این داستان تقدیم به شما

من اسمم #قاسم هست داستان مربوط میشه به سال پیش که کلاس دهم بودم.تو کلاس ما یه پسری بود خیلی کونش گنده بود قیافش خوب نبود اما کونش خیلی خوب بودبهش میگفتن سید علی .همه روش نظر داشتن،اما واقعیتش من باش کاری نداشتم،به خاطر همین با من خوب بود.
یه روز تو حیاط که بلند گفت:قاسم میای با من گی کنی، واقعا پشمام ریخته بود از همچین حرفی که زد. فهمیدم دوست داره بده.ما مسیر برگشتمون تقریبا یکیه و اکثرا بعد مدرسه با هم برمیگشتیم خونه.
من همیشه بهش میگفتم جوون عجب کونی داری یا عجب چیزی هستی (بالاخره پسرها زیاد این حرفارو به هم میگن) اما منظورم در حد عمل که نبود.چون نه مکان اینکارارو داشتم نه مال این حرفا بودم.اما اون حرف های منو جدی میگرفت،اولش فکر کردم ناراحت میشه و به همین علت دیگه بهش این حرفارو نزدم.
 
یه روز تو مدرسه بهم گفت بیا منو بکن فکر کردم داره شوخی میکنه و خندیدم اما واقعا جدی میگفت،وقتی فهمدیم داره جدی میگه زیاد تحویلش نمی گرفتم،یه چندروزی همین جوری سپری شد.دوباره همین حرفو زد،با خودم گفتم وقتی خودش میخواد دیگه من چیکار کنم،(البته شاید بعضیا بگن یه دفعه اومد به تو گفت بیا منو بکن،راستش خودمم باور نمیکردم اما بعدا فهمیدم این کارس و با چند نفر دیگه هم……..).
وقتی دوباره به من این حرفو زد گفتم باشه فقط کجا ترتیبتو بدم،اون گفت راست میگی،گفتم مگه خودت نمیخوای؟جوابمو نداد.ولی گفت بیا تو پارکینگ خونمون کارو انجام بدیم.بعد مدرسه سریع رفتیم.وقتی سوار اتوبوس شدیم و منم همون ایستگاه نزدیک خونشون پیاده شدم. یه 5دقیقه راه رفتیم و رسیدیم به خونشون.آپارتمانشون دوتا پارکینگ داشت،ما پارکینگ پایین رفتیم وقتی دیدم #دوربین مدار بسته داره خایه کردم و خواستم برگردم.آخه من که شانس ندارم یهو همون روز دزدی میشد بعد میرفتن دوربینارو میدیدنو بگا میرفتیم.همه اینا تو فکرم بود که گفت: دوربینا خرابه،فکر کردم داره دروغ میگه اما کلی قسم خورد فهمیدم راست میگه.رفتیم ته #پارکینگ و گفت شلوارتو در بیار،من اولش خجالت کشیدم اما دیگه درآوردم.ولی اصلا اون انگار عادی بود براش!اومد کیرمو گرفتو شروع کرد به خوردن ،من بهش گفتم تو شلوارتو در نمیاری گفت چرا در میارم؛وقتی درآورد تعجب کردم خیلی کیرش کوچیک بود،نصف کیر من هم نمیشد.نه اینکه کیر من بزرگ باشه،کیر اون خیلی کوچیک بود اینم بگم یه دستش هم درست و حسابی کار نمیکرد میگفت تو بچه گیاش ضبط صوت ترکیده کنارش دستش اینجوری به گا رفته، بگذریم ولی خوب کونیه.

 
من خیلی استرس داشتم گفتم الان یکی میاد بگا میریم اما خداروشکر کسی نیومد.اون یه 5 دقیقه داشت برام میخورد. که گفت منو بکن،شلوارشو تا نزدیک پاش کشید پایین.نمیتونست کامل در بیاره چون میترسیدیم کسی یهو بیاد. سرکیرمو بردم نزدیک سوراخ کونش اما تو نمیرفت. تازه فهمیدم با اونایی که گی میکرده فقط در حد خوردن بوده چون خیلی تنگ بود.اومدم یکم فشار بدم که کیرم یکم بره تو که داد زد گفت نکن خیلی درد داره و پاشد.
پاشدیم و اون اومد دوباره بخوره یه چند دقیقه ای دوباره کیرمو خوردو بعد بهم گفت تو هم برام میخوری؟ گفتم نه.میخواستم ناراحت نشه یه کم کیرشو با دستم براش بالا پایین کردم که گفت داره آبم میاد،آبشو ریخت رو زمین بعد با #شلنگ آب اونارو شست.اون خیلی زود آبش اومد.اما اون هرچی برام میخورد آبم نمیومد کل این داستان کلا یه ربع طول کشید من که دیدم داره طول میکشه گفتم من دیگه میرم که گفت صبر کن الان دوستم سعید #طوسی میاد که فهمیدم الانه که خودمو بکنن برا همین #سریع فلنگو بستم. این شروع سکس ما بود بعدا داستان کردن خودشو و خواهرشو براتون تعریف می‌کنم…

 
نوشته: سردار قاسم سلیکونی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *