این داستان تقدیم به شما

توجه : این کوستان واقعی نیست و فقط جهت خنده یا جق زدن نوشته شده
حدود سه سال پیش بود تازه ازدانشگاه فارغ التحصیل شده بودم یک دانشجوی دختر که همکلاس بودیم حدود یک سال بدون آنکه هیچکس بداند هم اتاقی من بود.یعنی در یکی ازنقاط تهران من خانه ای کوچک وجمع وجور اما زیبا وتمیز برای خودم گرفته بودم که این دختر دانشجو یواش ی اش با من دوست شد ووقتی فهمید من تنها هستم معلوم بود دلش میخواهد برای مثلا تکمیل یک پروژه تحقیقاتی به خانه من بیاید اما ته دلم میدانستم اوهدفش چیزی دیگه بودکه منم سرم واسه اون چیز درد میکردخلاصه آمد وعصرمیخواست مثلا دیگه برود که من گفتم حالا کجا میخوای بری پیش همیم تاصبح دیدم گفت میشه بمونم مشکلی نیست ؟گفتم باکمال عشق میشه بمونی! لبخندی زد ولباسهایش رادرآورد یعنی لباس خانگی پوشید خلاصه من شب تاصبح شش بار بااو سکس ازعقب داشتم لذتی زیادباهم بردیم امابعدش دیگه پرده اورازدم ووسایلشو آوردپیش من وتاپایان دانشگاه پیش من بود وعین همسربودیم اما قرص میخوردونذاشتیم بچه داربشیم تااینکه یک روز به من گفت یک زوج که قبلا درهمین دانشگاه خودمون فارغ التحصیل شده اند وهردوهم تحصیلات ارشد دارند حالا چون بچه دارنمیشن دنبال اسپرم هستند که ازطریق کاشت اسپرم دررحم زن بچه داربشوند من خانم را قانع کرده ام که تو اوراباردار بکنی اماهنوزبه شوهرش نگفته ایم و همسرش میگه جراتش رو ندارم بهش بگم .
 
گفتم برو دل به دریا بزن و یک روند ده روزه راشروع کن واز داستان سکسی وفیلم ونفرسوم بااین زوج مدام حرف بزن ودر لبتابتشون این ماجرا را بکار تا زن وشوهر باهم دراین مورد چت بکنند ویواش یواش شوهرش تحریک میشود وقبول میکند.باورتان میشودبعداز هفت روز برخی ازچتهای این زوج راکپی کرده بود وآورد به من نشان داد برایم عجیب بود که شوهرش روزهای نخست آن همه مقاومت کرده بودامادرادامه خودش گفته بود خانم خوشگلم من باید یک کیرکلفت برای کوس خوشگل توپیداکنم تاآن کیرکلفت وخوشگل تورابارداربکند ونه بادارو وکارهای مسخره پزشکی وخانمش درجو اب او گفته بود شوهرعزیزم ازاینکه به فکر کوس من و بچه مون هستی بی نهایت سپاسگذارم.خلاصه میگویم این دوست دختر من آنها راقانع کرده بودکه بیایند به اتفاق یکی دوهفته پیش من بمانند و من آنهارابچه داربکنم.یکروز همین دوستم بعداز یک سکس جانانه گفت خبرخوشی برات دارم.گفتم بگو. گفت آن زوج قراره پس فردا باوسایل یعنی لباس خانگی وخوردوخوراک و وسایل شخصی درحدیک سفر پانزده روزه با ماشین خودشون بیان اینجا تو آماده ای؟. باورم نمیشد کمی ترس ودلهره داشتم امادل به دریازدم وگفتم چراکه نه بیایند باعشق درخدمتشونم.روزبعدش رفتم دوسه کیلو گوشت قرمز چندکیلوماهی ومرغ مقدارزیادی تنقلات ومیوه جات خریدم وبادوست دخترکوس توپلم همه راشستیم ودریخچال گذاشتیم دراینترنت سرچ کردیم که برای شهوت زیاد کباب وگوشت وبادام وپسته وغذاهای پرانرژی مفیده خلاصه شام من شش سیخ گوشت بره کباب کردم ودو نفری خوردیم دیدم شب بشدت شهوتم زیادشده بادوست دخترم سکس جانانه ای داشتم امادیدم دوبرابرهمیشه آب کیرم بیرون زد کوسش پرشد ازآب وگفت وایی توکه رحم منو سرریزکردی چراتاحالا هرشب گوشت بره نمیخوردیم خودم هم کوسم آب زیادولذت دوچندانی داشت.خلاصه بگم فردا آن زوج جوان آمدند حدود سی وچهارسال سن شوهرش وخانمش حدود سی ساله بود.دیدم یک خانم بسیار خوشگل باقد متوسط وباسن توپل و روناش توپر ساپورتش نازک بود سفیدی ساق پای توپلش درون ساپورت پیدابود.من بااستقبال گرم وخوش آمدگویی ازشون پذیرایی کردم نهارخوردیم وکمی استراحت وبعدش فیلمی گذاشتم ببینیم که دیدم شوهرش رو به من کرد و گفت آقاپسر خانم م (یعنی همون دوست وپارتنر من) بهتون گفته ما براچی مزاحم شدیم.گفتم بله گفته وشمامراحم هستین واینجامتعلق به خودتونه تاهروقت دلتون بخواد من باکمال میل درخدمتتونم گفت نه مادوهفته ای مزاحم هستیم دیگه رفع زحمت میکنیم.

 
شوهرش گفت بیاخودمون بریم بیرون مقداری خرید وگپ وگفتگویی هم بکنیم.رفتیم بیرون گفت کجا فضای سبزداره بریم داخل فضای سبز.باهم رفتیم داخل یک پارک که نزدیک محل سکونت من بود شروع کرد به گفتگو وازاصل ونسب وتحصیلات واخلاق ومنش من سئوالاتی کردسوادخوبی داشت من هم کامل بیوگرافیموبهش گفتم وبهش اطمینان دادم که هرگز اسمی ازاو وهمسرش نخواهم برد وچنانچه داستان راهم بنویسم یابرای کسانی بگویم جزئیات ونام ونشانی را لو ندهم.ودرست هم گفتم امکان ندارد من نام ونشان وجزئیات این افراد را تاابد برزبان بیارم چون دلیلی نداره وبرایم فرقی نمیکند والبته اسرار دیگران اسرار من هم هست به این مسایل خیلی اهمیت میدهم.ازمن خوشش اومد وگفت دمت گرم خیلی مردی.خلاصه قرارشد من به مدت دوهفته شبی حداقل یک الی سه بار سکس خوب با خانمش داشته باشم تا اوراباردارکنم.گفت خانمم تازه پریودش تموم شده وآماده بارداری است گفت من میخواستم برایش اسپرم بگیرم که بعددیدم چه تفاوتی دارد وقتی اسپرم مال من نیست یاچه میدونم میگن اسپرم رادر رحم اوبکاریم من چه میدانم اسپرم مال کیه.اما تورادیدم هم خوشتیپی هم باهوشی وهم هدفم لذت دادن به خانمم است وآرزو دارم یک مرد جلوی چشمانم زنم رابکند..گفتم خیالت راحت باشه ومن همون سه شب اول خانمت راحامله میکنم اما دوست دارم دوهفته باهم باشیم این سکس دوهفته طول بکشد.خلاصه آدم فهمیده ای هم بود ازخیابان که ردمیشدیم گفت کجاقصابی داره گفتم گوشت خریده ام گفت حالا منم هم مقداری میخوام بگیرم ضررکه نداره هرکاری کردم ازخریدگوشت منصرف نشدرفتیم قصابی حدود ده کیلو گوشت گوسفند ویک جگر ودل وقوه تازه گرفت ومقداری پسته وبادام وبرگشتبم خانه دیدم درون صندوق ماشینش یک پلاستیک جاسازی شده درآوردگفتم اون چیه گفت ویسکی ابسلود…لذت سکس را دوچندان میکنه ونشاط مستی که هم دیگه لازم به تعریف نیست گفتم واییییی وبغلش کردم وبوسیدمش. شام مفصل کباب گوشت وجیگر باویسکی خوردیم گفت یک فیلم رقص وآواز بذار وبعدش فیلم‌سکسی وشروع عملیات….گفتم چشم.هنوز فیلم شو ورقص ده دقیقه ای ازش نگذشته بودکه خانمش بایک تاب وشلوارک‌شروع کردبه رقصیدن بادوست دخترمن ویواش یواش دیدم داغ کرد اومدسمت من کیرم شق شده بود دستموگرفت گفت بیاوسط من رقص زیادبلدنیستم اما رفتم وباهم ده دقیقه رقصیدیم اصلا نفهمیدم کی شوهرش فیلم راعوض کرده ودیدم فیلم سکسی شروع شده خانمش دستهایش رادورگردنم انداخته بود وپاهایش دورکمرم قفل کرده بود ولبانم رامیخورد مستقیم بردمش سمت تختخواب که دومتر عقب تربود وباهمون شکل نشستیم روی تخت. اصلا نفهمیدم چطور کمتراز سی ثانیه لخت لخت شدم وبابوسه ولب وخوردن گونه های نازش تاب وشلوارکشو درآوردم شوهرش اومد موهای زنش را نوازش میکرد وکیرمنو چپوند داخل دهان خانمش وخودش سر خانمش راعقب جلومیکرد ومیگفت بخور اینم کیرکلفت که میخواستی چنان باحرص وولع کیرمو میخورد که داشتم دیوونه میشدم حدود ده دقیقه گذشت سینه وناف وروانشوخوب خوردم ومالیدم وبوسیدم ومکیدم وبادستم کوسشو مالش میدادم دیدم دستم خیس شد وخانم به آخ واوخ افتاده بودومثل مار دورخودمی پیچید شوهرش قشنگ پاهای خانمش راروی شانهایم انداخت ودقیق کوسشو باکیرم تنظیم کرد وگفت باتمام قدرت تا ته بکن توی کوس خانمم.گفتم چشم این کوس دیگه مال کیرمنه.وکیرمو بایک فشار تا ته کردم داخل کوس نرم وتوپلش وشروع کردم به تلمبه زدن حدود بیست دقیقه تلمبه زدم ومدام لب وصورت وسینه اش رامیخوردم وشوهرش بادودست بدن زنش رامی مالید وگاهی کیرمنو محکم فشارمیداد تو ومیگفت زن خوشگلم ازاین کیر کلفت لذت میبری وزنش میگفت آره فدات بشم توچقدخوبی.ناگهان دیدم آبم داره میاد گفتم آبم آبم… شوهرش گفت باتمام قدرت سرعت تلمبه رازیادکن وهمشو بریزداخل کوس خوشگل زنم .زنش چنان لذت میبرد ومن نفسم تندتندشد شوهرش ازپشت منو هول میداد جلو حدود شصت ثانیه آب فوران بی وقفه ازکیرم درون کوسش میریختم دیدم زنش گفت وایییییی به این میگن کردن کوسم داغ شد.کوسم پرازآب شد.کوسم ازلذت داره تکون میخوره…..مدام کوسم کوسم میگفت معلوم بودبیچاره تاحالا لذت ارگاسم رانچشیده بود وبرای اولین باربه ارگاسم میرسد دیدم حدود یک استکان آب ازکوسش بافشار بیرون اومد.شوهرش تعجب کرد وگفت این اولین باره اینجورمیشه این چیه مگه؟گفتم این کوس تشنه کیرکلفت وآبداره وتو رهایش کردی بحال خودش گفت توچقدر خوبی دیگه هرشب آب کوس زنم رابیرون بیاروآب کیرتوبریزداخل کوسش.خلاصه دوست دخترم هم اینبارفقط تماشاچی بود البته اوهم بادستاش من و زن یارو راگاهی لمس میکرد ولذت میبرد ازتماشای کردن او توسط من.

 
امابشدت تحریک شده بود بهم گفت منوهم بکن ده تاتلمبه بزنی توکوسم ارضامیشم گفتم دلشونشکنم حدود پنج دقیقه اوراهم کردم وارضاشدوباهم رفتیم داخل حموم خودمونوشستیم واومدیم نشستیم میوه وتنقلاتی خوردیم و شوهرش گفت من میرم سه روزدیگه برمیگردم وکیت تست حاملگی هم میارم.رفت بعدازسه روز اومد این سه روزوسه شب حداقلش من ده بار زنش راکرده بودم تست ازخانمش گرفتیم مثبت بود باهم یک حورای بلندکشیدیم وباخوشحالی گفت تودیگه کی هستی سه شبه زنم راباردارکردی من برم واسه شیرینی وجشن.رفت دوبسته شیرینی ومقدارزیادی شکلات ویک دسته گل ودوعددویسکی آورده بود فکرکردم دیگه قراره برن وناراحت شدم گفتم حالا بدنیست چندشب دیگه بمونید ومن بیشترزنت رو بکنم ودوباره تست بگیریم خانمش سرشو گذاشت بغلم گفت ای پسر کیرکلفت پرآب نترس ما حداقل ده روزدیگه هستیم.خلاصه دوهفته تمام ماندند ومن شبی حداقل سه بار بااین خانم سکس داشتم وروزها هم سکس گروهی داشتیم اماشوهرش همه فکرش روی کیرمن وکوس زنش بودکه میخواست لذت به کوس زنش برسونه ومنم براش کم نمیگذاشتم روز دهم دوباره تست گرفتیم مثبت شد.روزچهاردهم خانم حامله صبح دچارتهوع شد من نگران شدم گفتم نکنه مسموم شده بردیمش بیمارستان مخصوص زنان وزایمان آزمایش خون وادراری ازش گرفتن یک خانم پرستاربودگفت چشت روشن بچه چندمه؟شوهرش گفت منظورت چیه خانم دکتر؟گفت خوشحال باش خانمت بارداره مژدگانی بده.دست کردتوی جیبش چهارعددایران چک بهش داد گفت خودت شیرینی براهمکارانت هم بگیر مابریم دیگه. گفت برین به سلامتی فقط مراقب نی نی باشین.رفتیم خونه دوشب دیگه موندن ومن سیر اوراکردم وبعدخداحافظی کردن ورفتن و دیگه پیگیرشون نبودم تا دیدم پنج ماه گذشته بود یک شب بشدت من هوس کوس اون خانم را کرده بودم دوست دخترم راقانع کردم بره آنهارابیاره رفت بعدازدوروز زنگ زدگفت داریم میاییم غروب بود که اومدن دیدم شکم خانم توپل شده بودوپیراهن آزادوخوشگلی برای پوشیدن درون کیفش درآورد که بپوشه من گفتم اول شکمتوبایدببینم لخت بایک شرت اومدنشست بغلم منم شکم خوشگلشو مالش دادم وبوسیدمش ودستشوگرفتم هدایتش کردم روی تخت درازش کردم روی تخت وشروع کردم به بوسیدن لباش وسینه هاش وبعدرفتم سراغ رونای سفیدش وقدری مالششون دادم وشکم بزرگ وحامله اش سفید وتوپل بودآنقدرمالشش دادم و شوهرش اومدبادستشو کیرموگرفت قدری ماساژش داد و منم با دست کوس زنشومالش میدادم که گفت بکن که مردم
 
سرکیرمو گذاشتم درب کوسش آنقدر لیزشده بود که بایک فشار تا ته رفت تو حدود بیست دقیقه تلمبه زدم آبم اونقدر زیادبود که بهش گفتم دوست دارم آبمو بریزم روی کوس وناف وسینه هایت تاببینی چقدرآب دارم.گفت وایییی بریز عزیزم لحظه ای که آبم داشت می اومدکیرموازکوسش بیرون کشیدم حدود یک استکان آب ریختم روی کوسش ونافش ومقادی وسط سینه هایش هم تلمبه زدم بادستش آب رابه تمام کوس وشکم مالیدوسر کیرموکردداخل دهانش وخوب مکیدش وته مانده اش راخورد.آن شب تاصبح سه بارتورختخواب من اوراکردم فردا نهارخوردن یکباردیگه اوراکردم گفتن مادیگه میخواییم بریم شایدماه بعدی بریم اروپاودیگه نباید همدیگرو ببینیم گفتم اینطوری بهتره چون شماهم با بچه تون رابدورازپدر اقعی اش که من هستم بزرگ کنید تامبادااحساس بدی بهتون دست بدهد اتفاقآ گفتند ما دلمون میخواهد بچه دوم مون هم ازتوباشد وگفتندسه روز پیش سونوگرافی گرفته ایم بچه پسر وسالم است خانمش جلوی چشم شوهرش کیرمنو بوسید وگفت من مدیون این کیر کلفت وپرآبم ودیدم به شوهرش اشاره کرد مژدگانی پدر بچمون رانمیخوای بدی!من گفتم این من هستم که بدهکارکوس خوشگل توهستم این چه حرفیه خوشگلم.دیدم شوهرش گفت نه تو مارا صاحب فرزندکردی واین پسر ضمن اینکه برای ما فرزندخودمون است وماازبی فرزندی نجات پیداکرده ایم ازارثیه پدری زنم بهره منداست گفتم یعنی چه؟گفت پدرزنم که پسرنداره فقط سه دخترداره وگفته نوه های پسری ام دوبرابر بهشون ارث میدم گفتم یعنی چقدر تقریبآ به نفعتون میشه گفت خود فرزند پنج میلیاردتومان تقریبآ ….اماحالاکه پسرهم شده ده میلیاردتومان از املاک وزمینهای او سهم مامیشود ومن میخواهم یک پنجم آن رابه توبدهم هرچه قسم خوردم وهرچه اصرار کردم قبول نکرد که منصرف بشه دیدم یک دسته جک ازدرون کیفش بیرون آورد و داد دست خانمش گفت بنویس گفتم صبرکن. گفت چرا ؟گفتم همون یک دهم کافیه. گفت بخدا محاله ودیدم دومیلیاردتومان داخل چک مرقوم کرد وچک را مالیدروی کیرم وکوسش وبعدآنرابوسید وگذاشت کف دستم وشماره تلفنم رانوشت گفت اگرروزی یک شماره ازاروپابه این خطت زنگ زدجواب بده.رفتند ومن موندم و دوست دخترم یعنی پارتنرم که منم بی چشم ورونبودم و بجز شش عدد النگویی که آن زوج برایش هدیه گرفته بودند وبیست میلیون پول بهش داده بودند منم یک ماشین سیصدمیلیون تومانی براش خریدم ودویست میلیون تومان بحسابش ریختم وبعداز یک هفته که خوب کوسشو کردم بردمش دکتر و پرده بکارت اورا دوختم وبعداز سه ماه خودم به یکی ازهم دانشکده ای هامون که پسردایی اش بود پیشنهادش دادم بهش که باهم ازدواج کنند.

 
پسردایی اش گفت من از ده سال پیش به این فکربوده ام ودخترعمه ام هم ازمن خوشش اومده فقط پدرم مخالفت کرده که تازگیها پدرم هم فوت کرده گفتم دیگه مانعی نیست؟گفت نه مانعی نیست.
فقط بله راازش بگیر.گفتم من میبرمت خواستگاری.اما خونه ای خوب درنقطه ای مناسب ازتهران اجاره کرده بودم براش البته باپول خودش بهش زنگ زدم وهمه چیزو گفتم.گفت اشکال نداره اما به یک شرط!‌گفتم چه شرطی؟گفت بعدازازدواج بازبهم سربزنی گفتم تاوقتی بخواهی من بهت سرمیزنم وباهات سکس میکنم.خلاصه باهم ازدواج وعروسی کردند الان سه ساله من هنوز ماهی یکبارحداقل اورامیکنم اما خودشون بچه دارشدند.امایکروز تلفنم زنگ خورددیدم شماره مال یکی ازکشورهای اروپاییه.اتفاقآ تماس تصویری هم بود دیدم اون خانم بود بچه ای دوسه ساله بغلش بود ونیمساعت بامن حرف زد و گفت بچمون رو ببین چقدر خوشگله دیدم چقدر زیباست گفتم‌ مراقب بچتون باش.گفت بچمون نه بچتون.گفتم باشه بچمون.فداتشم. واوازتماس تلفنی بامن لذت میبرد وگفت منتظر باش تادوسال دیگه برای بچه دوم به مدت سه ماه برمیگردیم تهران.گفتم واقعا جدی میگی.قسم خوردکه یک دختر میخوام اگه پسرشدهم اشکال نداره ولی بی صبرانه منتظریم وقتش برسه وبابای اون بایدتو باشی الان منتظرشونم قراره شهریورماه آینده بیایندایران وتا شب یلدا خونه من باشند ومن اورادوباره باردار بکنم.لطفآ هرزوج وهرخانمی که میخواهند من براشون بچه بکارم وباردارشون کنم آدرس. آیدی.ایمیل.وتلفن بذارن.اما خواهشن دروغ بازی ومسخره نباشه هرکسی واقعآ جدی است و عزمش برای اینکارجزم است آدرس بذاره من بهش پیغام میدم.هنوز مجردم و ۳۵سالمه وبسیارپرآب وخوشتیپ وپرانرژی هستم.وهرخانم وزوج که بخواهد آنهاراحامله میکنم.
 
نوشته: خیرعلی ده بالایی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *