این داستان تقدیم به شما

من میثم هستم ۱۸ ساله که به مردان سن بالای ۵۰ سال علاقه شدیدی دارم این داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط میشه به چند ماه پیش که یه روز بعداز ظهر که هوس کیر کرده بودم رفتم توی یه پارک و منتظر شدم شاید یه نفر پیدا کنم که مورد علاقم باشه این را بگم که همیشه به هوای این کار میرم پارک ولی چون به سن بالا علاقه دارم اکثرا پیدا کردن کیس مناسب که سن بالا باشه سخته تا پیشنهاد میدی که مفعولی با سنگ دنبالت میکنن ولی اون روز تا رفتم دیدم یه پیرمرد تقریبا ۶۰ ساله ولی با هیکلی کاملا ورزیده روی نیمکت تنها نشسته رفتم کنارش نشستم و سلام دادم با گرمی جوابم را داد و با موبایلش مشغول بود که من روی سخن را باز کردم و از هوای عالی شهرمون گفتم که اون هم تأیید کرد بعد پرسیدم چرا تنها اومدی و خانوادت همراه نیستند گفت خانمم رفته شهرستان پیش دخترم و دو تا پسر دارم که خونشون توی همین شهره که گاهی با اونا میام پارک ولی امروز نیومدن . من خیلی حشری بودم و دل را زدم به دریا و مثل همیشه با صراحت گفتم که به افراد هم سن شما علاقه دارم ولی تا حالا کسی بهم جواب مثبت نداده و شما را خیلی دوست دارم و میخوام مال تو باشم .
 
یهو با دستپاچگی از جاش بلند شد و یه مکث کوتاه کرد و گفت من پیرم و تو از من چی میخوای؟ من همون طور که سرم پایین بود گفتم میخوام منو بکنی . گفت جدی میگی ؟ انگار خودش هم منتظر چنین چیزی بود . گفتم آره جدی میگم . گفت هر کجا من بگم باید بریم . گفتم باشه ولی ترس همه وجودم را فرا گرفته بود و فکر کردم میخواد منو ببره خونش .که گفت اون طرف پارک سرویس بهداشتی نیمه کاره هست که کسی اون طرفا نمیاد بریم اونجا .گفتم باشه . همین که حرکت کردیم دوباره گفت کلکی که توی کارت نیست ؟ گفتم نه مگه نمی بینی دارم از استرس و هوس دارم میلرزم . گفت متوجه ام تازه کاری . وقتی رفتیم داخل یه کارتن خالی را پاره کردم و پهن کردم داخل. اومد و شروع کردیم به لب گرفتن که من چون اولین بارم بود نزدیک بود قلبم از استرس از دهنم بیاد بیرون . بالاخره مثل فیلما باهاش همراهی کردم و کیرش را از روی شلوار مالیدم . که خودش زیپش را باز کرد و کیرش را داد بیرون و گفت بزار تو دهنت . کیرش واقعا بزرگ بود گذاشتم تو دهنم و براش ساک زدم تا اینکه راست شد . به من گفت شلوارت را بکش پایین و بخواب رو زمین . من هم شلوارم را کشیدم پایین و رو کارتن خوابیدم . فوری یه تف به کیرش و یکی به کون من زد و شروع کرد به داخل کردن . یه لحظه دیدم مکث کرد و گفت ایدز میدز که نداری ؟ گفتم نه  دوباره شروع کرد که من خیلی دردم میومد و اون یکسره از لذت آه و اوه میکرد و تازه سر کیرش رفته بود تو که ارضا شد و آبش ریخت در سوراخم . بلند شدیم و بادستمال خودمون را پاک کردیم . و اون گفت زود بریم که کسی مشکوک نشه . بیرون اومدیم و اون خداحافظی کرد و سوار تاکسی شد و رفت  دیگه هم ندیدمش .

 
 
نوشته: میثم

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *