این داستان تقدیم به شما
سلام میخوام داستان #سکسی که با #مسعود داشتم رو براتون تعریف کنم
من #مریم هستم ۳۶ سال سن و شوهر و یک فرزند
ما تو ساختمونی که بودیم همسایه ای داشتیم به نام مسعود و #افسانه که بچه نداشتن و باهم رفت و امد داشتیم
مسعود خیلی به من توجه میکرد حتی برای تولدم کادوی خوبی خرید وضع مالی خوبی داشت
چند باری باهاشون رفته بودیم شمال ویلا داشت
افسانه میگفت از بین دوستاشون فقط به تو اعتماد داره
یک مدت افسانه رفت دبی پیش خواهرش و مسعود تنها بود چند باری من براش غذا درست کردم و اونم خیلی تشکر میکرد ی روز ظهر تلفن خونه زنگ خورد مسعود بود گفت بیا پایین کارت دارم اون زیر زمین ساختمان رو هم اجاره کرده بود برای ورزش
منم پسرم رو راهی مدرسه کردم رفتم زیر زمین دیدم مسعود خیلی ناراحته گفتم چی شده
اونم شروع کرد به اعتراف کردن که مریم من خیلی عاشقتم نمیتونم از فکرت بیرون بیام خلاصه گفت و گفت…
منم همینجور فقط نگاه میکردم اصلا نمیفهمیدم چی میگه
یک دفعه بغلم کرد #لبشو گذاشت رو لبم منم چون دوسش داشتم چیزی نگفتم اونم شروع کرد به لخت کردن من
فقط یک لحظه به خودم اومدم دیدم زیر مسعود خوابیدم اونم داره منو میکنه
حدود نیم ساعت کیر کلفتشو تلمبه زد تو کوسم بعدش آبشو ریخت توی کوسم
بی حال افتاد روم هر دو #عرق کرده بودیم بعدش بلند شدیم دوباره بغلم کرد کلی ازم تشکر کرد
منم لباس پوشیدم اومدم خونه غروب زنگ زد بازم عذر خواهی و تشکر کرد، فردا ظهر دوباره منو دعوت کرد زیر زمین رفتم دیدم برام #آخرین مدل گوشی آیفون رو خریده
دوباره ی سکس دیگه کردیم، بعد از اون روزا که تنها بود و خوب #فرصت داشت زیاد نمیتونیم سکس کنیم، شاید ماهی یکبار
برای کیر مسعود میمیرم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید