این داستان تقدیم به شما

من وخانم رفته بودیم ویلا بابام خواهر زنم صنم با باجناقم شهاب قرار بود فردا بیان همون روز که رسیدیم بابا و مامانم زنمو خیلی دوست دارن چون دختر ندارن خیلی میخوانش بهش گفتن میخوایم بریم سمت رشت مهمانی دو روز یا سه روز میمونیم میایم اونم رفت فقط سفارش خواهرشو کرد با شوهرش رفتن شبش منم نشستم نشه و مست کردن صنم و شهاب ساعت ۱۰ صبخ رسیدن گفتن ملیکا کجاست جریانو گفتم بگذریم شب شد بساط مشروبو پهن کردم خوردیم خوردیم شهاب یه ادمی هست که بمیره نمیگه بسه صنمم همینجور یه جورایی مفت خورن به صنم گفتم بیا بخور امد خورد اقا مست شدیم بد من گفتم برم بخوابم صبح جمشون میکنیم شهابم که همونجور تو چرت بود گفت اره اونم امد صنم گفت یه دوش بگیرم بیام منو شهاب رفتیم بالا دوتا اتاق جفت همه داریم گفتم اون مال شما ایتم مال من اون رفت داخل درو بست من نه در باز بود دراز کشیدم چراغم خاموش یه لحظه احساس کردم یه چیزی از جلو چسبیده
 
 
بهم یعنی کمرشو چسبونده به شکمم که خوب نگاه کردم دیدم صنمه امدم خودمو بکشم بیرون دیدم کونشو داره میماله به کیرم بعد گفت شهاب جونم بیا بکن منو تازه فهمیدم اشتبایی امده البته بگم اگر برای مایکنی میرفت قبول میشد هیکل خوشکلش تک بود وقتی یاد هیکلش افتادم کیرم راست شد که گفت اخ جون عجب راست شد میمالید امد برگرده سمتم گرفتمش نگذاشتم دستمو گذاشتم روی کونش دیدم لخت لخته دست انداختم کونشو کشیدم سمت خودم پاشو دادم بالا سر کیرمو گرفتم مالیدم در کسش خیس خیس بود که نالش بلند شد که با صدای خیلی یواشی تو دماقی گفتم یپاش الان امیر بیدار میشه گفت باشه مالیدم خوب گفت افرین بکن منو بکن دیگه من نمیکردم گه یه دفعه گفت اگر نکردیم میرم به امیر کس میدم بکن دیگه دستمو ر. کردم سمت دهنش بایکی دیگه کیرمو درسواخش گذاشتم یواش هول دادم داخل اخی کرد گفت چقدر کلفت شده امشب با همون صدا گفتم مقصر مشروبه گفت بهتر بکن من که دیکه طاقت نداشتم در دهنشو گرفتم کردمش داخل و تند تند تلمبه میزدم احساس کردم داره پاره میشه چقدر تنگه اینقدر تند تند زدم که حد نداشت که داشت ابم میومد شرتم که کنار بود برداشتم تا ابم امد کشیدم ریختمش تو شرتم همین که دهنشو ول کردم لال شده بود وقتی چر خوندمش سمت خودم هم از شدت درد شاکی از حال خوبی که بهش دادم گیج هم مونده بود چی شده فقط ت چشام نگاه میکرد که گفتم من مجبورت نکردم خودت امدی بعد بلند شد سرشو انداخت پایین رفت بیرون

 
 
نوشته: امیر

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *