داستان سکسی تقدیم به شما
سلام من علی ام ٣٠ سالمه متاهلم الان حدود ٧ یا ٨ ساله با این سایت اشنا شدم ولی واسه بار اول که دارم داستانمو مینویسم و کاملا هم این داستان واقعیه
من و خانمم سمیرا حدود ٥ ساله ازدواج کردیم سمیرا ٢٥ سالشه خیلی هم همو دوس داریم و جفتمون حسابی داغ و حشری ایم(همه اسم ها مستعار هستش)
این داستانی ک میخوام بنویسم همونطور ک گفتم واقعیه و میخوام از همون اولشو ک برمیگرده به ١٢ یا ١٣ سال پیش ک همینجور هم ادامه داره بنویسم بریم سر اصل مطلب
من اونوقتا ١٧، ١٨ سالم بود و یه جورایی بچه خوشگل بودم خیلی هم سفید پوست و بی مو ،
خیلی از اطرافیانم دوست داشتن منو بکنن ولی من یا ازشون فاصله میگرفتم یا پیششون نمیرفتم چون اصلا خوشم نمیومد از همجنس بازی و این حرفا ک خلاصه با یکیشون خیلی چفت شدم ک اسمش حمید بود که اوایل انگار اصلا تو این فازا نبود و اگر هم کسی چنین قصدی داشت اون نمیذاشت…
حمید٣ سال ازم بزرگتر بود و هیکلشم دوبرابر من بود بعد یه مدتی کم کم باهام ور میرفت هر وقتم شاکی میشدم از دلم درمیاورد و میگفت نترس اصلا باهات کاری ندارم دیگه زیاد حساسیت نشون نمیدادم تا اینکه کم کم خیلی باهام ور میرفت یه جورایی باهام میلاسید و فقط از فیلم سوپر و این حرفا باهام حرف میزد اوایلش زیاد اهمیت نمیدادم ولی کم کم فهمیدم هر جا ک باهم هستیم یه جورایی کیرشو ب کل بدنم میماله منم سعی میکردم جاهایی ک اون هست نرم خلاصه بعد کلی فراز و نشیب با یکی دو تا از دوستای دیگه برنامه یه مسافرت رو چید و من رو هم دعوت کرد من ک کاملا میدونستم قضیه از چ قراره قبول نمیکردم میگفتم بابام اجازه نمیده ک مستقیم اومد ب بابام گفت و اجازمو گرفت ک بلاخره تو همون مسافرت همون شب اول ترتیبمو داد البته جوری ک بقیه نفهمیدن ولی من تا صبح گریه کردم و درد کشیدم چون واقعا هم هیکلش و هم کیرش مث این سیاهای تو فیلم بود با این فرق ک سفید پوسته و از طرفی هم من بار أولم بود خلاصه یهو خابم برد
بیدار ک شدم دیدم یاسر و مجتبی(دوستایی ک باهم رفته بودیم مسافرت) نیستن و حمید بالا سرمه اومده بود ک از دلم دربیاره مثلا همش میگفت پاشو بریم خرید و این حرفا ولی من قبول نکردم ک هیچ کلی بهش دری وری هم گفتم و گفتم من میخوام برگردم ک باهاش دعوام شد و منو زد و همونجا دوباره بصورت خیلی وحشیانه منو کرد جوری ک من زیرش جیغ میزدم،
اونم اعتنایی نمیکرد ک هیچ ،جوری هم محکم میکرد تمام شکمم درد گرفته بود حس میکردم کونم فقط خون میاد بعدش میگفت از این به بعد هر چی من میگم میگی چشم منم فقط داد میکشیدم اونم جلو دهنمو گرفته بود داشت خفم میکرد و باز تکرار میکرد حرفشو و همزمان فیلم هم میگرفت و تهدیدم میکردم ک دیگه منم تسلیم شدم و میگفتم چشم
خلاصه حمید تو اون سفر یه جورایی یه برده یکم ریزه میزه سفید بی مو واسه خودش فراهم کرده بود واسه کردن؛
که تو اون مسافرت ٣ روزه شاید باورتون نشه ولی بالای ١٠ بار منو گایید اونم ب روشهای مختلف همش هم با فیلمبرداری
از اون به بعد میشه گفت هر روز باید بهش میدادم اگر هم یه روز شرایط جور نمیشد واسه دادن فرداش باید دو بار بهش میدادم
دیگه واسم عادی شده بود و به منم حال میداد
کم کم این ارباب و برده ای جاشو ب رفاقت داده بود و من هم از کون دادن بهش لذت میبردم خیلی باهم صمیمی شده بودیم تقریبا یه جورایی همیشه و هرجا ک پا میداد سکس میکردیم منم جوری شده بودم ک هفته ای ٢ یا ٣ بار بهش نمیدادم خمار یا تشنه کیرش میشدم
همینجوری گذشت و گذشت تا اون ازدواج کرد أوائل ازدواج خیلی رابطمون کم شده بود یه مدتی قطع شده بود منم چون غرورم اجازه نمیداد به کس دیگه ای بگم کونی أم یه جورایی ب داداشش ک بزرگتر ازش بود و إز خیلی قبل ها تو نخم بود و منم یه جورایی اونوقتا پا نمیدادم
تو اون شرایط،بهش خط میدادم ک اون حداقل منو بگاد ک این اتفاق هم افتاد و هر از چن گاهی میکرد منو ولی اصلا مث حمید لذت بخش نبود یواش یواش باز حمید سر و کله اش پیدا شد و سکسمون از سر گرفت و لذت و حال قبلی کامل برگشت حتی اون هم بهم میگفت سکس با زنش اندازه سکس با تو حال نمیده باز همینطور ادامه داشت تا اینکه من ازدواج کردم بعد ازدواج من ،
اصلا رابطه وسکس من و حمید کم نشد و همینجوری ادامه داشت و داره…
یک روز موقع سکس ک منو حمید تو اوج بودیم و تازه داشت کیرشو فرو میکرد تو کونم خانمم سمیرا زنگ زد من گوشیمو سایلنت کردم ک جواب ندم ک حمید کیرشو کشید بیرون و گفت جواب بده منم گفتم مهم نیس بعدا میزنگم تو کارتو بکن که باز اون گفت نه اشکال نداره جواب بده همین ک جواب دادم حمید کیرشو یهو و خیلی محکم کرد تو کونم منم بی اراده یه اوووووووف بزرگ کشیدم ک اونور سمیرا گفت چی شد بعد قبل اینکه من چیزی بگم حمید با لحن خنده و صدای بلند گفت هیچی محکم بود دردش اومد من یکم سرخ و سفید شدم اونم شروع کرد ب تلمبه زدن منم هرجور خودمو نگه میداشتم ولی نفس نفس میزدم ک سمیرا حرفش تموم شد پرسید دارین چیکار میکنین چرا نفس نفس میزنی منم گفتم هیچی و قطع کردم بعد من شاکی شدم به حمید توپیدم اونم با خنده گفت حالا نفهمیده و بحثو عوض کرد و کردنشو ادامه داد اونروز خیلی وحشیانه منو میکرد تو همون حالا شروع کرد درباره سمیرا حرف زدن منم هیچ جوابی نمیدادم اونم همش یه سمیرا میگفت یه جووووون میگفت من اونجا بهم برمیخورد ولی چیزی نمیگفتم کم کم توی هر سکس حرف سمیرا بود یه جورایی سمیرا تو فانتزی و خیال تو سکسمون بود اوایل واقعا بدم میومد تا حرفی میزدم یا شاکی میشدم،
چیزی نمیگفت ولی جوری منو میکرد ک تا یک روز کونم درد میکرد اخه واقعا کیرش هم بزرگ بود هم کلفت ولی کلفتیش خیلی زیاد بود
خلاصه
یه مدت این داستان ادامه داشت کم کم منم بدم نمیومد إز سکس و کس و کون سمیرا بگم و حرفشو بزنم ولی بهش گفته بودم فقط حرفشو میزنیم اونم فقط موقع سکسمون اونم قبول کرد
دیگه سمیرا شده بود نَفَر سوم خیالی تو سکسمون
این داستان یه مدت خیلی زیادی طول کشید جوری ک خودمم تو سکس با سمیرا همش حرف نَفَر سوم و یکی دیگه باشه ک دو نفری بکنیمت رو میزدم اونم اوایل خیلی بدش میومد ک کم کم نرم شد ولی واقعا اصلا دوست نداشتیم این نفر سوم واقعی باشه
دیگه گذشت و گذشت من واقعا دلم میخواست حمید بیاد جلوم سمیرا رو بکنه ولی ب حمید اصلا چیزی نمیگفتم چون میدونستم خیلی زود عملیش میکنه واسه همین اول ب سمیرا گفتم ک دوس داری حمید بکنتت ک اون خیلی شاکی شد و چن روزی باهم قهر بودیم
بعد أشتی دیگه حرفشو اصلا نزدیم منم یه جورایی بیخیال شدم ولی تو سکس با حمید همش حرفش بود تا اینکه بعد یه مدتی دیدم رابطه حمید و سمیرا خیلی صمیمی تَر شده و یه سری شوخی هاشون سکسی تَر شده خیلی شک کردم بهشون ولی باز پیش خودم گفتم اگه میخواسته خوب همون موقع بهش میداده
خلاصه إز اون به بعد موقع سکس با سمیرا حرف سکس سه نفره و فانتزی میشد سمیرا یه جورایی با شور و حال جواب میداد تا اینکه یه روز داشتم تو گوشی سمیرا داستان سکسی میخوندم ب یه داستان رسیدم دیدم ک چقد موضوع و شخصیت هاش ب ماها نزدیکه تا اخر خوندم دیدم بعله سمیرا یه شبی ک حمید ما رو به باغ عموش دعوت کرده بود به حمید و دونفر دیگه داده البته یه جورایی اتفاقی و زوری (ک داستان اونم هست بعد أین داستان میذارم)
خیلی ب غیرتم برخورد أول میخواستم به سمیرا بگم و باهاش دعوا کنم بعدش دیدم خودمم ک دوس دارم پس چیزی نگم تا همه حال کنیم
همون شب موقع سکس باز بهش گفتم دوس داری حمید هم بیاد یه سکس سه نفره کنیم ک گفت تو خیال و فانتزی بهش بدم و أین حرفا گفتم نه واقعی این بار برگشت گفت نه علی جان قرار شد دیگه حرفشو نزنیم منم مطمعن شدم أین واقعا دلش میخواد دیگه منم شروع کردم ب اصرار و فقط یه باره دیگه وحال میده من ک راضی أم و إز أین حرفا ک یهو برگشت گفت هم پیش تو هم پیش حمید خجالت میکشم گفتم برات چشم بند میبندم گفت چی بگم والا حالا تا اونوقت یه کاری میکنیم منم ک خیلی هیجانی شدم گفتم اونوقت کییه همین فردا شب هماهنگ میکنم بیاد اولش باز شاکی شد بعدش گفت پس پول بده صبح برم اپیلاسیون گفتم باشه کل بدنتو برق بنداز
دیگه واقعا دل تو دلم نبود ظهرش رفتم پیش حمید و بهش گفتم اونم کلی ذوق کرد کلی بوسم کرد اونقدی ک درجا شهوتی شد و یه دور منو گایید همش میگف اول أین جندتو تو میکنی یا من منم گفتم تو بکن گفت امشب تا صبح جرش میدیم جوری ک تا یه هفته إز کیر بدش بیاد
شب ک شد سمیرا همش میگفت استرس دارم و إز أین حرفا منم خودم یه همچین حسی داشتم ولی بهش روحیه میدادم و گفتم زودتر ب خودت برس یه لباس سکسی بپوش الان حمید میاد بعد رفت تو اتاق وقتی اومد بیرون من راست کردم یه لباس سکسی ک چاک سینش اونقدی بود ک اگه دولا میشد یه سینش میوفتاد بیرون با یه دامن خیلی کوتاه با موهای دم اسبی بسته و ارایش خیلی خیلی زیاد, شده بود عین پورن استارا من یکم باهاش ور رفتم گفت نکن ارایشم خراب میشه گفتم اوه حواسم نبود امشب مشتری داری یکم بهم برخورد ولی بازم بروم نیاوردم
من رو مبل نشسته بودم حمید در زِد سمیرا رفت درو ک باز کرد حمید یه جووووووووووون گفت و لبشو گذاشت رو لب سمیرا همون حالتی اوردش تا جلو مبل و تو بغلم انداخت همونجا باز شروع کرد ب خوردن لب سمیرا یه چن دیقه اَی ک خورد بلند شد ک سمیرا گفت بابا له شدم و حمید برگشت بهم گفت دمت گرم رفیق خوب جنده اَی برام ردیف کردی دیگه بلند شدیم ب حالت معمولی در اومدیم شام ک خوردیم هرسه تأمون دل تو دلمون نبود بعد ک سمیرا رفت تو اشپزخونه حمید بهم گفت امشب میخام هم تو رو بکنم هم سمیرا رو منم گفتم نه نمیخوام اینو اون بدونه بعد یکم اصرار کرد دید من قبول نمیکنم عصبانی شد و گفت از این به بعد جوری بکنمش ک دیگه حتی به تو هم نده
من خیلی بدم اومد دیگه نمیخاسم اون سمیرا رو بکنه ولی اون بلافاصله لباساشو در اورد و رفت سراغ سمیرا بغلش کرد برد تو اتاق خواب رو تختمون خیلی وحشیانه لباسای سمیرا رو کند درجا کیرش و کرد تو کس سمیرا اونم فقط جیغ میکشید و اخ و اوخ میکرد و ب حمید التماس میکرد ک ارومتر ولی اون گوشش بدهکار نبود باز سمیرا شروع کرد به صدا کردن من و به من التماس کردن ک به حمید چیزی بگم اونم ک تو این شرایط تا ابش نیاد ول کن نیست باز همونجور وحشی وار تا از کسش در میاورد تا حد خفگی میذاشت تو دهنش…
با همه این عصبانیتم دیگه داشت ب منم حال میداد
خلاصه بعد یک ربع گاییدن ابش اومد و ولو شد رو تخت سمیرا هم کاملا بی جون و با گریه کنارش افتاده بود اونقد ک گریه کرده بود تمام ارایشش باعث شد چشاش و صورتش سیاه شده بود
رفتم پیشش گفتم پاشو دستو صورتتو بشور و این حرفا ک پرید بهم گفت نه دیگه ب تو میدم ن ب این دوست وحشیت و سریع پاشد رفت دستشویی
منم ب حمید گفتم چرا اینجوری کردی خوب صبر میکردی باهم میکردیم دیگه
گفت الان میخوام تو رو هم جلوش اینجوری بگام ک ب تته پته افتادم گفت لخت شو
گفتم پس صبر کن در حین کردن سمیرا باهام ور برو و بکن ک زیاد تابلو نباشه ولی اون گوشش بدهکار نبود و یه جورایی فقط با عصبانیت حرف میزد تا رفتم حرفی بزنم منم لخت کرد و گفت چون تو رو دوست دارم تف ب کونت میزنم تا خشک نگامت ک همینطور هم شد یه تفی انداخت و شروع کرد به سفت و محکم گاییدن و تلمبه زدن
یهو سمیرا اومد تو و دید حمید روم خوابیده و عین أسب داره منو میگاد
خیلی با تعجب صدام زد و گفت پس حدسم درست بوده اون روز پشت تلفن هم داشتی بهش میدادی و رفت اونور ک حمید صداش زد بیا ببین شوهرت چطوری زیر این کیر کلفت طاقت میاره و برده من و کیرم شده تو هم باید عادت کنی و برده منو کیرم شی ک سمیرا با توپ خیلی پر جوابشو میداد ک درجا از روم بلند شد و رفت سراغ سمیرا همون وسط حال گرفت خوابوندش رو زمین و شروع کرد ب خشک از کون کردن سمیرا
ک منم هیچی نمیتونستم بگم و اونم اون زیر فقط جیغ و درد و گریه داشت ک یهو حمید گفت همینجور تو خماری تو بعد اون شب تو باغ ک باید من میکردم و ولی رفتی زیر دوتا کیر خوابیده بودی مونده تو دلم پس خفه شو و هرچی من میگم بگو چشم تا جوری نکردمت تا از حال بری دیگه کم کم سمیرا ساکت شد و همش میگفت بخدا بدجور دردم میاد خودم هرجور دوس داشته باشی بهت میدم
که دیگه حمید هم اروم شد گفت پس پاشو خودتو عین اول درست کن ک میخوایم دو نفری بکنیمت اونم سریع گفت چشم و بلند شد
ک به منم گفت درباره اون شب و باغ و این چیزا اصلا از سمیرا چیزی نپرس
منم گفتم باشه چون دیگه کاملا مطمعن شده بودم
بعد سمیرا با یه ارایش غلیظ تر از قبل و یه لباس سکسی دیگه اومد ک حمید رو ب من گفت برو بکنش منم ب حساب تعارف گفتم تو برو
سمیرا هم ک دیگه از حمید هم ترسیده بود هم از کیرش خوشش اومده بود گفت کس و کونمو واسه تو امادش کردما حمید جون
ک باز حمید گفت نه میگم بگیر بکنش من رو گاز چن تا دود بگیرم اومدم بهتون ملحق شدم باز برگشت گفت نه همون جلو من بکنش
منم شروع کردم ب لأس زدن و ور رفتن با سمیرا بعد لاسیدن ک سمیرا هم حشری شده بود و همش میگفت بکن کیرمو کردم تو کس سمیرا وأی چی شده بود واقعا کیرم لق میزد سمیرا هم انگار چیزی تو کسش نیست میگفت کسکش زن جنده محکم تر این برام چیزی نیس دیگه توی کونی نمیتونی منو سیر کنی
منم با تمام زور میکردمش ولی واقعا انگار فایده ای نداشت خیلی بهم برخورد گفتم الان میکنم تو کونش تا اینجوری نگه
مستقیم در اوردم کردم تو کونش باز کونش بهتر بود ولی بازم انگار زیاد دردش نمی اومد ولی ازم میخواست ک کسشو بکنم ب حمید میگفت نمیخوای بیای واقعا منتظرت کیرتما
واقعا جنده شده بود حسابی حشری و شهوتی…
میگفت چه حالی میده کس بدم یکی ببینشه بعد منم پاهاشو هوا دادم و دوباره کردم تو کسش همون حالتی هم روش خوابیدم داشتم کمر میزدم ک یهو حمید اومد پشت سرم دستشو تف انداخت کشید رو سوراخ کونم من تا رفتم پاشم کیرشو گذاشت در کونم و با یه فشار نصفشو کرد تو و گفت شُل کن و نفس عمیق بکش همیشه من اینکارو میکردم واسه درد کمتر ک همین کارم کردم کل کیرشو کرد تو کونم و شروع کرد ب تلمبه زدن و میگفت حالا تلمبه بزن کس این جنده رو پاره کن اینجوری واست کری نخونه
اولش دردم اومد و کیرم یه مقدار تو کس سمیرا خوابید و سمیرا میگفت این شوهر کونی من بکن نیس تو بیا بکن و منو زیر هیکلت له کن و کسمو جر بده کم کم بهم حال داد و کیرم حسابی راست شد از اونور تلمبه میخوردم همزمان از اینور تلمبه میزدم دیگه صدای هر سه تامون از حال زیاد دراومد واقعا حال خیلی خیلی باحالیه ک هر سه مون بعد حدود ١٠ دیقه ارضا شدیم من ابمو تو کس سمیرا و حمیدم تو کون من خالی کردیم بعد هر سه تامون بیحال افتادیم همونجوری هم خوابمون برد یهو چشم باز کردم دیدم سمیرا بین منو حمید خوابیده و تو بغل حمیده و دستشم رو کیر حمید خوابشون برده منم در حین ور رفتن با سمیرا باز خوابم برد ک از صدای اخ و اوخ بیدار شدم ولی چشم باز نکردم و وانمود کردم خوابم ک شنیدم حمید در حال سفت و محکم کردن سمیرا میگفت الان از کیرم خوشت اومده برده کیرم میشی اونم با کمال میل قبول کرد و میگفت تو هم باید قول بدی هفته ای یه بار سه تایی داشته باشیم و هفته اَی چند بار هم باید بیای و تنها بکنی منو
حمیدم با اشتیاق گفت چشششششم هنوز برات سورپرایزم دارم میخام تمام سوراخاتو با همچین کیرایی پر کنم تا قشنگ طعم و لذت سکس چن نفره رو بچشی
بعد سمیرا با تعجب پرسید چند نفری؟؟؟
باز حمید محکم تَر میکردم و میگفت مشکل داری بگو ک کلا همه چیو بیخیال شیم و منم همین الان پاشم برم
ک سمیرا هم خیلی سریع گفت نه بابا چه مشکلی هر چی شما بگین قربان
حمیدم گفت جوووووووون برده جنده من
و باز شروع کرد ب محکم کمر زدن و سفت گاییدن
سمیرا هم زیرش هم درد میکشید و هم لذت بهش میگفت حمید میشه دیگه الان دو نفری نکنین منو، بخدا إز بس ارضا شدم کمرم داره میشکنه اونم با أین هیولایی ک تو میکنی تو کسم
حمیدم گفت اشکال نداره فقط یه ساک برام بزن که ابمم تو دهنت خالی کنم و بخوابیم
ک سمیرا هم بلافاصله قبول کرد سمیرایی ک اگه ابمو رو لباش میپاچیدم شاکی میشد الان میخواست کیری ک تو کس و کون خودش و حتی تو کون من رفته رو با ابش بخوره دیگه فهمیدم اون خیلی بیشتر إز من برده کیر حمید شده
همینطور ک داشت کیر حمید رو میخورد چشم باز کردم ک حمید بهم گفت پاشو بیا سمیرا یه دونفری همزمان برامون ساک بزنه بخوابیم بقیه اش باشه واسه فردا ک سمیرا هم هردوتا کیرو گذاشت تو دهنش و شروع کرد ب خوردن ک همینجوری داشت میخورد حمید گفت اب جفتمونو تا تهش بخور و سر کیرامونو هم با زبونت تمیز کن
و کاملا همه اینکارا رو کرد و تموم شد و خوابیدیم ک باز فردا شب هم حمید اومد إز تو گوشی حمید فهمیدم سمیرا بهش گفته ک بیاد
از همون اول هم شروع کردیم ب لاسیدن و شروع سکس،
دیگه حمید هر کاری دلش میخواست میکرد منم هیچی نمیتونستم بگم سمیرا هم فقط ب حالش فک میکرد و ب دادن
اونشب میشه گفت بیشتر دوتایی همزمان سمیرا رو میکردیم اولش سمیرا ساختمون رو گذاشته بود رو سرش از بس جیغ و اه و ناله داشت کم کم اروم اروم سمیرا هم حال میکرد و فقط درخواست دونفری همزمان رو داشت و بیشتر ب حمید میگفت اول علی رو بکن بعد سکسمون رو شروع کنیم و همینطور هم میشد
دیگه هرجا فقط سه نفری بودیم و باشیم همون اول سکس میکنیم خلاصه این باعث شد سمیرا فقط با دو کیر همزمان درست درمون ارضا میشد و میشه
الانا هم همش اصرار داره یه سفر ب یکی از کشورهایی ک از این مردهای سباه پوست مث أین بازیگرای پورن داره بریم ک زیر دو تا سیاه پوست کیر کلفت حال کنه
پایان?
نوشته: م کونی

نوشته های مرتبط:
گِی خونه
اولین رابطه گِی در ۱۵ سالگی
گِی فقط سکس نیس
لذت بی غیرتی
پسر غیرتی محل
از تعصب تا بی غیرتی فاصله زیادی نیست (3)
از تعصب تا بی غیرتی فاصله زیادی نیست (۲)
از تعصب تا بی غیرتی فاصله زیادی نیست
گاییدن زن علی و روشن شدن شمع بی غیرتی (۲ و پایانی)
گاییدن زن علی و روشن شدن شمع بی غیرتی (۱)
بی غیرتی از خیال تا واقعیت (۱)
یه بی غیرتی خاص
چادر باعث بی غیرتی میشود (۳)
چادر باعث بی غیرتی میشود (۲)
چادر باعث بی غیرتی میشود (۱)
فاطی منو تا مرز بی غیرتی برد (۲)
بی غیرتی روی زنم
لمس بی غیرتی
شوهر غیرتی
وسوسه های بی غیرتی (۲)
وسوسه های بی غیرتی (۱)
بی غیرتی نسبت به خواهرم و عواقب آن (۵ و پایانی)
بی غیرتی روی مامانامون (۱)
بی غیرتی رو مامان همدیگه (۱)
بی غیرتی نسبت به خواهرم و عواقب آن (۴)
بی غیرتی نسبت به خواهرم و عواقب آن (۳)
بی غیرتی نسبت به خواهرم و عواقب آن (۲)
بی غیرتی نسبت به خواهرم و عواقب آن (۱)
عاقبت غیرتی بازی
کلاه بی غیرتی
بهترین لذت دنیا لذت جنسیه (۱)
لذت بعد از سالها سکس بی‌لذت
چالش ارباب و برده (۱)
خاطره‌ی برده زوج شدنم
برده ی رئیسم شدم (۱)
اولین برده: توله فمبوی من
حکایت ارباب و برده
برده ی زندایی (۵ و پایانی)
برده زندایی (۴)
برده زندایی (۳)
سامان و برده
برده زندایی (۲)
برده زندایی (۱)
برده برای عشق حقیقی
ارباب همه، میسترس سارا و برده مغرور
گاییدن برده ی شوهردار ( ۴ و پایانی )
برده ای که بکنم شد
گاییدن برده ی شوهردار (۳)
گاییدن برده ی شوهردار (۲)
برده‌ی زوج تبریزی (۱)
گاییدن برده ی شوهردار (۱)
برده ی مهناز بیوه آپارتمان شدم
برده ی دوستام شدم (۲)
برده ی دوستام شدم (۱)
برده ی زنم شدم
فاعلی که برده شد
برده شدنم و پارگی
برده شدن برای خواهرم و پسرداییم
شهوت عقل از سرم برده بود
فاطی جون دختری که برده شد
برده و سگ مادرزنم شدم
برده‌ای در جیزه (۱)
برده ی شوهرم
من برده نیستم (۱)
برده خانم نتورکر (۲)
برده خانم نتورکر (۱)
شایان برده ی بانوی افغان
تو ماشین برده ی بانوی افغان شدم
بهم گفت دیگه برده منی ، جنده منی
کشمکش های برده ای برای ارباب
شراب برای برده مضر است
برده جنسی (۱)
زندگی روزانه یک برده (۱)
اولین برده ی زندگیم (۱)
ترسناک ترین خاطره ی برده شدن من
اولین برده‌ی من
داستان یک برده کونی
وقتی ۱۸سالم بود برده یه مرد ۴۰ ساله شدم
یک برده پنج ارباب
چگونه از دوست پسر تبدیل به برده شدم
اکرم، جنده ای که دلمو برده بود
سامی برده ماریا میشود.(۱)
مادر و برده
مگه میشه یه دختر تبریزی برده نداشته باشه؟ (۱)
یاشار برده ی زوج استانبولی
امیر و برده اش
رضا برده کوچولو ما
خانم دکتر ایرانی و برده ی اماراتی
خاطره ی پزشک میسترس و برده اش
صدف برده م شد (۱)
برده مادر قحبه
برده حضوری (۲)
برده حضوری (۱)
برده ماندگار (۲)
هلیای بیست ساله و برده ی سن بالا
فانتزی – بی دی اس ام – دختر برده
برده ی اتفاقی
ختنه ی برده (۱)
شبی که برده زوج بودم
گاییدن مامان برده ی کونیم
من جنده ام، تو برده ی منی
داستان ارباب و دختره برده (۱)
برده یاغی
سکس یا برده جنسی
برده زنم شدم
شوهر برده ی من
دنیا کوچولو برده ی دخترای لزبین
پسر مدرسه ای برده ی زوج حشری
برده ماندگار (۱)
وقتی برای اولین بار برده شدم بدون اطلاع
من برده سحر بودم
پسر برده برای پسر
می خواست برده ام بشه
برده میس سپیده
الهام برده مریم خانم
عاشقانه های یک زن برده
برده ی درسا شدم
برده زن داداش
برده سحر و ناهید
کامبیز یک ساعت برده ام شد
برده ی المیرا شدم
برده شق کرده
من یک برده ام
برده زن سلیطه ام مونا
برده های واحد روبرویی
برده ی مراکشی
سعید هستم، برده‌ی مرتضی
برده ی شهوت
لذت خفگی
لذت حشریت…! (۳)
گی لذت بخش در مشهد
از لذت کون دادن به پسرخالم تا نقشه راضی کردن زنش
لذت سکس ضربدری در یهو افتادن آن است (۴)
لذت رها شدن (۲)
لذت سکس با کیری غیر از شوهر (۱)
لذت ممنوع و نابخشودنی
لذت ببر و قضاوت نکن
هیچی لذت دادنو نداره
لذت از فروع سکس
لذت و ترس
لذت زندگی با حقارت
لذت بردن از زن دایی جون
لذت زنانگی
لذت سه نفره
لز و لذت بی حد
تجربه لذت بخش گی
تاسوعا عاشورا و کمی لذت
لذت بخش ترین سکس عمرم (1)
لذت اولین سکس بدون پول
عشق+ شهوت = لذت

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *