این داستان تقدیم به شما
سلام
من احسانم و این داستان برمیگرده به سه چار سال پیش که تقریبا 16 سالم بود .
ما تو یه شهر کوچیک زندگی میکنیم از اینایی که همه داخلش همدیگه رو میشناسن ،میشه گف شبیه یه روستای بزرگ .
خب بریم سر ماجرا :
مدرسه ما یطوری بود که دوره اول و دوم #قاطی بود و ما هرسال منتظر میشدیم تا ورودی های جدید بیان که هرکی یکیشو انتخاب کنه ،شاید خنده دار باشه ولی این بود دیگه
ما کلاس نهم بودیم و ورودی های هفتم وارد مدرسه شدن از اونجایی که مدرسه ما یه مدرسه خاص بود تابستونا هم کلاس داشت و منم که عشق برنامه نویسی بودم تابستون میرفتم کلاس برنامه نویسی و از قضا یکی دوتا از همین هفتما که تازه مهر ماه میخاستن بیان مدرسه ما هم اونجا بودن .
اولش خیلی توجهی نداشتم بهشون تا اینکه چند روز گذشت و دیدم یکیشون خیلی خوشگله ،و سر کلاس باهاش دوست شدم .
اسمش متین بود ، از اون بچه خوشگلایی که هرکی میدید روش راست میکرد ،یه بدن سفید و بیمو داشت ،کونش خیلی برجسته نبود ولی قیافش خیلی سکسی بود .
شد اول مهر و مدرسه ها باز شد و همه تو کف این اقا #متین بودن،منم که سر کلاسای تابستون باهاش دوست شده بودم و همه میومدن پیشم و میگفتم اینو با من دوست کن و از این حرفا .
من اولاش واقعا به فکر کردنش نبودم ولی با گذر زمان منم روش #حشری شدم و تصمیم گرفتم از این دوستی استفاده کنم ،یعنی در وافع سوء استفاده…
یه سال بدون هیچ حرکتی گذشت و تقریبا بعد عید بود که مدرسه طرح بازارچه داخل مدرسه رو گذاشت ،همه چی میشد تو اون بازارچه پیدا کنی خخخ منم که بازی های کامپیوتریمو که هرجایی پیدا نمیشد رو اروده بودم بفروشم که این اقا متین اومد سمت قرفه من و یه بازی رو برداشت و گف من اینو میخام ،روشو نگا کردم و فیمت رو گفتم ،گف نه #مفتی بده نصب کنم بیارم ،منم که حس کردم فرصت خوبیه گفتم باشه ببر نصب کن بیار که یجورایی بهم مدیون باشه و بکنمش
اقا این بازی رو برد و نیورد و هرچقد میگفتم میگفت فردا میارم ،مدرسه طرح یه اردوی شمال برای ما ریخته بود و من خوشحال بودم که اونم میاد و قطعا میکنمش ،حی با چند تا از بچه ها هماهنگ کردم ک اونجا هوامو داشته باشن ،یه نقشه بی نقص بود …
تا این که این اقا متین با نیومدنش رید به کل نقشه ،در واقع همه یطورایی کیر خوردن از نیومدن اون چون همه مثل من براش نقشه داشتن .
رفتیم اردو برگشتیم و گذشت تا مدرسه تموم شد .
همه هنوز تو کف متین مونده بودن ،تا اینکه مدرسه یه طرح استخر گذاشت برای دانش آموزا با #سانس خصوصی ،من که تو کونم عروسی بود …
رفتیم استخر ،من یکم دیر رسیدم و دیدم همه رفتن تو اب ،لباسامو در اوردم و رفتم با بچه ها سلام و احوال پرسی و این کصشعرا و داشتم همه جارو رصد میکردم که اونو ببینم.
وای باورتون نمیشه چی دیدم ،دیدم که یه تاتامی (از این ابر شبیه پازلا که کف باشگاه میندازن) رو آب انداخته و رو شکم خابیده رو اون وسط 4 متری و هیچکسم دورش نیس ،یه شورت تنگ ساق کوتاه قرمز ،که زیبایی پاهای سفیدشو بیشتر میکرد و کونش که با شکوه و جلال هرچه تمام تر خود نمایی میکرد، با هر تکونی که به پاهاش میداد کونش مثل یه ژله میلرزید ،تمام این صحنه ها مثل صحنه آهسته بود برام ،غرق تماشای کون و بدن سفیدش شده بودم …
عینک شنامو گزاشتم و پریدم تو آب تا برم پیشش ،اخه من شنا بلد بودم ،یکم زیرابی رفتم تا یهو از کنارش اومدم بیرون ،منو دید یکم ترسید و دست داد باهام و همون وسط اب داشتیم با هم حرف میزدیم که من خسته شدم و بهش گفتم خودتو بکشون بیا کنار استخر ،دیگه نمیتونم وسظ اب بمونم گف باشه ،رفتم کنار اونم با هر دستو پا زدنی ک شده خودشو رسوند پیشم و منم تاتامی رو چپه کردم تا از روش بیوفته ،افتاد یکم رف زیر اب دستشو گرفتم و کشیدم تا دستش رسید به میله نردبون کنار #استخر یکم فحشم داد و این چیزا (اخه خیلی بچه تخسیه ) و بعد خاست از نردبون بالا بره که تو همون حال یکم چسبیدم بهش ،خیلی کون نرمی داشت،اینم بگم که همه هواسشون به اون بود و بعد اون چسبیدن همه داشتن بهم تیکه مینداختن ،دیگه برای حرف در نیاوردن بیشتر تو استخر پیشش نرفتم و سانس تموم شد ،تو فکر این بودم که چطور بکشمش تو تلگرام تا راضیش کنم ،البته اینم بگم که اون کونی شهر بود و من متاسفانه دیر فهمیدم اینو ،ینی دیر امارشو در اوردم وگرنه خیلی زوتر به قسمت سکسیش میرسیدیم و حوصله توعم که الان داری میخونی سر نمیرفت …
موقع لباس پوشیدن از اکانت کلش اف کلنز حرف انداختم که من چند تا لول بالا دارم بیا یکیشو بدم بازی کن واز این چیزا و شمارمو گرفت و من منتظر زنگش ….
چند روز گذشت یه پیام اومد که نوشته بود سلام من متینم ،منم نوشتم منم احسانم خخخ
کشوندمش تل و فهمیدم خط باباشه بهش گفتم برو با خط خودت بیا تا بدم اولش گف ندارم و این حرفا تا اینکه با خط خودش پی داد.
یکم حرف زدیم و اکانتو دادم ولی هر لحظه میتونستم از دسترس خارجش کنم تا دیگه نتونه بازی کنه .
اون بازی که بهش دادم ببره نصب که رو یادتونه ؟ بحث اونو پیش کشیدم و معلوم شد که آقا دی وی دی هارو شکسته ،بهش گفتم خب عوضش چی میدی ؟ گف #پول گفتم نه ،چند تا چیز گف و من هی گفتم نه تا اینکه یهو گف تو منظورت کونه …
اب دهنم خشک شد و دستام داشت میلرزید نوشتم مگه میدی ؟گف چن دقه ؟ گفتم نیم ساعت تهش روی 15 دقه توافق کردیم ولی مکان نبود ،بهم گف من قبلا پشت باشگاه کون دادم میریم اونجا ،قبول کردم و صبش قرار شد برم و بکنمش ،من اون موقع تقریبا کلاس دهم بودم و خیلی خیلی بی تجربه ،قرار ساعت 11 صب بود ،شبش تا صب خابم نبرد و صب رفتم دم درشون که نزدیک باشگاه بود و این منو پیچوند و نداد…
منم کیر خورده اومدم خونه و پیام دادم بهش و همین منوال فرداشم تکرار شد ،عصبی بودم و گفتم باید یه اتو ازش بگیریم تا مجبور شه بده ،اول اکانتو از دسترسش خارج کردم ولی جواب نداد ،تا اینکه با یه اکانت فیک دختر رفتم پی ویش و گفتم من دختر خاله احسانم ،یکی دو روزی چت کردیم و وابسته شد (دختر ندیده بود ) منم از اکانتای بقیه عکس برمیداشتم و میدادم بهش (شبیه هم ) یروز بهش با اکانت فیک گفتم که احسان که در واقع خودم بودم بهم گفته با تو نچتم ،اومد پیوی کلی التماس و این چیزا بهش گفتم باید بدی ،قبول کرد ولی من دیگه نمیخاستم کیر بخورم ،بهش گفتم از کونت عکس بده،اولین باری بود که یکی از کونش عکس میداد بهم ،عکسه سند شد واسم ،واییییی یه کون سفید و بیمو که بینهایت خوشگل بود . چند تا عکس دیگه ازش گرفتم برای محکم کاری .متاسفانه مکان جور نشد و اخر تابستون بود و اینا کوچ کردن از شهر ما ،ولی من بیخیال نشدم ،اخر هفته ها میومد و امارش دستم بود و به دوستاش گفتم برید بهش بگید اگه نده بهم عکساشو پخش میکنم ،سال تحصیلی تموم شد وسطای تابستون بود که یه شماره غریبه بهم زنگ زد ،شب بود و منم داشتم از سر کار میرفتم خونه ،گوشی رو برداشتم و گف الو سلام احسان ،صداش عوض شده بود ،نشناختم گفتم شما ،گف متینم ،خیلی خوشحال شدم و صدامو کلفت کردم گفتم چی میخای؟ گف ینی چی میخای عکسای منو پخش کنی ؟ گفتم بیا بده پخش نکنم ،گف باشه فردا ساعت نه خونه ما باش ،خونه قبلیشونو نفروخته بودن و مادر بزرگش طبقه بالاش زندگی میکردن و پایین خالی بود ،صب باید ساعت 10 سر کار میبودم و 8:30 پا شدم و خانواده گفتم امروز اوستا گفته زود بیاد و رفتم دم در اونا ،زنگ زدم گف جور نیست و برو بعدا بیا ،واقعا دیگه از اینهمه کیر خوردن از دستش کفری بودم بهش گفتم اگه تا فردا جور کردی کردی ،نکردی همه میبینن عکساتو ،گف باشه ،کیر خورده و پریشان رفتم سر کار تا فردا شد سر ظهر زنگ زد بیا ،منم مغازه تنها بودم ،مغازه رو بستم رفتم یه خونه یه ناهار خوردم وسریع رفتم خونشون ،در زدم باز کرد و دو چرخمو گزاشتم #پارکینگ و همونجا یه #چک زدم در کونش رفتیم تو نشست رو مبل و گف نت داری روشن کنی؟ گفتم پاشو بکش پایین باو .
گف بریم تو اتاق رفتیم و یکم بهم قر زد که به اکانت فیک گولم زدی و این چیزا و در همین حین من پیرهنشو در اوردم ،میترسید از تویی کردن گف قبل اینکه بکشم پایین باید کیرتو ببینم ،کیرمو نشون دادم ترسید گف تروخدا لاپایی بزن و این چیزا (کیرم خیلی بزرگ نیس ،اون داشت ادای تنگا رو در میورد)گفتم نه تویی میزنم ،منم که بی تجربه عالم …
سرپا واسایدم رو دو زانو نشست و واسم ساک زد انصافا خیلی حرفه ای ساک میزد ،بعد چن دقه گفتم بسه دیگه بخاب
شلوارشو در اوردم و خابوندم و یکم قربون صدقه کون افسانه ایش رفتم لاشو باز کردم یکم رو سوراخو لیسیدم و بعدش انگشت کردم توش (از تو نت یچیزایی یاد گرفته بودم واس باز کردن سوراخ) کلی اخ و اوخ کرد و داشت در میرفت که نزاشتم ،
خلاصه یکم باز شد سوراخش و خابیدم روش و کیرمو تنظیم کردم روی سوراخش یکم که فشار دادم داد زد و کیرمو خودشو کشید کنار تا دیگه کیرم نره توش ،چند باری همین اتفاق افتاد تا اینکه خودش پا شد و رف کنار دیوار یکمی تکیه داد و پاهاشو داد بالا گف اینطوری راحت تر میره تو ،یه تف زدم و سر کیرمو کردم توش ،نمیدونم واقعا دردش میومد یا داشت مثل #تنگه هرمز ادای تنگا رو میورد ،در اوردم یکم دیگه تف زدم و بعد تا ته کرد توش و همونجا نگه داشتم تا جا باز کنه
اومدم #تلمبه بزنم دیدم نمیشه ،تازه یادم افتاد که کرم بزنم بهش …
رفت کرم اورد زدم رو کیرم و کردم تو اروم اروم تلمبه میزدم و از قیافش معلوم بود که داره خوشش میاد ،چشماشو بسته بود و داشت اروم اروم اه اه میکرد …
یکی زدم و بعدش برش گردوندم گفتم رو شکم بخاب ،و یه بالش گزاشتم زیر شکمش ،تا کونش برجسته شه ،بهش گفتم با دستات لای کونتو باز کن و کرد و کیرمو یهویی کردم توش و خابیدم روش ،یکم دردش اومد و اخ و اوخ کرد ولی بعدش که داشتم تلمبه میزدم داشت حال میکرد ،حین تلمبه زدم داشتم گردنشو میخوردم و ازش لب میگرفتم ،صدای شالاپ شولوپ کل اتاقو برداشته بود ،ریتم تلمبه زدنم تند تر شد و ابمو ریختم توش ،چند دقه ای همونطور خابیدم روش و بعد پاشدم سریع لباسامو پوشیدم و داشتم میرفتم که اومد پیشم و با خنده گف بالاخره #کردیا …حالا عکسا رو پاک کن بهش الکی گفتم باشه و رفتم .
قرار نبود بار اخر باشه و بهش پیام دادم گفتم بازم باید بدی …
نوشته: کون اقا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید