این داستان تقدیم به شما
سلام به همگی
اسمم رامین متاهلم ۳۳ سالمه، اوایل زندگی خیلی غیرتی بودم اما بعد از یک اتفاقی فهمیدم لذت بی غیرتی چیه و من کجام!
از زنم بگم اسم زنم مریمِ ۶ سال از خودم کوچیک تره قدش بلنده تقریبا ۱۸۰ کونشم بزرگه با رنگ پوست سفید ، ما سه ساله ازدواج کردیم و اینم بگم من به خاطر کارم مجبور شدم بیایم اهواز زندگی کنیم.
داستان بی غیرتی من از اونجایی شروع شد که فهمیدم مریم تو گوشیش فیلم سوپر هایی رو نگاه میکنه که همیشه یه مرد سیاه پوست زنِ یه مرد سفید پوست رو میکنه و اون سفید پوست هم فقط نگاه میکنه، یک روز بهش گفتم چرا اینارو نگا میکنی اونم واسم توضیح داد که من جز فانتزیامه که یه مرد تیره پوست منو جلو شوهرم بکنه! من واکنشی نشون ندادم تا دو ماه بعدش که متوجه شدم زنم پنهان کاری میکنه، بعد متوجه شدم با یک پسر اهوازی در ارتباطِه اولش خیلی عصبی شدم اما بعد که مسیجای سکسیشونو خوندم یهو کیرم شق شد یه حسی تجربه کردم که هیچوقت تجریه نکرده بودم! انگار وارد یه دنیای دیگه شدم.
وقتی به زنم گفتم اول فکر کرد میخوام طلاقش بدم اما بعد که فهمید منم دلم میخواد کلی خوشحال شد و بعد منو با اون پسر آشنا کرد و قرار شد یه شب ببینمش، اخرش قرار گذاشتیم یه پنج شنبه ای دعوتش کردیم و اونم اومد ،پسره اسمش خالد بود یک پسر چهارشونه تقریبا ۱۹۰ قد، وقتی داخل خونه شد یه ترسی اومد تو دلم، نشست یکم حرف زدیم یک ساعت بعد دیدم زنم نشست تو بغل خالد و بهش گفت این همون شوهر بی غیرت و کونیمه که میگفتم، خالدم با یه لهجه عربی گفت امشب هم خودتو میکنم هم شوهر بی غیرتتو، بعد شروع کرد جلو چشمم از زنم لب گرفتن و مالیدنش حدودا ربع ساعت مالیدش بعد کیرشو دراورد و مریم هم با حرص و ولع افتاد به ساک زدن بعد مریمو خیلی وحشیانه لختش کرد و نشوندنش رو کیرش به منم گفت مادر جنده بیا پامو بلیس من دارم زنتو میکنم، اونجا بود که حس شهوتم سه برابر شد، افتادم به پاشو میلیسیدم زنمم رو کیرش بالا پایین میشد و رو به من میگفت ببین به این میگن مَرد به این میگن کیر نه هسته خرمای تو بی غیرت مادر جنده، هر چقدر تحقیرم میکرد بیشتر لذت میبردم بعد زنمو دمر خوابوند یه راست کرد تو کونش کاری که من تا حالا نکرده بودم، همونطور که افتاده بود رو زنم منم ایندفعه پای مریمو میلیسیدم ، حدودا نیم ساعت خالد رو زنم بود تا اینکه آبشو ریخت تو کون زنم بعد با زنم رفتن حموم اونجا هم یه راند دیگه زنمو گایید و بعدش خداحافظی کرد و رفت، بعد از اون برادرای خالد میان به همین روش زنمو میکنن و زنم شده جنده طایفه اینا و لذت شهوتمو چندبرابر کردن، زنمم خوشحاله و همیشه ازش ممنونم که منو با این لذت بینظیر آشنا کرد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید