این داستان تقدیم به شما
سلام
ماجرا برمیگرده به دو سال پیش خواهر زنم ۲۱ سالش بود و یه پسر دوسال و نیمه داشت و من در حال جدایی بودم از زنم به دلایل خیلی سطحی . بگذریم من ۳۲ سالم بود ۱۹۰ قدمه و ۹۲ کیلو وزنمه اگه براتون مهمه
من تو شهر خانومم اینا یک خونه تو یک منطقه جدید ک هنوز ساخت و ساز نشده بودم و اکثرش هنوز بیابون بود یک خونه ساخته بودم و همونجا تنهایی زندگی میکردم که یکروز صبح خواهر زنم فرشته اومد خونم با پسرش
اینم بگم قبلش ویسکی خورده بودم و یکمناپرهیزی کرده بودم و چند وقت هم بود سکس نکرده بودم یعنی حوصله نداشتم برم ناز دوس دخترامو بکشم و یمدت اعصابم سر جاش نبود .
فرشته اومد گفت در مورد زنم میخواد باهام صحبت کنه و اکمد با پسرش تو خونه . پسرش هربار میومد با باباش بهم سربزنه مستقیم میرفت سراغ پلی استیشن و مثلا بازی میکرد و همونجور مشغول میشد حتی گاهی چند ساعت از پای بازی بلند نمیشد الکی دکمه میزد و ذوق میکرد اون روز هم مستقیم رفت سراغ بازی و صداشو هم زیاد کردم براش کیف کنه بچه … فرشته میخواست حرف بزنه گفتم بریم تو اتاق صدا نمیاد و رفتیم تو اتاق خواب ک روی تخت نشستیم فضای اتاق و تخت و خوشکلیه بیش از حد فرشته و پوست سفیدش ک مث برف میدرخشید و یک دست بود و مستی من هم باعث میشد هیچی نشنوم ک چی داره میگه فقط لبای خوشکلش جلو چشمم بود و اون سینه های شق و رقش و بدتر از همه وقتی راه میرفت کون طاقچه ایش ک از بس یکدست و گرد بود بین همه کون هایی ک دیده بودم تک بود
فرشته یک دختر نسبتا باربی بود ک کون بی اندازه خوش فرمی داشت از وقتی بالغ شد کونش هوش از سرم میبرد اما خب نمیشد کاری کرد و حالا با یک ساپورت نازک و یک مانتوی کوتاه ک از گرما دکما ااشو باز کرده بود و سینه های سایز هفتادش ک اونقدر خوشحالت بودند ک اب دهن ادمو راه مینداختند و جدا از اینکه نوک سینه هاش بیرون زده بود و قشنگ مشخص بود سوتین نبسته و اون تاپ تنگ زیر مانتو کمر باریک و اندام مانکنیش رو بدجور نشون میداد
اصلا نفهمیدم ده دقیقه حرف میزد چی داشت میگفت ک دستمو گذاشتم رو دهنش و کشیدمش تو بغلم . خیلی میخواستم خودمو کنترل کنم اما کیرم به مرز انفجار رسیده بود و مستی هم نمیذاشت خوب و بد رو از هم جدا کنم و زدم به سیم اخر دم گوشش گفتم ببین من الان حالم خوب نیست و مستم به زبون خوش بزار کارمو بکنم و سر و صدات درنیاد . منکه درهر حال میکنمت اما دلم نمیخواد پسرت بیاد داخل مادرشو تو این حال ببینه پس سروصدا نکن بزار کارمو تموم کنم و من اصلا نمیشنوم چی داری میگی فقط این بدنت بدجور منو دیوونه کرده امکان نداره بزارم بری تا ازت کام نگیرم پس بخاطرت خودت و پسرت هم شده اروم باش … قطره های اشکش رو میتونستم حس کنم ک دستمو خیس میکرد ک روی دهنش گرفته بودم اما انگار هیچ تاثیری روم نداشت اون لحظه دستم چپمو انداختم زیر تاپش و سینه چپشو گرفتم تو مشتم ک دیدم چشامشو بست و تلاشی نمیکنه اما همچنان اشکش میومد دستمو برداشتمو فورا مانتو و تاپشو دراوردم و همونطور ک نشسته بود داشتم حریصانه سینه ااشو میخوردمو دستمو روی رونش و کونش میگردوندم و کونش رو لمس میکردم … فرشته رو خیلی دوس داشتم باهم همیشه خیلی هماهنگ بودیم تو همه موقعیت ها و همین باعث میشد سعی کنم وحشی بازی درنیارم و حداقل تو این مورد یکم خود دار باشم و سعی کنم به ارومی پیش برم درحالیکه دلم میخواست سینه هاشو محکم گاز بگیرم اما فقط خیلی شدید میمکیدمشون سینه هایی ک از بس خوشحالت و نرم بودن کافی بود درحالت عادی اب هر مردی رو بیاره الان تو دهنم بود و کونش رو هی چنگ میزدم از روی ساپورتش صدای خفیفی ازش دراومد و گفت حداقل در رو قفل کن احسان نیاد تو تو یک چشم به هم زدن بلند شدم در و قفل کردم تیشرتمو دراوردم و خوابوندمش روی تخت و خودمم خیمه زدم روش این بار گردنش و لاله ی گوششو میخوردم و اون اروم و بیصدا گریه میکرد و اینو دوس نداشتم و خیلی اروم ازم خواهش میکرد ولش کنم این کار اشتباهه دست از سرش بردارم و من فقط میشنیدم اما مفهومی برام نداشت و مث موجودی ک از قحطی دراومده و یک گوشت تازه گذاشتن جلوش فقط بفکر خوردن بودم و مالوندنش . و کیر شق شدم هم از روی شلوارک به کسش مالیده میشد چند دقیقه ای مشغول بالاتنش بودم و کمکم اومد سمت ساپورتش ک اونو دربیارم دیدم ک اونو محکم گرفته و مثلا میخواد مقاومت کنه مچ دست های ظریفشو گرفتم و بردم بالای سرش با یک دستم نگهشون داشتم و دست دیگمو بردم زیر کونش و از ساپورتش گرفتمو محکم کشیدم بیرون از پاهاش البته کامل درنیومد خودم مزاحم بودم ک روش خیمه زده رودم یکم گردنشو مکیدم و دستمو بردم کسشو میمالوندم کسی ک از داغی و لطافت مث گلبرگ گل رز بود اونقدر قشنگ و نرم بود انگار نه انگار این دختر شوهر داره و یکی اینو میگاییده سه سال انگار هنوز دختر بود چیزی ک نظرمو جلب کرد این بود ک چشماشو بسته بود لب هاشو به هم فشار میداد کمرش رو تکون میداد و دیگه از اشک هاش خبری نبود اما اه و ناله هم نمیکرد مشخص بود داره با احساس لذتی ک میبرد داره میجنگه و نمیخواد این حس رو داشته باشه ولی اون حس اومده بود . با دیدن اینکه دیگه گریه نمیکنه دستاشو ول کردمو خیلی سریع شورت و ساپورتشو با هم دراوردم انداختم گوشه اتاق حالا لخت مادرزاد جلوم بود شالش ک همون اول افتاده بود رو گردنش زیر سرش بود دیگه و منم ک این کس دخترونشو دیدم نتونستم نخورمش و سرمو بردم لای پاهاش و با زبون پهنم حسابی کسشو میلیسیدم و اون با تمام تلاشی ک میکرد بیتفاوت باشه با دستهاش ملافه ی تشک تخت رو چنگ میزد و کمرش بی اختیار بالا پایین میبرد و این نشون میداد داره لذت میبره اما همچنان صداش رو خفه کرده بود و صدایی ازش درنمیومد … همین هم برای من خیلی بود ک تونستم از خودبیخودش کنم حتی شده زورکی چند دقیقه ای ک خوردم حس کردم دیگه کیرم طاقت نداره فقط نظاره گر باشه ک من با این معشوقه ی زوری عشق بازی کنم و خیلی بهم فشار میاورد ک بالاخره ازادش بزارم این کص دست نخورده رو فتح کنه و همین کار رو هم کردم فورا شورت و شلوارکمو دراوردم و گذاشتم لای کصش ک دیدم دستاشو گرفته جلوی صورتش هنوز کیر منو ندیده بود و نمی دونست باید اول درد بکشه تا بتونه عادت کنه کیر من افسانه ای نیست ولی از حد معمول خیلی بزرگتره ۲۴ سانت طولشه البته سر کیرم کوچیکتره و انتهای کیرم خیلی کلفت تره
کص فرشته بدجور اب انداخته بود اما کافی نبود بنظرم خودم تف انداختم رو کیرم و بهش گفتم یکم تف بنداز بزار راحت بره توش اذیت نشی ک روشو برگردونود و اعتنایی نکرد و منم یکم دیگه تف انداختم کف دستمو مالیدم به کصش و کیرمو فشار دادم تو کص تنگش ک داد زد آی مامان و زود بالشت رو برداشت گاز گرفت و پاهاش رو فشار داد به پهلوهام و مثلا میخواست مانع بشه بیشتر فشار ندم و منم دیدم درد داره پاهاشو باز کردم و خوابیدم روش و اما دیگه فشار نیاوردم شاید پنج شیش سانت از کیرم تو کصش بود از هیجان این سکس ضربان قلبم رو هزار بود و دلم میخواست جرش بدم اما اون علاقم به خودش باعث میشد صبر کنم بزارم عادت کنه ک اذیت نشه یا حداقل کمتر اذیت بشه از این تجاوز و سکس … کامل خوابیدم روش سینه هام با سینه های نرم و داغش مماس شده بود و محکم بغلش کرده بودم اون نمیخواست بغلم کنه دستاشو گذاشته بود رو تشک دم گوشش گفتم میخوای دردت کمتر بشه بدنتو شل کن و لذت ببر نمیخوام اذیت بشی مجبورم نکن جرت بدم سفید برفی جونم و کیرمو ک منتظر بود کامل این کص کوچولو رو پر کنه یکم کشیدم عقب و دوباره همونقدر جا کردم چند بار تکرار کردم تلنبه های اروم رو ک حس کردم کصش اب انداخته و خیلی لیز شده و منم هر یک دقیقه چند سانتی پیشرفتی میکردم و یکم بعد کاملا کیرم تو کص تنگ و داغش بود صدای نفس های فرشته بلند شده بود و من همون طور ک روش خوابیده بودم دیگه بیشتر کیرمو میکشیدم عقب و تا خایه هام محکم میکوبیدم تو کصش و هر بار یک مکث کوتاهی میکردم و دوباره این مدلی تلنبه میزدم کمی خودمو از روش بلند کردم صورتشو ببینم ک فورا چشماشو بست تو صورتش لذت رو میشد دید همراه با اخمی ک نشون میداد از این وضعیت ناراحته و چاره ای نداره . من تو سکس همیشه دلم خواسته لذت بردن طرفم رو ببینم و این بهم انرژی و انگیزه میداد ک بهتر بکنمش و حالا خواهرزن کوچولو و خوشکلم زیرم داشت از کیر من ناخواسته لذت میبرد و منم دیگه امونش ندادم و شروع کردم سرعت تلنبه هامو زیاد کردم و اونم کم کم بلند ناله میکرد و چیزی نگذشته بود ک اونقدر از خود بیخود شده بود ک منو با پاهاش بغل گرفته بود و پشت کمرم پاهاشو قلاب کرده بود و منو همراهی میکرد ک بهتر تلنبه بزنم تو کصش ک الان مث یک چشمه اب ازش میجوشید و مث کوره داغ شده بود . سعی میکردم با حرفام حشری ترش کنم و قربون صدقه تک تک اندامش میشدم جووون قربونت بشم ک اینقدر خوشکلی بخورمت اون لبات رو ارزوی هر روزم بوده این ممه هات ادمو دیوونه میکنه فرشته چطوری تو اینقدر بدنت بینقص و یکدست مونده مگه شوهرت از این هیکل نازت استفاده نمیکنه ک اینقدر دخترونست … ووووویی فرشته کصت چرا اینقدر داغه داره اتیشم میزنه و همینجور پرت و پلا میگفتم دست خودم نبودم دیگه اما فرشته هیچ حرفی نمیزد و چشامشو بسته بود و فقط از گاییده شدنش لذت میبرد شاید بیست دقیقه شاید بیشتر طاق باز گاییدمش ک هوس کردم اون کون خوشفرمشو حس کنم لمبراش واقعا از ویسکی مست کننده تر بود بهش گفتم بچرخ داگی شو ک اونم همین کار رو کرد از پشت گذاشتم تو کوصش ک آه بلندی کشید ک معلوم بود خیلی خوشش اومده و منم دیگه تو اوج بودمو بدون توقف داشتم میگاییدمش اونقدر شدید میکردم ک قطره قطره ازم عرق میچکید روی کمرش دستاشو از پشت گرفتم و کشیدم سمت خودم و با یک دستم مچ دوتا دستشو محکم نگه داشته بودم با هر تلنبه پرت میشد جلو دستاشو میکشیدم عقب کص و کونش هم میومد عقب و کیرم تا خایه هام میرفت تو کص تنگش دست دیگمو از پهلوش گرفته بودم و گاهی یه سیلی میزدم …
نوشته:
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید