این داستان تقدیم به شما
سلام اسمم حسین، حدود یه سال قیل تو یه شرکت تو ارومیه کار میکردم
سانازم، یه زن سی و یک ساله. با صورت سفید عین برف، و یه کون بزرگ و ژله ای
از وقتی تو شرکت دیدمش، فقط پیشش بود. آرزوم بود فقط یه بار فقط بغلش کنم
یه دو سه ماهی گذشت، ساناز یه دوست داشت، به اسم #زهره
دیگه دل رو زدم به #دریا، رفتم با زهره صحبت کردم، که بره به ساناز بگه، حسین میخواد باهات دوست بشه
زهره هم گفت، بهش میگم اما #ساناز دوست پسر داره، گفتم حالا بگو ببین چی میگه
بعد دو روز زهره، حلش کردو شمارمو ازم گرفتو داد به ساناز، شبش بهم پیام داد ساناز، که باشه دوست بشیم
اواخر آذرماه بود، تولد سانازم بیست و سه #آذر بود، با کلی #اصرار قبول کرد واسه اولین بار بیاد پیشم، (من خونه مجردی داشتم)
روز قبلش پنجشنبه گفت، بچه هاش خونه تنها هستن و نمیتونه بیاد، که دوباره با حرف زدن و پیام دادن رازیش کردم، که جمعه صبح بیاد خونم پیشم واسه تولد، اونم گفت به شرطی که قول بدی بهم دست نزنی، منم قول دادم
جمعه قرار شد به بهانه کار بیاد پیشم، مادرمش بمونه پیش بچه هاش
ساعت هفت و نیم بهش پیام دادم، جواب نداد گفتم شاید میخواد نیاد، که ساعت هشت زنگ زد گفت، میام جلو بیمارستان بیا دنبالم
رفتم دیدم وایستاده تو حیاط بیمارستان، زنگ زدم اومد بیرون. #باورم نمیشد قراره با ساناز تنها بشم(قولم داده بودم که بهش دست نزنم)
قبلا فقط یه بار رفته بودیم کافی شاپ، سوار ماشین شدیم رسیدیم خونه
دیدم ساناز راحت نیست، رفتم از مغازه گوجه و تخم مرغ خریدم، تا املت درست کنیم واسه صبحونه
برگشتم دیدم شالشو باز کرده، مانتوشم در آورده
گوجه رو گرفت شروع کرد شستن و پوست کندن، دلم میخواست از پشت بغلش کنم، اما قول داده بودم
املت رو آماده کرد، نون آوردم با هم خوردیم و گفت حسین مگه لباس راحتی نداری، راحت باش
منم رفتم تو اتاق یه شلوار تنگ اسلش و یه تی شرت تنگ پوشیدم، شلوار انقد تنگ بود، کیرمم شق شده بود و قشنگ معلوم بود
دیدم داره نگاه میکنه متوجه شده بود، کیرم شق شده و دوست دارم بکنمش
ساناز چایی دم کرد و خوردیم، تاساعت دوازده شد
گفت حسین، من خوابم میاد میرم بخوابم، رفت رو تخت دراز کشید و پتو رو انداخت روش (تخت من یه نفره بود دیگه)
منم بغل تخت رو زمین پتو انداختم رو زمین دراز کشیدم، یه چند #دقیقه گذشت برگشت گفت حسین، چرا رو زمین خوابیدی بیا رو تخت، گفتم ساناز تخت کوچیکه، گفت بیا راحت باش
بلند شدم پتو رو کنار زدم دراز کشیم رو تخت، پشتمو کرده بودم بهش، گفت حسین برگرد، منم برگشتم حواسم بود کیرم که شق شده به کونش نخوره
ساناز گفت، چیه پسر خوب قول دادی، باشه قولتو بشکن، منم از خدام بود، آروم آروم رفته جلو خودمو چسبوندم بهش، کیرم داشت به کونش فشار میاورد
دیدم سانازم داره حال میکنه، شلوارو و تی شرتمو درآوردم، کیرم از بغل صورتم زده بود بیرون، #محکم بغلش کردم، یه چند دقیقه محکم فشارش میدادم، کیرم داشت منفجر میشد
سانازم برگشت روشو به من کرد، تا نگاش کردم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، لبامو گذاشتم رو لباش، لباشو قشنگ میخوردم، چشماشو بسته بود هیچ حرکتی نمیکرد
بعد چند دقیقه گفتم ساناز میشه برگردی، برگشت محکم بغلش کرد، دستمو بردم از رو شلوارش کردم تو، تا رسیدم به کوسش، کوسش انقد خیس شده بود، قشنگ با دستم کوسشو مالیدمو و انگشتمو کردم تو کوسش
یواش یواش داشت آه و نالش شروع میشد
دستمو کشیدم و آروم دستشو گرفتم آوردم گذاشتم رو کیرم، اونم همراهی کردو با دستش با کیرم بازی کرد و برگشت و به کیرم تف زد و بعدش قشنگ برام ساک میزد، گفت حسین، خوشت میاد حال میده، گفتم آره جونم
گفتم ساناز منم تو رو بخورم، کوستو لیس بزنم، گفت اگه دوست داری باشه
خوابید رو تخت منم اومدم روش، اول شلوارشو آروم در آوردم و بعدش بلوزشو خودش درآورد
وای چی بود جلوم یه بدن سفید که مثل ژله میلرزید، یه لباس زیر بهم چسبیده سیاهم پوشیده بود، که پایین شورتش رفته بود تو کوسش، شورتشو کشیدم بیرون از کوسش، با دستام کوسشو باز کردم، نوک زبونم کردم توش، شروع کردم به لیس زدن، انقد خوشمزه بود
سانازم داشت آه آه میکرد، میگفت حسین بسه نخور، کیرتو بکن تو کوسم
منم خیلی دوست داشتم بخورم، توجه نمیکردم و میخوردم کوسشو
سانازم هی میگفت حسین، منو بکن کیرتو بکن تو کوسم، کیر کلفتتو میخوام حسین
بلند شدم گفتم ساناز لباس زیرتو دربیار، اونم سریع درآورد انداخت زمین، بازم گفت حسین کیرتو بکن تو کوسم، دارم #میمیرم
منم شورتمو درآوردم، کیرمو گذاشتمو رو سوراخ کوسش، چند بار کشیدم رو کوسش تا یکم آب کوسش بخوره راحت بره تو
ساناز میگفت جون حسین، بکنش تو، تا ته بکن تو کوسم، یکم فشار دادمو کل کیرم رفت تو کوسش
جون حسین محکمتر بکن، منم یواش یواش تندتر کردم، سانازم آه و ناله هاش بلندتر شد
بازم میگفت محکمتر، میخوام آبمو بیاری، انقد محکم میکردم که صداش #قشنگ معلوم بود، بیضه هام میخورد به سوراخ کونش، همه کیرمو میکردم توش
همین طور میکردم که ساناز گفت حسین،
داره آبم میاد یکم آرومتر، اما همشو بکن تو تا آبم بیاد، یه بیست باری آروم تا ته کردم تو کوسش، تا گفت جون حسین، داره میاد #داره میاد و یه آه بلند کشید و خودشو ول کرد رو تخت
منم که آبم نیومده بود، آروم آروم داشتم میکردم که
ساناز گفت حسین، میخوام از کون بکنی، آبت بیاد
گفتم آخه ساناز دردت نمیاد، گفت اشکالی نداره بکن
بلند شد و رو شکمش خوابید و سوراخ کونش افتاد بالا
منم تف زدم رو کیرم، یکمم تف زدم رو سوراخ کونش، آروم کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش، گفت حسین همشو بکن تو تا آبت بیاد، کردم تو کونش، اونم از درد آه و ناله هاش خیلی بلند شد، هی میگفت حسین زود باش آبتو بیار، منم تا ته میکردم تو کونش
ساناز دیگه حال نداشت، معلوم بود خیلی درد داره، صاف ولو شده بود رو تخت منم میکردم تو کونش، کونش خیلی تنگ بود
بازم میگفت حسین آبت نمیاد دارم میمیرم، گفتم ساناز میخوام در بیارم بخوری بیاد اگه درد داری، گفت نه بکن آبتم اومد بریز تو کونم، میخوام تو هم حال کنی
منم تند تند میکردم تو کونش انقد حال میداد که نمیخواستم آبم بیاد، دیگه چیزی نمیگفت فقط تخت رو چنگ میزد با دستاشو و دندوناش
منم دیدم خیلی درد داره کیرمو درآوردم از کونش، با دستم دستی کشیدم تا آبم بیاد
گفت حسین چرا در آوردیش، دوست دارم آبتو بریزی تو کونم، گفتم باشه اما خیلی درد داری، یکم مونده بیاد بازم میکنم تو کونت، گفت باشه عزیزم، ممنون که درکم میکنی
تند تند دستی کشیدمو دیدم کم کم میخواد آبم بیاد، ساناز چشماشو بسته و انگار خواب رفته بود، که بازم کردم تو کونشو و تا ته کردم توش، بدجوری از جاش پرید و خودشو جمع کرد
گفتم ساناز میخوای در بیارم، که گفت نه بکن تا آبت بیاد، منم تند تند و محکم کردمو آبمو ریختم تو کونشو، و بیحال افتادم روش
حدود یه ساعتی خواب بودیم تا چشامو باز کردم و دیدم سانازم بیدار شده
صورتشو با زبونم لیس زدمو و لباشو بوسیدم و گفتم ببخش دردت اومد، اونم گفت حسین، خیلی #حال کردم تو چطور، بازم لباشو بوس کردم و گفتم خیلی خوش گذشت
بلند شدم رفتم حموم سانازم رفت دستشویی، خودشو خالی کنه
بعد چند دقیقه اومد حموم قشنگ همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون قشنگ خشک کردیم همدیگرو
کیک تولدشم آوردم یکم خوردیم و بعدش یه چایی دم کردم خوردیم
انگار خیلی حال کرده بود، دیگه باهم راحت بودیم
ساعت پنج شد، گفت حسین کم کم میشه برم خونم پیش بچه هام
گفتم باشه، میشه لباساتو من تنت کنم، قبول کردو منم لباس زیرشو آوردم، از پشت بغلش کردمو #گردنشو بوس کردم، از پایین پوشوندمو بعدش آوردم بالا گره زدم، بعدش شلوار و بلوزو مانتوشم خودش تنش کرد
یه اسنپ گرفتم، تا بیاد بازم از پشت بغلش کردم و لباشو خوردم و گردنشو خوردم، گفت حسین مواظب باش سیاه میشه ها
تا راننده اسنپ زنگ زد و بازم تا دم در خونه بغلش کردمو، یه بوس #آبدارم از لباش گرفتمو و رفت سوار ماشین شد و رفت…
نوشته: حسین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید