این داستان تقدیم به شما

۱۴ سال پیش موقعی که من ۷-۸ سال داشتم شاهد لحظاتی بودم که الان عینا جلوی چشمامه
این موضوع شاید برا خیلیا اتفاق افتاده و تو‌کشورمونم کم نیست..
اونموقع ها من زیاد از سکس و شهوت و خیانت و این چیزا سردر نمیاوردم تنها فکر و ذهن ما بازی و بازیگوشی بود و اصلا متوجه این نبودم که داره چیا میشه با اینکه با چشمای خودم میدیدم..
یه پسر به اسم محمد بود فکر میکنم اونموقع ۲۲-۲۳ سالش بیشتر نمیشد مامانمم تقریبا ۳۵ سالش میشد نمیدونم چطوری ولی مخ مامانمو حتی نمیدونم کجا زده بود و شده بود دوست پسر مامانم
 
اوایل فقط از طریق تلفن باهم حرف میزدن (موقع هایی که بابام سرکار بود از صبح ساعت ۷ تا عصر ۴) و چندباریم تو خیابون قرار میذاشتن ولی نه کنار هم مثلا یارو پشت سر منو مامانم بود مام جلو راه میرفتیم تو پیاده رو هیشکیم متوجه چیزی نمیشد تااینکه بعد از این ماجراها یه روز صبح بود(ساعت ۸-۹) مامانم و من همیشع صبح ها خونه تنها بودیم،مامانم رفت حموم بعدش اومد بیرون قشنگ یه ارایش غلیظ کرد من فکر کردم حتما میخایم بریم خونه مامان بزرگم ولی اینطور نبود تقریبا بعد نیم ساعت در خونمون زده شد من میخاستم برم باز کنم مامانم نذاشت خودش رفت نمیدونم تو حیاط چطور خوش و بش کردن وقتی اومدن تو دیدم با همون پسرس من چون میشناختمش مثلا سوال پرسشم نکردم اصلا متوجه هیچیم نبودم مامانم اون لحظه به من گفت برو با بچه ها بازی کن تو کوچه (همیشه از صب تا ظهر با بچه های محل فوتبال میزدیم) من رفتم بیرون نمیدونم تو خونه چیشده بود ولی بعدها متوجه شدم که هرروز اون پسره میومد مامانمو حسابی میکرد و میرفت.یه بارم من زود اومدم خونه  مامانم رفته بود حموم منو برد تو اتاق خواب شلوارمو کشید پایین کیرشو گذاشت لای رونام عقب و جلو کرد منو خوابوند رو سینش و منو سفت گرفته بود و لبامو میخورد و میلیسید و زبون تو دهنم میکرد منم خوشم اومده بود همکاری میکردم و لاپایی آبشو اورد و سریع با دستمال پاک کرد و گفت به مامانت نگی منم هیچوقت نگفتم. ولی منو هم بالاخره از کون کرد مامانم فهمیده بود ولی به روم نیاورد و باهاش همکاری میکرد میرفت حموم منو تنها میذاشت اونم منو میکرد و آبشو تو کونم خالی میکرد خیلی بهم حال میداد الانم کیرم سفت شده و کونم داره نبضش میزنه

 
این ماجرا تا تقریبا ۲ سال ادامه پیدا کرد بعدش دیگه نمیدونم کات کردن یا چی ولی خبری از پسره نبود..
ولی بعد اون ماجرا تو همون سال ها مامانم با دوتأ پسر دیگم رابطه داشت که من قشنگ در جریانم ولی از ۱۲-۱۳ سالگیم به اینور دیگه من همچین چیزی شاهد نبودم.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *