این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان من شهاب هستم داستان سکس با زندایی م رو براتون میگم من اهل چاخان و تفره نیستم پس میرم سر اصل مطلب
همه ی شما حتما در زمان بچگی مورد توجه یکی از اقوام حالا خاله یا عمه یا هر کس دیگه بودید پس این چنین چیزی وجود داره من هم از بچگی زیاد مورد توجه زنداییم بودم مثلا همیشه در نبود دایی من پیشش بودم یا این که مثلا هر جا که میرفت اکثرا من هم میبرد حالا داستان من از بچگی بوده من با دختر داییم از زمان کودکی تا 12 سالگی کارایی میکردیم مثلا مال همدیگه رو میدیدیم یا اون مال منو دست میزد یا من نازشو دست میزدم از زمان کودکی منظورم 6 سالگی بود یک روز زیر زمین مشفول ور رفتن با یک پنکه خراب بودم و داشتم دل و جیگرشو میریختم بیرون که یهو دختر داییم پرید گفت هوووووو منم ریدم به خودم خلاصه من بدو و اون بدو ته زیر زمین گیر افتاد و من هم موهاشو کشیدم و فوشش دادم اونم گریه کنان رفت به مامش گفت ما تا چند روز قهر بودیم تا این که زنداییم به مامان من زنگ زد و گفت که شب جمعه میان بریم باغ ما برنامه ردیف شد تا رفتیم باغ من اون موقع 12 سالم بود و یگانه دختر داییم 14 سالش یگانه همیشه وقتی اش میخورد شکم درد داشت چون هوا سرد بود همه عشق کرسی بودن کرسی گداشتن من رو به روی یگانه بودم و مامانش هم داشت با مام من کسشعر میگفتن یگانه به من گفت شهاب بریم اتاق بالا میکرو بازی کنیم من خر هم گفتم باشه عرعر یه چند دقیقه ای که بازی کردیم یگانه با دست زد در کون من منم کم نیاوردم و زدم در کونش یگانه گفت شهاب دلت میخواد ؟؟ گفتم چی ؟ اونم با خنده لباسشو زد بالا و گفت شیر منم رفتم دست مالی اون از من خیلی وارد تر بود من اون موقع ابم نمیومد ولی یه حس قلقلک مانند رو حس میکردم اخرش یگانه دودول منو با دست گرفت و بازی بازی شق شد منم همیشه لا پایی میکردم عقلمون که نمیرسید سوراخ هست خره خلاصه شلوار گرم کن ابی منو در اورد و شلوار خودشم کشید پایین و به جلو خوابید منم همیشه تف میکردم لا پاهاشو میخوابیدم روش تا ارضا بشم وسط کار که بودیم یهو زنداییم مثل عنتر باغ وحش پرید تو اتاق ات مارو دید رید در اتاق رو بست و یه چنگول از دل من گرفت و یه چند تا هم زد به یگانه منم خوشحال از این که کتک نخوردم فرار کردم و رفتم پیش بابام و داییم اما یگانه نیومد از اون روز به بعد رفتار زنداییم موزیانه شد تا من رفتم دانشگاه و ترم سه بودم که رفتم المپیاد رباتیک تو اصفهان چون من تنها میخواستم برم و اونجا جا نداشتم البته خوابگاه بود تو فنی حرفه ای اما سگ نمیرفت اونجا از بس کیری و محیط سمی داشت ما با دایی اینا قرار شد بریم اصفهان خونه خواهر زن عموم از اون اصفهانی ول دارا که خییییل هم خسیسن شب به ما گوجه پلو دادن اوزگلا من فردا رقتم برا معرفی یگانه هم با من اومد اون وقت من 22 ساله بودم یگانه 24 سالش بود زنداییم به من گفت با دخترم راحت باش منم گرفتم چی میگه خلاصه رفتیم دانشگاه اصفهان و در راه برگشتن یگانه تو اتبوس وایساد پشت سر من منم چون شلوغ بود برگشتم باهم فیس تو فیس شدیم شروع کردیم کس گفتن تا در خونه روز بعد من تنها رفتم ظهر زنداییم زنگید گفت بیرونه با ملیحه حالا ملیحه هم از اون جنده های رودار که من اصلا ازش خوشم نمیاد عصرش رفتیم پاساژ موقع برگشتن با اتبوس امدیم زندایی من افتاد مابین من و ملیحه ملیحه جنده از پشت هلش میداد کونش میخورد به کیر من این جور وقتا یه حسی به ادم دست میده ته گلو ادم گرگر میکنه منم این طوری شدم
این سری که هل داد زنداییم جلو نرفت و به من لم داد و گفت کصافت ببین ها منم گقتم اره قشنگ فهمید که دادم کس میگم و حشری شدم چون کیرم بلند شده بود و چون شلوارم پارچه ای بود مشخص بود یهو الهام زنداییم دستشو اورد که مثلا فشار بیاره به شکم من قشنگ کلفتی کیرمو گرفت و حسابی چند ثانیه فششششار داد و ول کرد من دیگه نمیتونستم سر پا وایسم تا رسیدیم خونه فردا من رفتم دانشگاه و تا دیر وقت نیامدم وقتی رسیدم شام خوردم و خوابیدم شب تو اتاق ما بابا و مامان و برادرم بودن با دایی و الهام یگانه رفت با دختر ملیحه اتاق اون من نصف شب کیرم شق شد رقتم دسشویی و امدم برگشتم نشستم رو مبل داشتم ماهی های اکواریوم رو نگاه میکردم که زنداییم امد و گفت خسته نباشی منم بی حوصله خمیازه کشان گفتم مرسی چطور مگه الهام بی مقدمه گفت وقت زنت شده شهاب منم گفتم ول کن زندایی اونم گفت کوفتش بشه هر کس زنت بشه امد پیشم نشست گفت بریم تو حیاط میخوام یه چیزی بهت بگم من خر هم رفتم گفت ملیحه خیلی اصرار داره با دخترش اشنا بشی نظرت چیه منم زیاد ازش خوشم نمیامد گفتم نه زندایی اون دنیاش چیز دیگه س من چیز دیگه الهام گفت همه ی دنیا ها اخرش به این جا ختم میشه گفتم کجا با دست زد گفت این جا منم که هنگ هنگ بودم گفتم چرا اخه بار دوم بیشتر دستشو نگه داشت و گفت فکراتو بکن سر من گقتم زندایی چرا این کارو میکنی گفت چون به خاطرش دخترمو زدم یادته منم گفتم اوووووه ول کن بابا گدشته بگچیه دیگه الهام مشخص بود حشری شده هی ران های تپلشو به هم فشار میداد و پاهاشو به هم میپیچید من بی مقدمه گفتم چرا تو اتوبوس این کارو کردی اونم در جواب گفت همین جوری میخواستم ببینم چقدر مرد شدی منم گفتم حال منو ریختی به هم الهام اصلا عوض شده بود قبلا شوخی میکردیم اما امشب اون الهام همیشگی نبود یهو بی مقدمه گفت میخوای برات حلش کنم گفتم چیو گفت بحث حالتو گفتم چطوری یهو دستشو گذاشت روش و این طوری منم که خیلی از داییم میترسیدم گفتم زندایی نبینن الهام دست کرد تو شلوارم و دست سردش یه حسی به کیرم داد و از طرفی استرس داشت خفم میکرد الهام شلوارمو ی کم کشید پایین و تف ریخت کف دستشو شروع کرد به مالیدن چند تا که زد ابم ریخت چند تا پمپ که زد کیرم هی دل دل میکرد حسابی فشارش داد تا ابم از تو مجاری ادرارم خالی شد پاهام میلرزید یه حسی شبیه خجالت و ترس داشتم از طرفی باز هم میخواستم الهام همین طوری داشت به من نگاه میکرد منم ی کم براش مالیدم از روی شرت گفت بسه ول کن بعد این داستان تمام شد تا ما برگشتیم خونه پاتوق ما باغ بود و هر وقت میرفتیم باهم بودیم تابستان اب کم شد و مجبور شدیم استخر بزنیم بماند که چه ک.نی از من پاره شد
خلاصه یه شب همه جمع بودن باز موقع خواب شد همه مثل این گیجا متکا به دست دنبال جای دنج بودن تو یه اتاق 60 متری خلاصه وقت خواب که شد من از صدای جیر جیر جیرجیرکا اعصابم کیری شد و زدم بیرون ته باغ یک نه سازی داریم که من خرت و پرت های خودمو اونجا میریزم رفتم اونجا و چراغ روشن کردم دنبال تخته میگشتم که الهام با دختر خاله م امدن داخل زر زر کردن منم که خر این چیزا بشین کس بگو با زنا هره بزن خلاصه تا ساعت 5.5 صبح کس گفتیم الهام به هر بهونه ای خودشو میمالید به من دختر خاله هم میخواست کم نیاره هی تیکه مینداخت فرداش که جمعه بود تا ظهر همه ریدن به باغ و رفتن خونه یکی یکی داییم و یگانه رفتن موندیم ما و زندایی وخترش کوچیکه یلدا هم که خوابید من رفتم لب استخر سبد بندازم اشفال جمع منم یهو الهام هلم داد تو اب چون مونور اب روشن بود قندیل بستم یه پند دقیقه تو اب بودم حس شاشیدن بهم دست داد اما شاش نداشتم امدم بیرون رفتم داخل اتاق مونور خانه تا اب گرم کن روشن کنم زندایی هم امد تو هرهر هرهر شهاب چطوری جوابشو تدادم چون شوخی بدی بود کارش یهو گفت خالیش کنم برات منم کم نیاوردم و گفتم اونی که نکنه بی مقدمه نشست جلو مو شلوار خیسی که چسبیده بود به بدنم رو کشید پایین و نگاهی به من انداخت گفت کوفتش بشه با دست کیرمو گرفت و یه کم بازیش داد تا راست شد من کیرم 15 سانته اما کلفته سرشو فشار داد و شروع کرد به زدن گقتم الهام نمیخوری ؟ گقت اگه بیجنبه نباشی چرا. کمکم بردش داخت دهانش گرمای دهانش حسی که اب سرد بهم داده بود رو دها برابر کرد چنان مک میزد که تخمام تیر میکشید یهو بلند شد و شرتک زیر دامنشو در اورد و گفت میخوری منم گفتم اب زدی بهش ؟ اونم یه نگاه چپی کردم گفت بدو ببینم نشست روی پله و پاهارو باز کرد و نور کم لامپ بدنشو سرخ نشون میداد شروع کردم به بازی با کسش یه بوی خاصی میداد شکل کسشو دوست دارم تپلی و صورتی با لبهای گوشتی و کوتاه طوری که در حالت عادی خط کسش روی همه و واژنش مشخص نیست تا زمانی که لبهای کسشو باز کنی چوچولکش با دست بازی دادم صدای نالش بلند شد اییی شهاااب یواشششش منم که مشغول کار خودم بودم سوراخ کونش باز و بسته میشد انگشت وسطمو کردم داخلش با اب کسش لیز لیز بود کم کم بدنشو جمع کرد و بریده بریده گفت شه شها ااا بببب یه اسپری کرد همش ریخت روی گلوم و بدنش شل شد
تازه ممه هاشو دیدم و با دست گرفتم مک بزن مک بزن نوکشون ی کم بلند بود مزه خواصی نداشت اما یه مایع مثل پیش اب منی ازش میریخت بیرون الهام بلند شد به من گفت تو بخواب رو پله تا ابتو از کمرت بکشم بیرون شروع کرد ساک زدن چند دقیقه که زد یهم من ابن امد و کشیدم بیرون و ریختش رو صورتش و موهاش اما اون دوباره کرد تو دهنشو مکیدش احساس میردم میخوام ادرار بکنم اما نمیشد و لذت غیر قابل وصفی داشتم برشگت گفت کون میتونی بکنی گفتم کون تو اره گفت پس بزن توش سر کیرمو با سوراخش تنظیم کردم اولش یهو فشار دادم نالش بلند شد حیوان یواش تر ادم نیستی مگه بیشعور خودش با دست گرفت و تنظیمش کرد یواش یواش هل دادم رفت توش کلاهک کیرم که رفت داخلش لیزی و گرمای خاصی داشت انگار چیزی داشت میمکیدش یه کم پاهاشو جمع کرد و گفت یواش یواش بزنی ها وحشیانه نکنی کصافت منم که شکمم چسبیده بود به باسنش یواش امدم عقب و رفتم جلو الهام گفت ایییییی جوووون محکم تر بکن محکمش کن بدو دیگه شهااااببب بدو بزن دیگه منم یواش یواش محکمش کردم طوری که صدای شالاپ شالاپ با صدای موتور خفه شده بود الهام مدام میگفت اووفففف اوییییی اوووویییی اههههه صدای تلمبه هام چنان برام لذت بخش بود که یه حس غریزی خمم کرد روی بدنش و سینه هاشو گرفتم اما جای پام بد بود و نمیتونستم با فشار بزنم توش کونش حسابی نرم شده بود و سوراخش دیگه اون تنگی و فشارو نداشت گفتم الهام بریزم توش یا بریزمش بیرون الهامم که که مست شهوت بود جواب داد ابت امد کصافت ؟ من میخوام هنوز شهاااب بزن دیگه بس نکن بزن بابا شهاااب چون سکس بی مقدمه بود و برای من حالت روتین زناشویی نداشت ابم زود میامد ابمو خالی کردم توش الهام یهو با صدای گرفته گفت نتونستی بکنی بیشعور فقط کیر کلفتتو حمل میکنی اه گفتم چی کنم خوب از قبل که اماده نبودم برای بار سوم بود کیرم ساک زد حس بی حسی توش بود کمرم زوق زوق میکرد الهام امد روبه روی من پاهاشو باز کرد منم پاهامو باز کردم مدل هفتی نشست روی کیرم و شروع کرد به تلمبه زدن صدای ناله های زنانه و ریزش گوشمو ازار میداد اییی اهههه اووووممممم مممممم هههههههه هههههه اهههه اخخخخ اخخخخخ صدای تالاپ تالاپ کسش با شکم من بلند شده بود یهو پاهاش لرزید و شکمشو شل و سفت کرد و با صئایی شبیهههه اووییی اوییی اومممییممیمیم چند تا اسپری کرد روی بدن من چنان حشری بود که صداش از ته گلوش در میامد اما اب من نمیومد بار دوم و برعکس نشست روی کیرم طوری که خط کونش درست روی نافم بود اهه اههه اییی اوفففف اوففف کصافتتت اره اره اره بزن بزن بزن بزنننننن شههههابببب بزن دیگه بزن توششش بزن توی این کس ببین چقدر اب داره ابشو دوس داری ؟؟ اره الهامو میکنی ؟ ارههه اههه اههه اههه بریز اون اب لامصبتو بریززز توششش بریز داغم کن بریز جون بده به کسم بریزش ابت نمیاد نه ؟
منم دیگه داشتم نفس کم میاوردم از بس تند تند میزدم گاهی صبر میکردم تمام ازله رونم و ساق پاهام گرفته بود وزن الهام به من قالب بود پون کلفتی کیرم با واژنش ست بود داعم ارضا میشد دستام بردم زیر بغلش گرفتم چند ثانبه محکم و تند تند زدم توش اه الهام اههه الهاااممم داره میاد بریز توششش بریز توشش کصافففتتت بریز اون اب حیاتو هم زمان با من یه کم زود تر باز الهام چند تا اسپری کرد اما با جیغ های ممتد اییی ایی ایی ایی اوووفففف اوممم اهههههه اهههه شهههااااابببب ابم منم امد و ریختم توش خوابید روم بدنش میلرزید صداش زدم الهام بیا پایین له شدم جواب منو نمیداد از زیرش رقتم رفتم کنار دیدم اههههه کللل زمین خیس شده بلندش کردم دامنشو دادم پایین شلوارمو کردم پام یک چند دقیقه نشستیم الهام نگاهم کرد گفت خوب بود ؟؟ کمرت خالی شد ؟ کصافت ؟ منم گفتم اره گفت میرم حمام تو نیا بیرون تا من برم حمام بعد اون رفت حمام و من نشستم توی موتور خونه تا ی کم سر حال شدم پا شدم رفتم بیرون کل این سکس ما یک ساعت شد یا نشد نمیدونم اما برای من لذت بخش بود
نوشته: شهاب کس لازم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید