این داستان تقدیم به شما
سلام این داستان مال پارساله
یه شب با دوستم که اسمش اینجا میزارم رضا توی پارک نشسته بودیم که گفتیم بریم دوچرخه کرایه کنیم یکم ورزش کنیم.رفتیم دوچرخه هارو گرفتیم و شروع کردیم به چرخیدن بعد از یه ساعت دوچرخه سواری به یه جایی رسیدیم که داشتن موزیک عربی پخش میکردن و ملت ریخته بودن وسط و میرقصیدن،ماام مونده بودیم یه گوشه تماشا میکردیم.یهو چشمم خورد ب دوتا دختر که یکیشون زیر ۲۰ بهش میخورد یکیشون معلوم بود شوهر داره سنش حدودای ۲۵ تا ۳۰ بود نشسته بودن روی چمنا و قلیون میکشیدن.اون کوچیک تره بمن اشاره داد که بریم پیششون ماام رفتیم و دختره پاشد اومد سمتم و گفت پیشه دوچرختو بدی من باهاش یه دور بزنم منم گفتم اره و بهش دادم و دوچرخه دوستمم گرفتم و باهاش رفتم که هم یه دوری بزنیم هم یکم باهاش حرف بزنم اخه خیلی چشمم گرفتشو گفتم باید اینو بکنم.تو راه یکم باهاش حرف زدم که چند سالته و اسمت چیه و اینا و چکار میکنی.
اسمش ندا ۱۹ سالش بود تو یه مغازه کار میکرد.بعدبهش گفتم میشه شمارتو بدی و اونم زود قبول کرد و داد منم میس کال زدم رو گوشیش.یکم چرخیدیم و برگشتم جای اول که دیدم رضا داره با اون یکی حرف میزنه و قلیون میکشن بعد رضا پاشد اومد دوچرخشو ا من گرفت دیدم دختره گفت میشه من یه دور دیگه بزنم مام قبول کردیم. و با رضا باهم رفتن.منم نشستم پیش این یکی .سلام دادم جوابمو داد و قلیونو داد بم که بکشم تو حین قلیون کشیون ازش اسمشو پرسیدم که گفت تربچه منم دیدم نمیخاد حرف بزنه دیگه باش حرف نزدم.و یه ده دیقه گذشت تا اونا برگشتن.و اومدن نشستن یکم حرف زدیم و پاشدیم جمع کردیم اونا میخواستن برن خونه و ماام برگشتیم که دوچرخه هارو تحویل بدیم.اونشب گذشت و من با ندا در ارتباط بودم که نگو دوستمم رضا که باهاش رفته بود ازش شماره خواسته بود و ندا ام بهش داده بود از این کارش خیلی عصبی شدم.گفتم باید بکنمش جندرو.ولی بامن دوست بود شماره رضا و اون یکی دختره که بعد فهمیدم دختر خالشه رو دادیم بهم که باهم باشن.چن روز بعد باهاشون قرار گذاشتیم.تو این چن روز من فهمیده بودم دختره که اسمش مینا بود و با رضه بود همونکه اسمشو بهم نگفت ازما خوشش اومده و حتی ب رضا ام گفته و رضا حتی یه کلمه بمن نگفت ولی خودم تو گوشیش خوندم پیاماشو و فهمیدم ولی ندا با من بود و من نمیخواستم بهش خیانت کنمو خودمو تو دردسر ننداختم.
خلاصه روز قرار فرار رسید و رفتیم سرقرار یه قلیون گرفتیمو کشیدیم.در همین حین من بدجوری حشری شده بودم و اندام ندا دیوونم کرده بود،گفتیم اگه بشه همین امشب سکس کنم باهاش، قلیون تموم شد رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم واسه کس چرخ زدن جایی نبود که بریم که بشه سکس کرد یکم حرف زدیم و اینا مینا داشت از خودش میگفت که گفت شوهرش زندانه و داره ازش طلاق میگیره و خیلی اذیتش کرده…خیلی دلم براش سوخت دختر خوبی بود.دوتا بچه داشت دو تا دختر که اصلا ندیدمشون.۲۷ سالش بود یه دختر سفید و نسبتا تپل اندامش حرف نداشت صورتشم همینطور خیلی دوس داشتنی بود.ندا ام چیزی از مینا کم نداشت فقط سنش کم تر بود که مطمنم ب سن مینا برسه از مینا تو ظاهر سبقت میگیره.خلاصه اون شب گذشت و رسوندیمشون خونه و اخرای شب دیدم یه شماره ناشناس پی ام داد که دیدم میناس حرفایی رو که راجب من ب رضا زده بود و برا خودم فرستاده بود.منم هم خوشحال بودم هم سر درگم که هم نمیخواستم مینا رو از دست بدم چون خیلی سکسی بود هم از طرفی میترسیدم که ندا بفهمه و بره .خلاصه تصمیمو گرفتم گفتم ندا ام فهمید بفهمه اخرش ترکم میکنه زنم که نیست تازه اون حرکت اونشبش که شمارشو ب رضا هم داده بود یه بهونه برام شده بود که قانع شم واقعا م همینطور بود.خلاصه من با مینا جور شدم
و بهش گفتم ب ندا چیزی نگو که گفت باشه و قرار گذاشتیم باهم بریم بیرون فقط من و مینا دوتایی روز قراررفتم دنبالش که دیدم از سرکار برگشته وای وقتی دیدمش یه حسی داشتم که وصفش غیر ممکنه خلاصه سوار شد بعد کلی خوش و بش رفتیم ب سمت قهوه خونه رفیقم که جای امنی بود واسم نشستیم رفیقم قلیون برامون اورد و میما شرو کرد به حرف زدن و اینکه همون شب از من خوشش اومده ولی چون من با ندا بودم نمیتونسته ب خودم بگه و ب رضا گفته و گفت از رضا خوشم نمیاد هم بچس هم معلومه بدرد من نمیخوره.من تو کونم عروسی بود.یهومینا گفت وای من باید برم مهمون داریم دیرم میشه منم یهو جا خوردم اخه میخاستم بیشتر پیشم باشه که هرچی اصرار کردم گفت واقعا نمیشه و باید بره پاشدیم زدیم بیرون(قهوه خونه طبقه دوم بود و تو راه پله دوربین داشت منم نقطه گور دوربینو بلد بودم نتونستم تحمل کنم همونجا تو راه پله یه لب حسابی ازش گرفتم که اونم خوشحال شد و سینه هاشو مالیدم)سوار ماشین شدیم.راه افتادیم بهش گفتم مینا من امشب سکس میخام خیلی حشری ام که گفت کاش میتونستم ولی برات میخورم قبول کردم زدم کنار شرو کرد ب خوردن علی کوچیکه.تو فضا بودم دستمو ب سوراخ کونش رسوندمو میمالیدمش و انگشت میکردم.خیلی خوب میخورد وقتی ب کردنش فک میکردم دیوونه میشدم خیلی سکسی بود لامصب.بعد از کلی خوردن گفتم نظرت چیه یکم بکنم توش زود تموم میشه که قبول کردو رفتیم یه کوچه تاریک که خیلی خلوت بود و دوباره برام خورد و بهش گفتم بریم صندلیای عقب رفتیم اونجا حالت رفتیم دراز گشید پاهاشو داد بالا منم با دیدن این صحنه دیوونه شدم و سریع رفتم تو کارش و کیرمو گداشتم داخل کسش و فشارر دادجوووون خیلی خوب بود ازش سیر نمیشدم که گفت علی زود باش دیرم میشه عشقم منم نمیخواستم دیر کنه با عجله شروع کردم ب جلو و عقب کردن ابم انگار نمیخواست بیاد خودمم دوس نداشتم زود بیاد ولی سعیپو کردم بعد پنج.دیقه ابم داشت میومد از سریعچنتا دسمال کاغذی رو هم گذاشتم که ابم ازشون رد نشه و کیرم و وراوردم و ابم با فشار ریختم تو دستمالا
اخ که چه کیفی داد ازش تشکر کردمو اونم منو بوسید گفت دفه دیگه جبران میکنم منم بوسیدمش و راه افتادیم سمت خونشون رسوندمش خدافظی کردیم دوس نداشتم ازم جدا شه ولی واقعا کار داشت و نمیشد.رفت و منم برگشتم بعد اون ماجرا من یه سفر کاری برام پیش اومد که دو سه ماه شهر دیگه بودم ولی باهاش در ارتباط بودم ندا ام فقط دنبال بیرون رفتن و قلیون کشیدن بود کم کم از هم جدا شدیم و مینا موند و من دوماه شهر دیگه بودم باهم در ارتباط بودیم وقتی برگشتم بهش زنگ زدم که ببینمش ولی انگار این مینا اون مینا نبود تغییر کرده بود اط رفتار سردش فهنید دیگه نباید باهاش در تماس باشم اونم همینو میخواست ولی دلیلشو نگفت و منم نپرسیدم خلاصه رابطمون کات شد ولی من الانم حسرت اینکه یبار دیگه باهاش سکس کنم و دارم چون از اوناش بود که کم گیر میاد .
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: علی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید