این داستان تقدیم به شما
سلام.این داستان مال چندسال پیشه حدود ۴سال یا ۵ سال پیش
وقتی داداش بزرگم ازدواج کردمن ۱۲سالم بود ومنم خب بچه چشم وگوش بسته ای نبودم وبه زنای سن بالا علاقه زیادی داشتم وبه دخترای همسن وسال خودم علاقه نداشتم نه اینکه نداشته باشم ولی خب بیشتر به زنا یادخترای بزرگتر ازخودم نگاه میکردم و…لذت میبردم.خب ازقضا زن داداشمم بزرگترازخودم بود و بالطبع خودم به اونم نگاه میکردم.اونموقع خب بچه بودم داداشمم باهام خیلی راحت بود باهام شوخی میکرد و اصلا به چنین ماجراهای حتی به ذهنش خطور هم نمیکرد.زن داداشمم خب میدید من بچه ام شوخی میکرد ولی نه شوخی سکسی.منم فوق العاده فوق العاده خجالتی بودم.و خب الان که اطلاعاتم زیادشده وخودتونم میدونید زنا ازپسر یا مردهای خجالتی خیلی خوششون میاد.زن داداشم هروقت منومیدید میخندید.چندسال که گذشته بود میگفت دیگه نباید اینقد خجالتی باشی وهرکی دیگه جای تو بود الان دیگه یخش باز شده بود.آقا گذشت وگذشت وگذشت که داداشم واینا که خونشونم تهران بود ومام شهرستان بود گف میخواد خونشو عوض کنه.منتها خونشون توی مجتمع بود وتوی همون مجتمع مخاستن خونشونو عوض کنن ومنم به پیشنهاد داداشم رفتم کمکشون کنم.اینجا یه پرانتز بازکنم که الان من حدود۲۵ سالمه وزن داداشم ۴۰ وخورده ایه اونموقع که این اتفاقات افتاد من ۲۰ سالم بود شایدم بیشتر خلاصه دانشجو بودم.ازازدواجشون حدود۱۱ یا۱۲ سالی رد میشد.همیشه هرموقع اونا میومدن خونه ما یا ما میرفتیم خونشون زن داداشم از درد پهلو وکلیه هاش عاجز بود ومنم که زیاد میخاستم فضولی کنم.اول که فک میکردم بالاخره خوب میشه وخودشم میگف خونواده ماژنتیکی اینجوری هستن وکلیه درد میشن بعضی وقتا.ولی خب من خیلی کنجکاو بودم.بعضی وقتا که یادم میرفت همچین موضوعی رو یه دفعه ام که اونا خونه مابودن یه شب پهلو هاش درد میکرد پی اش روگرفتم.رفتم تو نت یه سرچ زدم وعلت کلیه درد و پهلو درد خانوما روزدم که یکی ازعلتاش همین ژنتیکی بودنش بود یکی دیگشم که وقتی خوندم کُب کردم این بود که نوشته بود زنان متاهل که در رابطه زناشویی ارضا نشوند همچین درد هایی میگیرند که خیلی هم بد نیس.
اونجا بود که فهمیدم تازه که زنا هم میتونن ارضا بشن توی سکس.منم که تازه همچین چیزی رو فهمیده بودم بیشتر سرچ کردم وکلی اطلاعات درباره سکس و رابطه زنان بامردان وارضا شدن ونحوه ارضاشدن زنان توی سکس وکلی دیگه اطلاعات پیدا کردم ازون روز.ازون روز هرموقع زن داداشمو میدیدم یا خود داداشم رو میدیدم باخودم میگفتم خب اینا که خوبن باهم همدیگه هم دوس دارن چرا اینجوریه ماجرا تازه از اون گذشته دوبچه هم دارن.کلی فیلم سکس هم دانلودکرده بودم ازارضا شدن خانوما وهمجنسگرایی وزنا یا همون لز و کاملا دیده بودم ودرک کرده بودم که چطوری میشه زنا ودخترا رو توی رابطه جنسی حتی بدون اینکه دخول انجام بشه ارضا ی کامل کرد یا حتی آبشون روآورد.از شماچه پنهون چندین بار باهمون فیلما جقم زده بودم.بهرحال ازون روزا به بعد علاقه و توجهم نسبت به زن داداشم بیشتر شده بود متوجه بی توجهی های داداشم نسبت به زنش شده بودم ووقتی اینارودیدم با خودم گفتم خب بنده خدا حق داره کلیه درد بشه و داداشم اذیت میکنه لابد دیگه.توی نت خونده بودم که زنا حتی ماهی یه بار کامل ارضای جنسی بشن کلی سروحال تر هستن وازون دردا هم خبری نیس.خلاصه اینکه دیدم کلا نسبت به زن داداشم و داداشم عوض شده بود.اینجا باید پرانتز رو ببندم.وقتی وسایلشون رو آورده بودیم خونشون وبعضی هاشم چیده بودیم داداشم که طبق معمول رفته بود سرکار.خب داداشم خیرسرش بهم اعتماد کرده بود حتی نمیتونست تصور اینو بکنه که یکاری ازمن یا حتی زن خودش سر بزنه.خب زن داداشمم نسبت به من راحتتر شده بود و فهمیده بود من توجه میکنم بهش حالا نمیدونم منظور توجهاتمو میدونست یانه؟داشتیم یه فرش رو پهن میکردیم توی یک اتاق که گفت این اندازه این اتاق نیس و بدرد اینجا نمیخوره و داشتیم جمع میکردیم لوله کنیم لوله ی فرش طرف من کمتر شده بود گف بازش کنیم باز ببندیم گفتم برای چی گف خراب شده مال من خیلی بلنده و یه خنده ی شیطونی هم کرد.این اولین باری بود که چنین حرف تحریک آمیزی بود که بهم زده بود.منم منظورشو کاملا فهمیده بودم خودمو جمع و جورکرده بودم که یه وقت سوتی ندم که بدبختم.داشتیمرهمینجور جمع وجور میکردیم و تمیزمیکردیم زیر یه تخت رو گفت برم جاروبزنم گفتم من میرم گفت نه خودم باید برم که خیالمم راحتتر باشه.رفت و قشنگ کونشو قمبل کرد و شروع کرد جارو کردن.بدنشو قبلا ناخودآگاه دیده بودم که کاملا سفید بود.باخودم گفتم اون لحظه خب مرد حسابی آدم با همچین زنی سفید و این کون خوب اینکارو میکنه و توی سکس ارضاش نمیکنه؟
اینا روتوخیال خودم به داداشم گفتم.توی خیالات خودم بودم و محوتماشای کونش که یه دفعه یه آی گفت و اومد بیرون از زیر تخت و پهلوشو گرفت وازاتاق رفت.فهمیدم که بله خانوم باز ارضانشده و کلیه درد شده.یه چند دیقه بعد رفتم تو اتاقی که رفته بود نشسته بود روی تخت و پهلوشو گرفته بود.گفتم خب من باقی کارارو میکنم گفت نه الان خودم میام و گفتم اگه میخاید بریم دکتر یا اگه نمیتونی اورژانس رو زنگ بزنم.گفت نه بابا یه ژلوفن میخورم خوب میشه.گفتم خب ژلوفن زیادی یا کلا مسکن زیادی هم ضرر داره گف میدونم میگی چیکارکنم.گفتم خب برید دکتر؟دارویی درمونی چیزی بهرحال تجویز میکنه! تاحالا باید میرفتید دکتر گفت دکترم فایده نداره.داشت کم کم درد دل میکرد که گف از توچه پنهون من از وقتی ازدواج کردم اینطوری بود قبلا اینطوری نمیشدم یا اگه میشدم اینقد زیاد نبود.فهمیدم که بله خانوم بدش نمیاد رازای خصوصیشونو بهم بگه.منم خب سرمو انداختم پایین اوم بهرحال خر که نبود یچیزایی فهمیده بود.ازاتاق بیرون رفت و رفت آشپز خونه و یه ژلوفن خورد.صدام زد گف باقی وسایلو باید بچینیم ومرتب کنیم و باید ناهار درست کنم الان…….میاد.(داداشم)
گفتم خب چرا اینطوری میکنه؟گفت کی؟گفتم داداشم دیگه.گفت خب کارش تموم بشه میاد دیگه!!!گفتم نه منظورم چیز دیگه ایه.یعنی نمیتونه از عهده رابطه زناشویی بر بیاد؟از شنیدن این حرف از زبون من جاخورد.هیچی نگف منم دیگه هیچی نگفتم باخودم آخه به توچه؟حالامثلا میخای چه غلطی بکنی؟؟اصلا مگه تو دکتری؟حالا بره به داداشت بگه آبروی نداشتت پیش داداشت که هیچی توب فامیل هم میره.توی همچین فکرایی بودم که گف خب من چیکار کنم وقتی خودش کارش تموم میشه میگیره میخوابه و انگار من نخودی ام و اصلا نیستم.اصلا بهم توجه نمیکنه و انگار منو وسیله میدونه و کلی درد ودل کرد.منکه بااینکه خوشم اومده بود کلی از آرزوهامو جلوی چشمم تصور میکردم باهمه اینا ازخجالت داشتم آب میشدم وسرم پایین بود.خب اونم که میدونستم کلی خوشش اومده بود.وقبلنم همون قضیه فرش واون خنده شیطونی رو فهمیده بودم که اونم بدش نمیاد که هیچی خوشش میاد که منو توی یه رابطه جنسی داشته باشه و حتی باهام سکس کنه.کلی حرف زد ودرد دل کرد منم که همینجور هیچی نمیگفتم و عین کسخلا سرم پایین بود و اونم دید هیچی نمیگم رفت توی اتاق سراغ کار خودش.باخودم گفتم خب کسخل تو حرفو باز کردی خب باقی حرفاهم میزدی حداقل یکاری یه غلطی میکردی مطمئن بودم که اگه یخورده دیگه حرف زده بودم واونم ادامه داده بود مثله فیلمای سکس وفانتزیا و تصوراتی که خودم داشتم میفتاد به جونمو کلی باهم عشق وحال میکردیم.بهر حال خودمو مقصر دونستم و پشیمون بودم که چرا دیگه حرفی نزدم که صدام زد رفتم تواتاق گف این ساعتو بزن روی دیوار من از دور میگم صافه یانه؟زدم روی دیوار وگف خوبه منم برگشتم دیدم دقیقا پشت سرم وایساده و داره نگام میکنه.نمیدونم چطور توی اون لحظه خودشو رسونده بود پشت سرم.یه نگاه خماری داشت.یکم نگاه کرد منم خب فهمیدم جریان چیه نگاش کردم یه دفعه منو هل داد طرف دیوار شروع کرد بوس کردن و لبامو بوس کنه و لب بگیره ازم و لبامو بخوره.منم خب این لحظه ولحظات خیلی سال بود توی ذهنم تصور میکردم نمیذاشت من کاری کنم خیلی شهوتی بود.شنیده بودم شهوت زنا ۲ سه برابر مرداس ولی ندیده بودم.همینجور منو بوس میکرد و لب ازم میگرفت و زیر گلومو گردنمو بوس میکرد و زبون میزد.وموقع اینکارا آه واوهم میکرد.خودشم فهمیده بود سروصداش خیلی زیاده همینطور که خودش لباساشو درآورده بود و منم فقط یه شرت داشتم واونم یه سوتین وشرت داشت منو بغل کرد وبرد توی اتاق آخری که صدای سروصدا بیرون نره.درم بست.
خیلی شهوت داشت منم خب خیلی زیاد حشری شده بودم وکیرم تاآخر آخر شق شده بود. حقیقتش وقتی توی بغلش بودم دیگه هیچی نمیخاستم.میخاستم برای همیشه توبغلش باشم.خیلی بدن نرمی داشت و سینه هاشم تقریبا ۷۵ بود و خیلی دوسشون داشتم حتی از زیرسوتین.منو بلند کرده بود نمیدونم اون زورو ازکجا آورده بود که منو برداشته بود و برده بود تواتاق وهمینطور بوسم میکرد.منو انداخت رو تخت.گفت خیلی وقته دوس داری بامن سکس کنی نه؟منم گفتم نه فقط سکس میخام ارضاتم بکنم.گفت تو؟داداشت نمیتونه توبتونی گفتم امتحانش ضرر نداره.خیلی مصمم بودم چون از خودم مطمئن بودم میدونستم کار سختیه ولی دوسداشتم امتحان کنم برای بعدا خودمم خوبه که یاد بگیرم.اومد رو شکمم دوباره لب میگرف ازم منم لب میگرفتم لبش خیلی نرم بود.وازبس شهوتی بود کل بدنش داغ بود.یکم کونشو به همون حالت ماساژ دادم.خیلی آروم برش گردوندم همینطور از بالا شروع کردم.بالاخره کلی فیلماشودیده بودم توی خیالات خودم حرفه ای شده بودم.همینطور لب گرفتم اومدم زیر گردنش.صداش آهش بیشتر میشد همینطور که میرفتم پایین.منم محکم تودستاش نگه داشته بود نوازش میکرد.رفتم سراغ سینه هاشسفید وبود داغ.اول بو میکردم.چون یکی دوروزی مشغول اسباب کشی بود حموم نرفته بود وعرق کرده بود بوی عرق میداد.من اصلااهمیت نمیدادم که سینه هاش عرق کرده که حتی حشری تر هم میشدم ازبوی عرقش.بعدشروع کردم بوسیدن خیلی آروم ولی با شهوت و ناز.اونم کم کم داشت خوشش میومد.زیر سینه هاشو بوس میکردم وکم کم نوک زبونمو میزدم بهش.توی اینترنت خونده بودم که زنا روی سینه هاشون یا کسشون یااصلا کل بدنشون کلی نقاط تحریک کننده دارن که بعضی جاها بین همشون مشترکه و بعضی جاهاشم خاصه و اونا دوسدارن شریک جنسیشون خودش اون نقاطو پیداکنه.خلاصه منم همه جاشو میبوسیدم و لیس کوچولو میزدم.رفتم روی سینش که یدفعه آهش بلندتر شد.فهمیدم که بله اونجاش تحریک آمیزه.رفتم پایین گفت برگرد همونجا.برگشتم اونم خیلی صداش بلند شده بود منم نمیتونستم بگمش آرومتر رفتم یکم دیگه لب گرفتمیش ازش که صداش کمتر شد.رفتم دوباره روی سینش اونم همونطوری کونمو ماساژ میداد وانگشتشو میکرد توی دهنش و میکرد توی کونم و میکرد تودهن خودم بااینکارش خیلی بیشتر حشری میشدم فهمیده بود چنبار اینکارو تکرار کرد.رفتم پایین تر روی شکمش خیلی آروم و با حوصله بوس میکردم شکمشو و نافشو لیس میزدم.الان دیگه فهمیده بود من میتونم ارضاش کنم.گف معطل نکن برو جای اصلی.فهمیدم امتحانم موفقیت آمیز بوده طرف خودش داره میگه برو.منم الکی لفتش میدادم میگف ترو خدا برو پایین عزیزم قربونت برم من.خلاصه رفتم آروم شرتشو درآوردم وشروع کردم بوس کردن و لیس کوچولو زدن.
خلاصه اون که اینقد حال کرده بود که دیگه اصلا توی این دنیا نبود.منم همینطور ادامه میدادم که ارضا بشه.تقریبا حدود نیم ساعت همینطور براش میخوردم.یه دفعه دیدم یه آبی داره میره توی دهنمو روش صورتم میاد.اولش فکردم داره جیش میکنه یه کم رفتم عقب واصلا بدم اومدو میخاستم برم ولی دیدم نه خیلی لیز ولزج هست فهمیدم آره آبش اومده وارضاشده.صداش خیلی زیادشده بود و مردونه بود وازاینکه میدید دارم آبشو میخورم کلی بیشتر لذت میبرد.شنیده بودم زنا بعضیهاشون آبشونم میاد موقع ارضاشدن ولی اصلا فکر نمیکردم اونم اینطور باشه.خلاصه بعداینکه ارضاشد رفتم تقریبا یه ربع باهاش لب میگرفتم و نوازشش میکردم که خیلی لذتبخش بود هم برای من هم اون.میدونستم بعدازسکس زنا نیاز دارن به توجه.اومدم لباس بپوشم گف پس توچی؟گفتم نمیخامگفت مگه میشه ولی من نمیذارم تو بهترین و اولین کسی بودی که تونستی ارضام کنی خیلی لذتبخش بود.بیا خودتم بکن.گفتم نه زن داداش تااینجاشم چون دوست داشتم میخاستم یه خورده ازدردات لااقل تایه ماه تموم بشه.گف قربونت برم من.اومد شروع کرد واسم ساک بزنه و میدونستم هنوز کامل حشرش نخوابیده.یه ۵ دیقه ساک زد که آبم اومد و اونم آبمو خوردبعدش کلی باهم لب گرفتیم که اون بیشتر بودسهمش.و باقی وسایلاشونم جمع وجور کردیم.ازون روز به بعد دیگه تا کلی وقت درد کلیه نگرفته بود.هروز بهم پیام میداد وتشکرمیکرد و میگفت دیگه کلیه هام دردنمیکنه.
دوستدارشما ای.اس.اس
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید