من حامد هستم.از بچگي به دختر عموم علاقه داشتم.وقتي بزرگ شدم يعني 15 سالگي ام حس من بهش به يه حس س.ك.سي تبديل شد.ولي اونا تهران بودن و ما شهر خودمون. هميشه به ياد اون با خودم ور ميرفتم.فكر مي كردم كه قراره تهران درس بخونم و اونوقت فرصت س.ك.سي با اون برام پيش مياد.
تو كنكور كه قبول شدم فهميدم اين تنها يه رويا نبوده.من تو رشته دكتري پيوسته رياضي قبول شدم
ديگه راحت تر خونه عموم مي رفتم و با دختر عموم وقت ميگذروندم.ولي هميشه هيكل و سينه هاي كوچيكش منو حشري مي كرد و حرفامون سر آخر به س.ك.س ختم ميشد.من از اون وقت به حس س.ك.سي دختر عموم پي برده بودم.هميشه لبتابمو ميگرفت و ميشست فيلم س.ك.سي ميديد.
يه شب حدود 12 شب بود و من به دليل تعطيلات خونه بودم كه موبايلم به صدا در اومد ديدم يه اس ازش اومده.شب مشغول اس باهاش شدم.يه دفعه تو اس هاش ازم خواست تا س.ك.س هات رو براش شرح بدم.بعد گفت كه مي تونم باهاش س.ك.س كنم منم از خدا خواسته باهاش موافقت كردم.قرار شد يه روز كه خونشون كسي نيست برم پيشش.
روز قرار من با ترس رفتم خونشون.در خونشونو كه زدم درو وا كرد.وقتي وارد خونشون شدم ديدم كه يه شلوارك ناز قهوهاي با يه تيشرت سبز تنشه.پاهاي به رنگ برنزش كيرمو راست ميكرد.منو برد تو اتاقش.منم تا درو بست بغلش كردم و بوسيدمش.وقتي لبام رو لباش بود لرزش تنشو حس ميكردم.اول گردنشو ليسيسدم از همون اول مثل سگ زوزه ميكشيد.دستمو گذاشتم رو سينه هاش.ازم خواست لباساشو در آرم.وقتي سينه هاي نازشو ديدم بي اختيار افتادم روش و شروع به مكيدن كردم
دستاي اون روي سرم بود و نوازشم ميكرد.تا نافشو ليسيدم.سر سينه هاش كاملا سياه شده بود.بهم گفت كه خودشو خيس كرده.شورتشو كه در آوردم ديدم آبش جاريه.شروع كردم به ليسيدن كوسش.
كوس بي مو و تپلي داشت.آروم چوچولشو پيدا كردم و به دهن گرفتم.ديگه از حس رفته بود.آروم به كونش زدم و خواستم كيرمو بخوره.حيووني تشنه كير بود.من به قشنگيه كير خوردنش موندم.
بهم گفت كه ميخوام چطور بكنمش.منم گفتم از كون.و ديدم كه با لحن عجيبی گفت فقط كون.
منم گفتم مگه تصميم ديگه اي داري.كوسشو نشون داد.بهش گفتم پردت چي.گفت كه چون قصد داره بره خارج واسش مهم نيست.منم كير گندمو لاي لباش گذاشتم و فشار دادم.ولي انگار خيلي سخت بود.تا اينكه مجبور شدم محكم بغلش كنم و زور بزنم كه يدفعه جيق و بي داد زد و شروع كرد به گريه .وقتي حس كردم كيرم آزاد داره ميغلته پايين رو نگاه كردم پره خون بود.اول كاملا پاكش كردم و بعد آروم كوسشو باز كردم تا كيرمو بزارم توش.اوايل با سختي ميرفت تو ولي بعد بطور وحشيانه اي داد ميزد و فحشم ميداد.من كه چندتايي قرص خورده بودم مجال براي كونشم داشتم.ولي گوشيش زنگ زد.مامانش بود بهش گفت كه تا نيم ساعت ديگه خونست.
كلي ناراحت شد و گفت كه ميخواست بيشتر جر بخوره.ازم خواست تا اومدن مادرش برام ساك بزنه تا منم ارضا شم.هر دو كلي تلاش كرديم تا آبم بياد وقتي حس كردم ميخوام ارضا شم گفتم كجا بريزم گفت توي كوسم.منم كه عقل از سرم پريده بود اين كارو كردم.بعدشم تا ميتونستيم لب گرفتيم و اون آروم تو بغلم موند.
وفتي لباسامو پوشيدم بيدارش كردم كه بره حموم.شبم بهش زنگ زدم و ازش تشكر كردم كه اين فرصت رو بمن داده و با ترس ازش پرسيدم كه نكنه حامله شه.اونم گفت كه توي رحمش كيست يزرگي داره و امكان نداره حامله شه.
2 روز بعد پيش پدرش خارج از ايران رفت و من ديگه نديدمش.
🌐بزرگترین کانال داستان سکسی
✔️ داستان سکسی
دیدگاهتان را بنویسید