این داستان تقدیم به شما
۳۸ سالمه و مشاور خانواده ام… دو سال پیش بدنبال منشی برای دفتر بودم یکی از دوستان خانمی رو معرفی و سفارش کرد که خیلی هواشو داشته باشم قرار گذاشتیم که بیاد برای مصاحبه وقتی دیدمش جا خوردم خیلی حوشگل و خوش هیکل بود. اصلا زیباییش کافی بود تا بلافاصله استخدام بشه. از همون روز بفکر برقراری ارتباط بودم . متاسفانه متاهل بود و ۵ سال بود که ازدواج کرده بود.
یک ماهی بود که مشغول به کار بود منم مدتی بود که سعی در ارتباط برقرار کردن داشتم ولی هیچ جوری راه نمیداد. یه روز عصر آخرین مراجع من نیومده بود و تنها بودیم به بهانه ای صداش کردم تو اتاقم بو برده بود که چه خبره از اینور اونور حرف زدیم و بعد موضوع رو کشوندم به اینکه چقدر زیباست. حرف خاصی نمیزد. بهش نزدیک شدم و بازوش رو گرفتم و آروم کشوندمش تو بغلم. خودشو پس کشید و با صدای بلند گفت چکار میکنی؟ بعد بسرعت از اتاقم خارج شد و بدون خداحافظی رفت.
کلی حالم گرفته شد فکر میکردم دیگه نمیاد و لابد گله ی منو به دوستم میکنه. شب بدی رو گذروندم.
فردا خوشبختانه اومد سر کار صداش کردم و بابت شب قبل عذرخواهی کردم و بهش قول دادم که دیگه تکرار نمیشه و نشد.
۸ ماه گذشت. رابطه ی دوستانه ای داشتیم و من در پنهان خودم مجذوب زیباییش بودم.
از امیر شوهرش برام میگفت که رابطه ی خوبی ندارن و حتی ممکنه از هم جدا شن. پیشنهاد دادم که بیاد من ببینمش . یه روز اومد و منم مثل بقیه مراجعین یه جلسه مشاوره براش گذاشتم . خیلی زود معلوم شد که با هم مشکل سکس دارن معتقد بود که مرجان انتظارات بیخود داره و سرده و نمیتونه نیازهاش رو برطرف کنه. گفتم که لازمه باهاش صحبت کنم. از اتاق رفت بیرون و مرجان اومد تو. براش توضیح دادم که نظر امیر چیه. روی یه کاناپه تقریبا به حالت دراز کش خوابیده بود و من کنارش روی صندلی نشسته بودم.
میگف که امیر اصلا رابطه با یک زن رو بلد نیست و اتفاقا خودش خیلی سرده و وقتی که قراره سکس کنن اون زود میره سراغ اصل مطلب در حالی اینم مثل هرزنی دوست داره که قبل از ارگاسم حسابی تحریک بشه. داشت راحت حرف میزد و برای اولین بار تو این ۸ ماه وسریش رو دراورده بود. یقه ی مانتوش کمی باز بود و بزحمت کمی از چاک سینه هاش رو میتونستم ببینم.بشدت تحریک شده بودم. این همه مدت آرزوی تصاحبش رو داشتم و حالا برای اولین بار اینقدر بهش نزدیک شده بودم.
براش از رفتارهای سکس گفتم. گفتم که اگه زنی دوست داشته باشه که یه مرد قبل از سکس آروم نوازشش کنه به نقاط حساسش دست بزنه اتفاقا نشونه گرمی و حرارتشه و ازش پرسیدم مثلا تو دوست داری که قبل از سکس با لاله ی گوشت بازی کنه و با زبونش گوشت رو لیس بزنه با خجالت گفت آره. ادامه دام و اینکه مثلا گردنت رو محکمو طولانی ببوسه؟ آروم گفت بله پرسیدم تو هیچوقت مثلا سینه تو از سوتینت در میاری و بذاری تو دهنش؟ گفت نه پرسیدم چرا؟ گفت آخه هیچوقت اونقدر سر ذوقش نمیاره که براش از این کارا بکنه. صداش عوض شده بود. نفس نفس میزد.سبنه های خوشگلش بالا پایین میشد.
منم بیطاقت شده بودم. انگشتامو گذاشتم رو گردنش و کمی نوازشش کردم واکنش نشون نداد.
سرش رو چرخوندم طرف خودم و گفتم تو زیباترین زنی هستی که من تا حالا دیدم. بعد بلافاصله لبم رو گذاشتم روی لبش .
من بوسیدم ولی اون نبوسید. آروم در گوشش گفتم که میتونی نبوسی میتونی داد بزنی الان شوهرت بیرونه دادبزنی میاد تو و آبروی منو میبرین ولی من بیش از این تحمل ندارم. حرفی نزد. نگاش کردم و گفتم: منو ببوس این بزرگترین آرزوی منه و آخرین باره که تکرارش میکنم. مطمئن باش قصد آزارت رو ندارم و بدون لذت بردن تو منم لذت نمیبرم و دیگه هیچوقت مزاحمت نمیشم. وقتی باهاش حرف میزدم با گوشش بازی میکردم یه کمی بغض کرد. دوباره آروم لبم رو روی لبش گذاشتم و بوسیدم چند لحظه بعد اونم شروع کرد به مکیدن لب های من .
اول آروم و بعد تندتر و تندر .. بشدت نفس نفس میزدیم. بلند شد نشست شروع کردم به باز کردن دکمه های مانتوش سینه های درشت و خوش فرمش از زیر تاپش پیدا بود. تاپش رو بالا زدم و سرمو بردم تو سینه هاش. دستمو بردم روی کمرش و سگگ سوتینش رو باز کردم. باورم نمیشد دارم بدستش میارم . یه لحظه خودشو ازم دور کرد با چشمای خمارش گفت: بیرونه نیاد تو…
گفتم: نمیاد تو که قانون اینجا رو میدونی خودتو رها کن من مواظبتم. خودشو انداخت تو بغلم .
میترسیدم ولی اروم دستم رو بردم پایین و زیپ شلوارشو باز کردم. هیچ مقاومتی نداشت. رفتم پایین و شلوارشو درآوردم . خیلی زیبا تر از تمام تصورات این چند ماهه ی من بود. میبوسیدم و لیس میزدم. و بعد شرتش رو در آوردم . به اندازه ی حسرتم تو این چند ماه براش ساک زدم. موهام رو چنگ میزد و صورتم رو به کسش فشار میداد.
شلوارم رو در آوردم. نگاهم کرد دوست داشتم ساک بزنه ولی جلو نیومد فقط پاهاشو باز کرد. رفتم روش و بهترین سکس زندگیم رو کردم.
این آغاز رابطه ی من با یک زن متاهل بود.
رابطه ای که تا هنوز هم ادامه داره.
رابطه ای که اتفاقا باعث شادی و بهبود رابطه ی خانوادگی امیر و مرجان هم شده. باعث بهبود شده چون حال مرجان با من خوبه و من خیلی از نیازهای روحی و جسمیشو بر طرف میکنم.
نمیدونم شاید باز هم بنویسم از ادامه ی این رابطه…
نوشته: خرچنگ الاغ کوهی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید