این داستان تقدیم به شما

سلام اسم من سارا هست و ۳۰ سالمه و گفتم ماجرایی که برام پیش اومده را به #اشتراک بزارم . خب چند سال پیش که ازدواج کردم احساس میکردم خوشبخترین زن دنیا منم چون با پسری ازدواج کرده بودم که هردومون عاشق هم بودیم . خب اول زندگیمون #مستاجر بودیم و سر سال صاحب خوبه گفت کرایه را بیشتر کنیم یا اینکه بلند شیم تخلیه کنیم که بلاخره به ضرب و زوری بود یک سال دیگه موندیم و کرایه بیشتر دادیم راستش اون برخورد صاحب خونه خیلی بهمون فشار روحی وارد کرده بود فکرشو هم نمیکردم یک سال خیلی زود تموم میشه سال دوم ازدواج با سعید بود که بهش گفتم عزیزم باید به فکر خرید خونه باشیم اینطوری هی باید یا کرایه بیشتر بدیم یا از این خونه به اون خونه بریم اخرشم هیچی . دیگه اینقدر به جونش غرغر کردم که راضیش کردم ، هر چی طلا داشتمو فروختیم و ماشینو هم فروختیم و از پدر شوهرمم کمک گرفتیم تا یه پولی جمع کردیمو افتادیم به گشتن دنبال یه خونه مناسبمون . خلاصه هی بگرد و بگرد هرچی میگشتیم یا خونه خوب بود محله اش خوب نبود یا محله خوب خونه بدرد نمیخورد اینقدر گشتیم که دیگه خسته و دل آزرده بودیم که اخه یعنی چی چرا یه خونه مناسب بودجه و خواسته ما نباید باشه البته خونه های خوبی هم پیدا کرده بودیم ولی خب از بودجه ما خیلی بیشتر بودن و دیگه نمیتونستیم زیربار قرض و وام و بدهی بریم.
 
تو همین گشتن ها از یه خونه خیلی خوشم اومد ولی اونم یه مقداری از پولی که داشتیم بیشتر بود حدود ۴۰ میلیون بیشتر که نمیشد ردیفش کنیم هرچی هم با صاحب خونه چک و چونه زدیم فایده ای نداشت ، من خیلی خیلی از اون اپارتمانه خوشم اومده بود هرچی به سعید اصرار کردم بررم بازم باهاشون صحبت کنیم شاید راضیشون کردیم ولی سعید میگفت نه بابافایده ای نداره دیگه چی بهشون بگم اخه ، اینقدر حالم گرفته بود که نگو و نپرس یه روز تصمیم گرفتم خودم تنهایی برم و باهاشون حرف بزنم بلکه بتونم راضیشون کنم ، صبح به شوهرم چیزی نگفتم که میخام برم با صاحب خونه حرف بزنم وقتی سعید رفت سرکار شال و کلاه کردم و یکمی هم به خودم رسیدم خوشگل که بودم با ارایش ده برابر خوشگلترم شدم ساعت ده بود که راه افتادم سمت بنگاه مسکن واقعا نمیدونستم باید چی بگم و چکار کنم تا کوتاه بیاد ، خب توی اون بنگاهی دوتا جوان بودن که قبلا هم دیده بودمشون رفتم داخل و سلام کردم و اونام منو شناختن که دنبال اون واحد بودیم بعد از سلام و احوالپرسی خیلی موادبانه باهم برخورد کردن و کلی تحویلم گرفتن و گفتم راستش برای اون واحد اومدم دوباره باهم حرف بزنیم خلاصه بنگاهی ها رو هم که میشناسید چقدر ادمهای حراف و چاپلوسی هستند هرچی من خواهش و تمنا و التماسشون میکردم اون دوتا انگار بیشتر دلشون میخاست بهشون التماس کنم بعد یکیشون به اون شریکش گفت بیا بیرون #کارت دارم رفتن بیرون و منم دیگه داشت اشکم درمیومد از بس خواهش و تمنا کرده بودم نزدیک نیم ساعت ۴۵ دقیقه هی گفتم بخدا بقیشو بعدا بهتون میدیم این خونه را خیلی دوست دارم الان نمیتونیم بدیم توروخدا قبول کنید ، اخه جریان اون اپارتمان هم اینطوری بود که این دوتا اقا با اون صاحب ملک شریکی یه ساختمان ساخته بودن ، یه چند دقیقه ای بیرون داشتن حرف میزدن و بعد هم یکیشون با گوشی با کسی حرف زد و دوتایی اومدن تو و دوباره با همون لحن که اخه کم مولی نیست ۴۰ میلیونه کی میخاهی بدید و خودتون زیر قرض هستید و از این حرفها دیدم لحنشون بهتر شده گفتم باور کنید بهتون برمیگردونیم قول میدیم اون یکی گفت خانم ما سه تا شریک هستیم باید هر سه مون راضی بشیم گفتم باشه هرچی شما بگید ! گفت پس باهم بریم سر ساختمون تا با اون شریکمونهم حرف بزنیم و گفتم بریم خیلی خوشحال بودم که این دوتا نرم تر شده بودن در مغازه را بستن وسه تایی با ماشین اونا رفتیم سر ساختمون و ربتیم بالا دم همون واحدی که میخاستم بگیرم رفتیم داخل وشاحب ملک هم اونجا بود و دوباره کلی حرف و حرف هی از من خواهشو از اونا میگفتن این مولو چطوری میخاهی برگردونی واقعا داشتن سه تایی اشکمو درمیاوردن دیگه کم اورده بودم و حریفشون نبودم خوب که سه تایی خوردم کرده بودن یکیشون گفت ولی یه #راهی هم هست که بستگی به خودت داره گفتم چی هرجی باشه قبول میکنم گفت ببین خانم ما این خونه را بهت میدیم ولی یه شرطی هم داره در کنارش اشک تو چشام پر شده بود از خوشحالی چندبار پشت سرهم گفتم باشه باشه خندید و گفت ببین میتونی قبول نکنی ولی خب خونه هم پر گفتم باشه هرچی بگید قبول میکنم
 
 
فکر میکردم مثلا یه چک برای چند وقت دیگه مثلا دو سه سال بعد میخان بگیرن ، همون پسره ادامه داد گفت خانم ما سه تا شریکیم و اگر بتونی هر سه مارو راضی کنی این خونه مال تو میشه گفتم خب بگید باید چکار کنم ؟ چک میخاهید چی میخواهید چطوری راضیتون کنم؟ دوباره یه خنده ای کرد و نزدیکم شد بازوهامو گرفت گفت تو خیلی خوشگل و ناز و خوردنی هستی عزیزم ما خودتو میخواهیم تو باید ما رو راضی کنی از ارس داشتم سکته میکردم ولی هیچی نمتونستم بگم اون دوتای دیگه هم دیدن من ساکتم و حرفی نمیزنم اومدن چسبیدن بهم یکیشون دست به کس و رونم میکشید و اون بکی کونمو میمالید یکیشون هم که روبروم بود لبشو گذاشته بود رو لبم و داشت لبمو میخورد اینقدر شوکه شده بودم که نمتونستم داد و هوار کنم سه تایی همه جانو لمس میکردن تنم مور مور میشد چندشم میشد از ترسمم لالمونی گرفته بودم اون سه تا هم فکر میکردن من راضی شدم توی اتاق خواب واحد یه تشک از همون تشکهای خوش خواب روی تخت روی زمین بود منو بردن تو اون اتاقو هی سه تایی جون جون میگفتن تا بیام حرفی بزنم هرکدومشونیه تیکه از لباسمو از ننم دراورده بودن و از خجالت داشتم میمردم گفتم توروخدا بهم کاری نداشته باشید من شوهر دارم التماستون میکنم اصلا این خونه مال خودتون نمیخام بزارید برم توروخدا ولم کنید التماستون میکنم ولی هی اونا جون اخ جون کسشو ببین و چه پستونای قشنگی داری یکیشونم دستشو کرد لای کونم و گفت وای کون به این میگن هی همینارو میگفتن و تن لختمو لمس میکردن یکی یکی اونام لخت شدن دیگه ته دلم خالی شده بود که اینا ولم نمرکنند هرچی التماسشون میکردم انگار نه انگار ، دوتا بنگاهی ها جوانتر بودن ولی صاحب ملک بهش میخورد ۴۰-۵۰ سالی داشته باشه از خودم حالم بهم میخورد ارزوی مرگ میکردم هی به خودم فحش میدادم اخه احمق اینچه کاری کردی چرا تنها پاشدی اومدی من تو این فکرا بودم و اونام کار خودطونو انجام میدادن با کس و سینه هام و کونم ور میرفتن و بازی میکردن و یا میبوسیدن یا مک میزدن اسم اون جوونها یکیشون #جواد بود اون یکی هم محسن اسم اون مسنه هم برخلاف میلم سعید بود هم اسم شوهرم درگه نفهمیدم کی منو خوابوندن رو تشک چون همش از درون داشتم سکته میکردم و هی میخاستم زودتر تموم بشه فرار کنم از دستشون قید خونه را هم زده بودم فقط میخاستم از اون خونه دربرم منو رو تشک خوابونده بودن و جواد و سعید بالا سرم قرار گرفتن و محسن هم لای پام جلوی کسم بود و داشت کسمو میلیسید هر مرگفت اخ وای چه کسی داری جنده خانم ازش بدم میومد ولی وقتی هی کسمو لیسید دیگه داشتم شهوتی میشدم هرچی زبونشو بیشتر تو کسم میبرد اه اوهم بیشتر میشد واقعا در عرض چند دقیقه دیگه کانل داشتم اه و ناله میکردم جواد و سعیدم بالا سرم کیراشون و میمالیدن به صورت و لب و دهنم وای دیگه از بس محسن کسمو خورده بود و مک زده بود که دلم میخاست کیرشو میکرد تو کسم جواد میخندید و گفت باز کن دهنتو دختر باز کن منم با خشم و چشم غره دهنمو باز کردم و کیرشو کرد تو دهنم، برای سعید شوهرمم ساک نزده بودم ولی داشتم برای جواد ساک میزدم سعید هم گفت نوبت منه جواد دراورد سعید کیرشو کرد تو دهنم بیشرفها کیراشونم کلفت و خرکی بود مال هر سه شون از مال شوهرم بزرگتر بود ، دیگه همش صدای اه اوه و اخ جون صدای ناله های من بود که اتاقو پر کرده بود که حس کردم یه چیز کلفتی وارد کسم طده که فهمیدم بله اقا محسن کیرشو تا ته کرده تو کسم و هی اخ جون اخ جون میکنه

 
 
داره تلمبه میزنه کیرش کلفت بود چون کسمو پر کرده بود و واقعا باید بگم داشتم لذت میبردم برای همینم کیرهای جواد و سعیدو با ولع میلیسیدم انگار همه چیز فراموشم شده بود و کیم و کجام و دارم چکار میکنم فشاری که کیر کلفت محسن بهکسم میاورد باعث دردی توام با لذت بشه برام سعید و جواد هم نوبتی میکردن تو دهنم و با نوک سینه هام بلزی میکردن گاهی هم محکم نوک سینه مو فشار میدادن که باعث میشد جیغ بزنم ولی هرچی میگذشت بیشتر لذت میبردم سعید به محسن گفت بسه نوبت منه کسشو بگام محسن کشید بیرون یه اهی کشیدم محسن گفت جوننننننننن قربونت بشم جنده خوشگل حالا کجاشو دیدی یه کاریت میکنم از حشری جیغ بکشیسعید کیرشو کرد تو کسم و شروع کرد تلمبه ردن مال اونم کلف و خرکی بود و داشتم درد میکشیدم زیرش محسن کیرشو کرد تو دهنم و براش ساک میزدم کیرش مزه ای نیداد مزه اب کسمو میداد واقعا خودمم دیگه حالیم نبود سعید هم هی میزد ته کسم و زیر کیراشون تکون تکون میخوردم محسنبه جواد گفت بکش کنار میخام دهنشو بگام جوادم خندید و رفت کنار محسن تقریبا کامل نشسته بود رو صورتم و هر میگفت بازش کن جنده بلزش کن به زور دهنمو باز کردم و کیرشو فرو کرد تو دهنم زیرش داشتم حون میدادم هی بهش مشت میزدم یکمی بلند شد نفسم دراومد و دوباره کرد تو حلقم واقعا مرگو جلوی چشام نیدیدم هی فرو میکرد تو حلقم نه میاونستم نفس بکشم نه عق برنم در میاورد و یه نفس میشیدم میکرد تو حلقم هی میگفت با دماغت نفس بکش نمیری جنده انگار تازه فهنیدم که میتونم نفس بکشم ولی دل اندرونم داشت بالا میوند سعیدم دیگه وحشیانه داشت کسمو میگائید هر سه شون میخندیدن داشتم بالا میاوردم جواد گفت کثافت دربیلر میخاهی بکشیش نمیدونم چی شد که جواد از روم افتاد اونور و سعیدم که دیگه نمیکرد جواد بلندم کرد بردتم تو توالت و هرچی خورده بودم را بالا اوردم داشتم میمردم نفسم بالا نمیومد جواد چند تا مشت اب ماچید به صورتم تا یکمی حالم جا اومد نمیدونستم ازش تشکر کنم نجاتم داده یا نفرینش کنم گفت خوبی ؟ یه نگاهی با #خشم و #غضب بهش کردم گفتم برو بیرون جواد ربت بیرون از توالت نشستم سر توالت و زدم زیر گریه نمیدونم برای چی گریه میکردم از بلایی که سرم اونده بود یا از درد بدنم و کسم چند دقیقه توی توالت بودم شاشیدم و بلند شدم خودمو توی اینه نگاهی کردم کلا بهم ریخته بودم از اون ارایش خبری نبود صدای اون سه تارو میشنیدم که هی میگفتن وای دیدی لامصب عجب کسیه عجب گوشتیه دلم میخاد هر روز بکنمش دوست داشتم میمردم و پام قلم میشد و هیچوقت این خونه رو نمیدیدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود اون سه تا بازم منتظر بودن تا ازم لذت ببرن بلاخره رفتم بیرون سعید اومد دستمو گرفت گفت حالت خوبه عزیزم گفتم خفه شو عوضی من عزیزم تو نیستم سعید گفت وای بچه ها ببینید خانم حاضر جوابم شده فکر نمیکردم بلایی که قراره سرم بیاد از گائیده شدن دهنم توسط محسن بدتره ، سعید منو کشوند و برد پرتم کرد رو تشک خودشم اومد پرید روم هی میخاستم با دست و پام بهش ضربه بزنم و ولم کنه ولی زورم بهش نمیرسید منو به زور مدل سگی نشوتد و کیرشو فرو کرد تو کسم از درد جیغ کشیدم محسن کیرشو کرد تو دهنم از عقب سعید کسمو میکرد از جلو هم کیرمحسنو میخوردم دوبلره حسم تغیر کرد و داشتم لذت میبردم کیر محسنو دراوردم التماسش کردم دیگه خفه ام نکنه

 
 
 
اونم خندید و گفت باشه خوشگله حالا بخور کیرنو هی ازم میمرسید کیر من بهتره یا کیر شوهر کسکشت که تو رو فرستاده خونه بخری ؟ هان هان ؟ یالا بگو هی دهنمو میگاِید هی سوال میپرسید سعیدم چنان از عقب داشت کسنو میکرد که انگار دسته بیل داره میره توکسم و درنراد هی چک میزد رو کون سفیدم جیغ میزدم محسن میگفت نگفتی کیر من بهتره یا شوهرت با اه و اوخ گفتم مال تو مال تو اونم میگفت جون جون تا اون موقع فقط سعید و محسن داشتن میکردنم جواد به سعید گفت بکش کنار گوبتی هم باش نوبته منه سعید دراورد و جواد نشست پشتم و گفت جون واقعا کسی هستیا راستی اسمت چیه؟ گفتم سارا گفت جون اسمتم مثل خودت خوشگله بعد کیرشو کرد تو کسم دیگه چیزی برام باقی نموتده بود که براش التماس کنم ازم نگیرن دیدم سعید گوشیشو برداشته و داره ازم فیلم میگیرهولی یه جوری که فقط صورت و بدنم باشه از نزدیک داشت ساک زدنمو برای محسن فیلم میگرفت بعد رفت عقب و داشت از گاِیده شدن کسم فیلم میگرفت بعد طاق بازم کردن و دوباره جواد کرد تو کسم و هنش سعید ازم فیلم میگرفت دسمو میگرفتم حلوی صورتم که دستنو میگرفتن تا شورتن و بدن لختن و کس دادنم قشنگ تو فیلم معلوم بشه بعد سعید گوشی داد محسن و نشست جلوی دهنم و کرد تو دهنم منم براش ساک میزدم دیگه عین خیالم نبود داشتم حال میکردم جواد خوب تو کسم میکرد گاهی سفت و محکم گاهی اروم درمیاورد و دوباره میکرد از جواد بیشتر #خوشم اومده بود تا سعید و محسن خلاصه کلی از کس دادن و ساک زدنم برای سه تائشون ازم فیلم گرفتن بعد هر چهارتایی واقعا خسته شده بودیم من که واقعا نا نداشتم کسم حس میکردم گشاد شده همینطوری لنگام از هم باز مونده بود و انگار هنوزم یه کیر کلفت توشه از کسمم که گائیده شده بود فیلم میگرفت یکنی چشانو بستم و به هیچی فکر نمیکردم بعد از چند دقیقه که خوابم برده بود محسن بیدارم کرد گفت بلندشو جنده خانم بیدار شدم دیدم لخت تو بغل محسنم گفت بلتدشو وقت خواب نیست خوشگلم بلندم کرد بردتم توالت وایساد جلوم گفت برین گفتم چی؟ گفت میگم برین برین ریدن عن کردن بلد نیستی ؟ گفتم ندارم موهامو گرفت تو دستش گفت بهت میگم برین جنده گفتم باشه باشه ولم کن ولم کرد هی زور زدم تا بلاخره مدفوعم اومد و با اینکه بهش کس داده بودم ولی از اینکه داشتم جلوش دستشویی میکردم خیلی خجالت کشیدم محسن میخندید و میگفت افرین افرین خوب فشار بده هرچی عن داری بیاد بیرون واقعا خیلی بی ادب بود برعکس ظاهرش که خوش قیافه بود ولی از اخلاق و رفتارش بیزار میشدم دیگه فکر میکردم چیزی ندارم هرچی رور میزدم چیزی بیرون نمیومد گفتم ندارم خندید و شلنگ و برداشت و گند و کثافتو با اب شست و رفت نشست کنارم گفت چرا داری باید خوب برات تمیزش کنم نمدونستم قصدش چیه ابو ولرمش کرد و شلنگ و برد سمت سوراخ کونم سرشو فشار داد به کونم گفتم نکن عوض دردم گرفت ولی بهم مسلط بود و ابو داد تو کونم و چند ثانیه نگه داشت داشتم از درد کونم میمیردم به زور شلنگو گرفتم کشیدم بیرون اب با فشار هنراه مدفوعم ریخت بیرون چندین بار تکرارش کرد دیگه دروغ چرا خوشم اومده بود ولی درد داشتم دیگه از کونم مدفوعی نمیوند گفت جون حالا شد بلندم کرد درگه هم کونم درد میکرد هم عضله های رونم هم توی کسم ولی دردهای زیادی باید میکشیدم منو برد تو اتاق و به جواد و سعید گفت اینم از عروس خانم تر و تمیز و ترگل برگل کیراشون هنوز شق بود بیشرفا ابشونم نیونده بود معلوم نبود چی رده بودن بدبخت شوهرم ده دقیقه دوام نمیاره ابش میاد ولی این عوضیها شاید یک ساعت میکردنم ولی هنوزم شق بود کیراشون
 
 
سعید خوابید رو تشک و جواد از کنارش بلند شد یه نگاهی به کیر جواد کردم از همه بیشتر از جواد خوشم اومده بود چون با اینکه بهم تجاوز کرده بود ولی با مرامتر بود بعد سعید که کمتر اذیتم کرده بود البته تا اون موقع اخرم اون محسن عوضی که خوشگل بود ولی ازهمشون عوًیتر بود سعید گفت جون خوشگلم بیا بشینرو کیرم حال کن رفتم نشستم رو کیرش و تنظیمش کردم دادم تو کسم و داشتم روش بالا پایین میکردم که محسن یه چیزی مالید در سوراخ کونم حسابی چربش کرد و گفت تازه داره شدوع میشه عروس سر کیرشو دم سوراخ کونم که لیز و چرب شده بود حسش کردم تا اوندم بگم نه که فروش کرد تو کونم چنان از درد جیغ کشیدم صدام تو خونه پیچید سعید سریع لبمو کرد تو دهنش و سرمو محکم گرفته بود داشتم از درد کونم میمردم هیچوقت چنین دردی را تجربه نکرده بودم سعید منو محکم گرفته بود محسنم داشت تو کونم تلمبه میزد نمیتونم اون لحظه وحشتناکو بیان کنم از مرگ سخت بود کیر کلفت سعید داشت کسمو جر میداد کیر کلفت محسنم کونمو جر میداد همینطوری جفتشوت تو کس و کونم تلمبه میزدن جوادم فیلم میگرفت از اون متنفر شده بودم فکر میکردم بازم نجاتم بده ولی اونم کاری نمیکرد از درد تشکو چنگ میزدم و گریه میکردم ولی فایده ای تداشت هر چی التماسشون میکردم بدار بهم فشار میدادن جونم داشت درمیومد هرگز شوهرم ازم کون دادن نخواسته بود ولی حالا بین دوتا کیر کلفت داشتم به معنی واقعی گائیده میشدم هی تلمبه میزدن و میزدن هر محسن و سعید کونمو چنگ میزدن و بهش سیلی میزدن منم از درد جیغ و ناله میکردم محسن کشید بیرون جواد گوشیو داد محسن و گفت قشنگ فیلم بگیر جواد کرد تو کونم و شروع کرد تلنبه زدن منم فحششون میدادم اونام میخندیدن و اخ جون اخ جون میگفتن دیگه اون درد طاقت فرسا کمتر شده بود ولی اینکه یه چیز کلفت تو کونم عقب جلو میشد اذیتم میکرد از کس داشتم لذت میبردم و سعید هی ازم لب میگرفت جوادم حسابی دلشت کونمو میگاِئید بعد سعید گفت نوبته منه از کون بکنمش جاشو داد محسن و محسن کرد تو کسم سعیدم کرد تو کونم هی تلمبه میزدن منم برنشون ناله میکردم کیر جواد کردم دهنم تا صدام بلند نشه همش اه ناله و اخ و وای از این حربها بود دیگه محسن که زیرم بود ارضا شد و ریخت تو کسم ولی سعید همچنان داشت میگائید التماسش میکردم بسه بسه که اونم نعره ای رد و ابطو ریخت تو کونم چندتا بازم تو کونم کوبید و کشید بیرون و افتاد زمین از خستگی در چشام داشت میرفت دیگه با حالت خمار تو چشمای قشنگ محسن نگاه میکردم و سرمو گذاشتم رو سینه محسن انگار همه پناه من محسن بود دیگه واقعا هیچ جونی برام باقی نمونده بود نمیدونم چقدر رو سینه محسن خوابیده بودمکه با شدای محسن و جواد بیدار شدم دیدم روی محسنم یه نگاه دیگه تو چشماش کردم دیگه اون حس تنفرم انگار از بین رفته بود محسن هم با لحن مهربونی گفت خوب خوابیدی خوشگله ؟ گفتم اوهوم کمکم کرد بلند بشم اصلا نا نداشتم همه بدنم کوفته شده بود و درد میکرد جوادو دیدم که بلسشو پوشیده و یه سیگارم داره میکشه ولی سعیدو ندیدم دور و برمو نگاه کردم محسنم بلند شد رفت دستشویی نمیدونستم گریه کنم بخندم داد بزنم فریاد بزنم لخت روی تشکی که گائیده بودنم نشسته بودم هیچی نمیگفتم مثل ادمای خل و چل زول زده بودم به خودم به پاهام به کسم که اب منی لاش بود جواد اومد جلوم میخاست نوازشم کنه ولی دستشو پس زدم ولی اون موهانو نوازش کرد گفت خودتم راضی بودی خب گفتم من کی گفتم راضیم؟ جواد گفت خب هیچی نگفتی ماهم گفتیم حتما راضی هستی بعدم زد زیر خنده بعدش گفت مبارک باشه درگه اینجارو مال خودت بدون ما زیر حرفمون نمیزنیم بعد گفت برو با شوهرت بیائید که کارهاشو برات انجام بدیم واقعا حالمو کسی درک نمیکنه اون لحظه دلم میخاست زمین دهن باز میکرد منو میبلعید محسنم از دستشویی اومد بیرون بغل دستم نشست یه لب ازم گرفت و گفت زود برو خودتو ترتمیز کن بریم داروخانه تا کار دستنون ندادی رفتم توالت دلم میخاست گریه کنم ولی اشکامم خشک شده بودن خودمو شستم اومدم بیرون لباسامو تنم کردم یکمی #رژ مالیدم به لبم ولی درد سوراخ کونم بد اذیتم میکرد سوار ماشین شدم نمیتونستم بشینم از بس سوراخم درد میکرد همش حس میکردم باید برم دستشویی محسن رفت از داروخانه قرص ضد بارداری برام گرفت و چندتا هم مسکن گرفت برای درد و کوفتگیم و منو رسوتدم خونه و جواد بهم گفت هروقت حالت بهتر شد و تونستی با شوهرت برا دفار هیچ نگفتم رفتم تو خونه و در را بستم و دوئیدم سمت تختمون و دمر خودمو انداختم رو تخت و زار زار گریه کردم اینقدر اشک ریختم که خوابم برد ساعت نزدیکای ۵ عصر بود که بیدار شدم نزدیک بود دیگه سعید بیاد خونه بلند شدم یکمی به خودم برسم سعید نفهمه چه بلایی سرم اومد دیدم اوه اوه لب و دهن و گردنم کبوده بدنمو نگاه کردم جای سیلی های رو کونمم قرمز مونده بود گفتم چکار کنم اینارو یکمی ارایش کردم با سایه این جیزا کبودیهای صورت و گردنمو کنی کنترش کردم بدنم هنوز درد میکرد مخصوصا کونم رفتم دستشویی ولی هرچی زور میزدم هیچی در نمیوند بلند شدم اومدم بیرون و بازم یکمی به حال زار خودم گریه کردم ولی دیگه چه فایده اونا منو مثل یه جنده کرده بودن و کارشونو انجام داده بودن درگه سعید شوهرم اومد خونه تا منو دید هول شد گفت سارا چت شده چرا اینطوری شدی گفتم نترس عشقم چیزی نیست داشتم حموم میشستم خوردم زمین اون بدبختم هی میخاست منو ببره دکتر یا بیمارستان که گفتم نه نمیخاد خودم فقط میترسیدم از منی محسن حامله بشم

 
برای مدتی هم با شوهرم نمتونستم سکس کنم چون کبودی های کونمو میدید شاید متوجه میشد درد کونم یک هفته اذیتم کرد و بعدش خوب شد کم کم رو مخ شوهرم رفتم که بریم بلزم باهاشون چونه بزنیم بلاخره قبول کرد زنگ زدم جواد گفتم هنوزم سر حرفتون هستید؟ جواد که صدانو شنید احوالپرسی گرمی باهام کرد و گفت بله اون خونه مال توه هر وقت خواستی بیا سند بزنرم منم با سعید دو روز بعدش رفتیم و بیچاره سعید نمیدونست این خونه از صدق کس و کون دادن زنش نسیبش شده شوهرم باور نمیکرد ۴۰ میلیون تومن بهش تخفیف داده باشن خلاصه به اون خونه اسباب کشی کردیم ولی تا مدتاه از اینکه اونجا باهام چکار کردن از خونه بدم میوند ، بعد از اسباب کشی وقتی فکر میکردم دیگه همه چیز تموم شده سر و کله اون سه تا دوباره پیدا شد ازم میخاستن بازم بهشون حال بدم گفتم نه دیگه خبری نیست و اگر بخان مزاحمم بشن به پلیس میگم که گوشیو دراوردن و فیلمهایی که ازم گرفته بودن را تشونم دادن و تهدیدم کردن که اگر بهشون حال تدم فیلمهارو هم تو #اینترنت میزارن هم میفرستن سر کار شوهرم دیگه چاره ای برام باقی نموتده بود بهم گفتن چهل میلیون بهمون بدهکاری باید تسویه کنی زدم زیر گریه جواد بغلم کرد گفتم ولم کن عوضی مجبور بودم تن به خواستشون بدم بعد از سه چهار ماه که رفته بودیم تو اون خونه مجبور بودم باهاشون بخوابم منو بردنم تو یه خونه که همه چیز داشت مرتب و تمیز بود و لختم کردن و مثل دفعه قبلی هرکاری دلشون میخاست باهام کردن کس و کونمو حسابی گائیدن پر از منی کردن تو کون و کسمو دهنم هی فیلم میگرفتن دیگه اینقدر بهشون داده بودم که واقعا عین جنده ها شده بودم اون خونه مال جواد بود از بس کس و کون بهشون داده بودم که دیگه حسابی از کون دادن لذت میبردم گاهی هم به شوهرم کون میدادم که بیچاره فکر میکرد چه لطف بزرگی دارم بهش میکنم نمیدونست زنش یه جنده تمام عیلر شده برلی سه تا کیر #کلفت . یه روز جواد بهم زنگ زد و گفت یه خبری باید بهت بدم گفتم چی شده عشقم گفت محسن و سعید تو تصادف مردن وای از شنیدن اون خبر شوکه شده بودم چون دیگه عاشقشون شده بودم زدم زیر گریه دلم نمیخاست بمیرن دوسشون داشتم محسنم دیگه خیلی خوب شده بود برام عاشقش شده بودم ولی خب دیگه مرده بودن و من موندن و جواد که بهش حال میدادم جواد حسابی منو میگاد و خیلی دوسش دارم ، ازم خواسته که طلاق بگیرم و زنش بشم ولی بهش میگم نمیشه همینطوری باهم هستیم .
 
 
نوشته: سارا

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *