاش ور رفتم و آماده اش کردم و سینه های نازش رو میخوردم ازش لب میگرفتم و … تا این که دیگه صبرش تموم شد گفت بزار توش منم یه پاشو دادم بالا و کیرمو هدایت کردم داخل کوسش و شروع کردم تند تند تلمبه زدن. این بار چون آماده کرده بودمش خیلی زودتر ارضا شد و بیحال شد افتاد کف حموم. منم دمر خوابوندمش و سرکیرمو تف زدم گذاشتم دم سوراخش. نه خیلی گشاد بود نه خیلی تنگ. ولی معلوم بود نسبتا خیلی از کونش کار کشیدن. منم گذاشتم داخل سرش که رفت تو یه جیغ زد دوباره منم محکم گرفتمش تو بغلم و تا ته کردم تو #کونش نفسش بند اومده بود چند ثانیه مکث کردم بعد آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن اونم دردش کم شده بود و خیلی کم ناله میکرد. حدود نیم ساعتی از کون کردمش که آخراش داشت گریه میکرد.
آبم اومد و ایندفعه همش رو تو کون #مینا خالی کردم. بعد چند دقیقه حالمون بهتر شد یه دوش گرفتیم و اومدیم بیرون. زنگ زدم #ناهار سفارش دادم خوردیم بعد رسوندمش. بعد چند روز باز بهم زنگ زد و فهمیدم که حمید رو پیچونده و میخواد فقط با من باشه ولی از اونجایی که من و حمید دوستهای خیلی صمیمی بودیم نمیخواستم بهش نامردی کنم. به مینا گفتم یا هر دوتامون یا اینکه دیگه به من زنگ نزن. مینا قبول کرد و حدود 20 یا 25 بار فقط با حمید دو نفری کردیمش… این سکس سه نفره من و حمید و مینا ادامه داشت تا یه شب که عروسی یکی پسر عمه ام بود رفتیم اونجا با خانواده که لای جمعیت مینا رو دیدم باورم نمیشد یعنی ما با هم فامیل هستیم؟؟؟ خدای من! رفتم جلو ازش پرسیدم تو چه نسبتی با عروس یا داماد داری که گفت داماد پسر عممه! انگار داشتم خواب میدیدم. گفتم چی گفتی؟ گفت پسر عممه خب. تو چه نسبتی باهاش داری؟ منم گفتم پسر عممه!! مینا چشماش گرد شد. گفت اسم بابات چیه؟ گفتم احمد رستمی. هر دوتامون فهمیده بودیم چی شده. منم پرسیدم اسم مامانت چیه؟ گفت لیلا … زاده. بله من و مینا خواهر و برادر بودیم. که یک سال بعد از بدنیا اومدن مینا بابا و مامان ما از هم جدا شدن و من به بابام رسیدم و مینا به مامانم. از اون روز جدایی دیگه هرگز ما همدیگه رو ندیدیم. من هم اسم آبجیمو نمیدونستم یعنی یادم نبود دیگه چون اون موقع بچه بودم. و بعد از این همه سال به #صورت اتفاقی بعد از این همه سکس سه نفره حالا توی این عروسی فهمیدیم که خواهر برادر هستیم. هیچ کدوم نمیتونستیم تو چشم هم نگاه کنیم. بعد عروسی با هم قرار گذاشتیم و ما رفتیم خونشون مینا با شوهرش اومدن خونه ما. و کم کم آشناییمون بیشتر شد. دو سه ماهی خیلی عذاب وجدان گرفته بودم که چرا با خواهر خودم اینکار رو کردم ولی بعد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و دوباره شروع کردم اما این بار بدون حمید. خودمون دو تایی. مینا که یه جنده حرفه ای بود عین خیالش نبود که داره با داداشش سکس میکنه ولی من از وقتی فهمیده بودم لذت سکس با مینا برام دو برابر شده بود. وقتی میدیدم که جلوی خواهر زادم دارم تو کوس مامانش که خواهرم باشه #تلمبه میزنم یه حالی بهم میداد که احساس خداییی می کردم. وقتی سینه هاش رو میذاشتم تو دهنم واقعا بوی بهشت رو احساس میکردم. تا الان هم با هم سکس داریم. حداقل هفته ای یه بار یا دو بار باهم سکس داریم و با خیال راحت هم میتونیم خونه همدیگه بریم چون خواهر برادر هستیم و اگر کسی رفت و آمدمون رو ببینه شک نمیکنه فقط خونه خودم یا خونه مینا خلوت بشه سریع میپریم روی هم و حال میدیم بهمدیگه.
نوشته: بهروز
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید