داستان سکسی تقدیم به شما

سینا و خواهرش در قسمت بالای بدن بر هنه بودند . سینا یه شورت و ساناز هم یه دامن کشی پاش بود.
-ازم چی می خوای  ساناز .
-من چیزی نمی خوام چرا یه چیزی می خوام .
-چیه خواهر کوچولوی بزرگ من یا خواهر بزرگ کوچولوی من .
 -چقدر خوشم میاد از هر دو عبارتت .
-نگفتی ازم چی می خوای .
 -راستش سینا من در نگاهت در کارات یه چیزی رو حس می کنم .
-چی حس می کنی ;
-این که خیلی به من علاقه مندی ..
-تو ازم چی می خوای .
– اجازه بده .. چقدر تو عجولی . یکی که میره خواستگاری طرف همون اول بله رو که نمیگه .
 -این جا فرق می کنه . مامان اگه الان بیاد ما رو در این شرایط ببینه خیال بد می کنه .
-بذار بکنه .
-به همین سادگی ;
-مگه من اونو در اون شرایط بد دیدم خیال بد کردم ; ..
اینو گفت و با صدای بلند خندید و سینا رو هم به خندیدن واداشت .
-دختر تو دیگه کی هستی .
-راستش داداش من خواسته ام اینه که تو از من یه چیزی بخوای ..
 سینا منظور خواهرشو فهمید . ولی نمی خواست به جایی برسه که به معنای شکستن تابو ها باشه . اگه به مرزش هم می رسید بازم خطرناک بود . می دونست که زندگی خواهرشو به آتیش می کشه و ممکنه کار به جاهای باریک بکشه . ولی اینو هم باید در نظر می گرفت که ممکنه پای ساناز به خونه های فساد کشیده شه . این که پولی بده تا یه پسری باهاش حال کنه . هر چند اون در صحبت با رودابه گفته بود که از این پسرا و از این کارا خوشش نمیاد ولی عقیده آدما تحت تاثیر عقیده خودشون نیست . زمانه طوری شده که بیشتر آدمابه ایبن نگاه می کنن که بغل دستی یا اونی که بهش اعتقاد دارن  چیکار می کنه تا همون کارو انجام بدن .
-اگه دختر خوبی باشی و سرم داد نکشی می خوام بغلت بزنم . در اتاقو قفل می کنیم که اگه صدای درو شنیدیم من یکی بتونم خودمو از پنجره برسونم به حیاط که مامان منو نبینه .
 -همون کاری که تو و مامان یادتون رفت انجامش بدین ..
سینا دیگه کاملا متوجه شده بود خواهرش از چی داره حرف می زنه . هر قدر هم می خواست یه جوری آسمون ریسمونو به هم ببافه بازم خواهره به اون و مادرش مشکوک بود . .. رفت به سمت ساناز بغاش زد . سینه های ساناز با سینه های پسرونه سینا در تما س با هم بودن که اونا رو به خصوص دختره رو داغ کرده بود . ساناز سینه هاشو به بدن سینا فشار داده با حرکتی که  به بدنش می داد سینه هاش هم رو سینه های داداشه حرکت می کرد  . دستاشو دور گردن برادر حلقه زده فراموش کرده بود که چه سدی بین اونا قرار داره . لباشو رو لبای سینا قرار داد  . نمی دونست به بوسه فکر کنه یا به سینه های پر التهابش . لحظاتی بعد حرکت دیگه ای رو حس کرد که فقط به همون فکر می کرد . از روی دامن حرکت کیر سینا رو که داخل شورتش قایم شده بود حس می کرد . این یه تیکه رو خجالتش میومد که خودشو به  بدن و کیر محجبه داداشش بمالونه . اون از بس از بچگی و سینه و گردو و سر رسیدن مادرش گفته بود که می خواست همه اینها توجیهی باشه برای  که این تماس فعلی انجام شه و تا حدودی خودشونو گول بزنن که این هم نشانه صمیمیت و از طبیعی بودن رابطه خواهر برادریه . سینا با این که این روزا به اندازه کافی به کیرش رسیده بود و کلی هم پول و پله به جیب زده بود ولی حس و هوس تازه خواهرشو که دید خیلی داغ و حشری شده بود . متوجه شد که ممکنه کنترلش از دستش خارج شه …
 ساناز هم  در افکاری سخت و رویایی غوطه ور بود .در عالم خیال وکلمات به خودش می گفت ..  دادادش داداش.. من که ورم و شقی کیرت رو حس می کنم .. بمالش رو بدنم . بمال .. بمال .. چرا این قدر اذیتم می کنی .. دستای سینا از رو گردن ساناز رفت پایین تر و به وسطای کمرش رسید .. بازم رفت پایین تر .. ساناز دلش می خواست دامنشو در بیاره . کاملا بر هنه خودشو در اختیار سینا قرار بده ولی نمی دونست بعدش چی میشه .. همین فکرو سینا هم می کرد . بیشتر ازخواهرش می ترسید . اون می تونست نهایت خواسته های جنسی خودشو در وجود کس دیگه ای جستجو کنه ولی خواهری که دستش به جایی بند نبود و می خواست که یک دختر پاک باشه و حداقل در خارج از محیط خونواده به کسی رو نده چطور می تونست با این شرایط کنار بیاد . دست سینا بازم رفت پایین تر . می تونست دامن سانازو خیلی راحت پایین بکشه ولی ترجیح داد دستشو رو قسمت باسن اون قرار بده و با اون ناحیه بازی کنه .. ساناز هم دستاشو در قسمت کمر سینا حلقه کرده و اونو به طرف خودش می فشرد تا از تماس کیر پوشیده پسر با قسمت بالای دامنش لذت ببره . این حرکاتش ادامه داشت . سینا حس کرد که دیگه نمی تونه .. نمی تونه آب کیرشو نگه داشته باشه . یه لذتی اومده بود سراغش که فقط می تونست حس کنه اگه با کیرش ازش خارج شه همون حالتی رو داره که در نخستین روزای بلوغ داشته با این تفاوت که یکی هست کنارش که حاضره با تمام وجود خودشو در اختیارش بذاره . پسر خودشو ول کرد و دخترپرشهای کیر برادرشو حس می کرد . به یه بهونه ای خودشو بالاتر کشید تا قسمت بر هنه زیر نافشو بمالونه به شورت سینا .. با این که در آتش هوس می سوخت ولی تری شورت سینا رو  که روی پوست بدنش احساس کرد حالتی بهش دست داد که گویی دنیا رو بهش داده باشن . به خودش افتخار می کرد که سینا هوسشو به خاطر اون خالی کرده ..
-ساناز مامان اومد .
-نههههههه نرو باش . من درو باز نمی کنم 
-می ترسم . اون بوی ما رو حس می کنه .
سینا لباسشو تنش کرد .
 -ببین ساناز تو سرشو گرم کن . من برم تو اتاق خودم خودمو مرتب کنم .فکر کنم وقت داشته باشم از درجلو برم . اون هنوز دم دره .عادتشو میدم اول با گلها ورمیره .
 -بازم میای ; 
-نمی دونم . اگه مامان باشه سخته … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

نوشته های مرتبط:
پسران طلایی 51
پسران طلایی 121
پسران طلایی 91
پسران طلایی 210 (قسمت آخر )
پسران طلایی 117
پسران طلایی 143
پسران طلایی 95
پسران طلایی 88
پسران طلایی 182
پسران طلایی 165
پسران طلایی 128
پسران طلایی 112
پسران طلایی 135
پسران طلایی 87
پسران طلایی 4
پسران طلایی 130
پسران طلایی 144
پسران طلایی 146
پسران طلایی 194
پسران طلایی 125
پسران طلایی 120
پسران طلایی 106
پسران طلایی 107
پسران طلایی 122
پسران طلایی 113
پسران طلایی 164
پسران طلایی 100
پسران طلایی 134
پسران طلایی 119
پسران طلایی 156
پسران طلایی 118
پسران طلایی 9
پسران طلایی 145
پسران طلایی 203
پسران طلایی 141
پسران طلایی 136
پسران طلایی 201
پسران طلایی 129
پسران طلایی 109
پسران طلایی 85
پسران طلایی 180
پسران طلایی 174
پسران طلایی 17
پسران طلایی 147
پسران طلایی 175
پسران طلایی 170
پسران طلایی 157
پسران طلایی 124
پسران طلایی 101
پسران طلایی 177
پسران طلایی 163
پسران طلایی 183
پسران طلایی 98
پسران طلایی 149
پسران طلایی 10
پسران طلایی 6
پسران طلایی 20
پسران طلایی 150
پسران طلایی 199
پسران طلایی 188
پسران طلایی 93
پسران طلایی 207
پسران طلایی 131
پسران طلایی 162
پسران طلایی 172
پسران طلایی 161
پسران طلایی 195
پسران طلایی 7
پسران طلایی 198
پسران طلایی 189
پسران طلایی 148
پسران طلایی 206
پسران طلایی 75
پسران طلایی 11
پسران طلایی 197
پسران طلایی 158
پسران طلایی 176
پسران طلایی 192
پسران طلایی 166
پسران طلایی 132
پسران طلایی 205
پسران طلایی 178
پسران طلایی 104
پسران طلایی 184
پسران طلایی 151
پسران طلایی 21
پسران طلایی 84
پسران طلایی 22
پسران طلایی 18
پسران طلایی 155
پسران طلایی 5
پسران طلایی 15
پسران طلایی 202
پسران طلایی 167
پسران طلایی 169
پسران طلایی 168
پسران طلایی 73
پسران طلایی 39
پسران طلایی 209
پسران طلایی 186
پسران طلایی 204
پسران طلایی 12
پسران طلایی 19
پسران طلایی 94
پسران طلایی 159
پسران طلایی 49
پسران طلایی 48
پسران طلایی 152
پسران طلایی 61
پسران طلایی 78
پسران طلایی 53
پسران طلایی 54
پسران طلایی 23
پسران طلایی 41
پسران طلایی 14
پسران طلایی 160
پسران طلایی 52
پسران طلایی 58
پسران طلایی 71
پسران طلایی 35
پسران طلایی 40
پسران طلایی 72
پسران طلایی 34
پسران طلایی 76
پسران طلایی 30
پسران طلایی 69
پسران طلایی 38
پسران طلایی 82
پسران طلایی 59
پسران طلایی 60
پسران طلایی 36
پسران طلایی 56
پسران طلایی 26
پسران طلایی 66
پسران طلایی 29
پسران طلایی 70
پسران طلایی 27
پسران طلایی 25
پسران طلایی 46
پسران طلایی 47
پسران طلایی 43
پسران طلایی 42
پسران طلایی 62
پسران طلایی 77
پسران طلایی 32
پسران طلایی 79
پسران طلایی 33
پسران طلایی 64
پسران طلایی 80
پسران طلایی 31

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *