این داستان تقدیم به شما
خدا بگم چیکارت کنه آرش که من و مجبور کردی داستانم و بنویسم(ارش خواهر زاده شوهرمه)
یه دختر خونگی بودم که با داییت ازدواج کردم
تو همون نامزدی سکس های زیادی باهم داشتیم
داییت عاشق اینه که همه جای من بخوره و بماله
تو همه سکس هامون کس وکونم ۱۵ مین لیس بزنه و با زبونش با چچولم بازی کنه
، با هم مجله سکسی نگاه میکردیم و ویدئوهای پورن میدیدم
شهوتم از همون اول زیاد بود و داییت این و خوب میدونست
راستی یادم رفت از خودم بگم من نه خوشکلم و نه زشت ولی به گفتیه اطافیانم با نمکم قدم ۱۷۵ ووزننم نزدیکه ۶۵ هستش بدن سبزه و بی مویی دارم سایر سینه هام از زمان دختری بزرگ بود ولی بعد عروسی چون داییت زیاد میخورد و ماساژ میداد و دروغ نباشه خودمم زیاد میمالیدمشون سایزش۸۵ هستش ، فقط این نیست و من یه کون دارم که همه تو کفشن و از فرمش خوششون میاد و یه کون تاخچه ای درشت وسفت با یه سوراخ قهوه ای خوش رنگ
بگذریم
گی گاهی هم تو سکس از فانتزی هامون و میگفتیم واین فقط حرف بود و بجز تایم سکس جرات عنوانش و نداشتیم
تا این که داییت من تازه عروس و حشری و ول کرد ورفت اون شهر واسه کار
۲۰ روز یه بار اونم فقط دو روز میومد و میرفت، اول هاش خودم و کنترل میکردم ولی دیگه کلافه شده بودم و آخر شب ها با داییت تلفنی سکس میکریم و منم اونقدر خودم و میمالیدم که ارضا میشدم، ولی من از این شرایط راضی نبودم نزدیک یک سال بود که از ازدواجمون میگذشت ، و ما بخاطر وضعیت مالی داییت مجبور بودیم ۱ سال دیگه هم پیش پدر شوهرم اینها که طبقه بالا حالت سویت داشت و به ما داده بودند.
من یه برادر شوهر داشتم که به پدرش سر زمین کمک میکرد و باشگاه میرفت و رفیق بازی میکرد حسین هیکل درشت ورزشکاری داشت
نبود شوهرم دیوانه ام کرده بود و همش تو اتاقم خودارضایی میکردم ، یادمه اولین باری که حسین و با یه چشم دیگه دیدم و تح دلم تکون خورد موقه ای بود که داشت با رکابی و تو حیات بیل میزد و کلی عرق کرده بود
رفتم رو پله نشستم و غرق نگاهش شدم
خیلی داغ کرده بودم و اون روز تا شب با خودم ور رفتم وهمش تو فکر بدن و کیر حسین بودم
از اون روز به بعد بود که طرز لباس پوشیدنش جلوی حسین عوض شد، وقتی خونه بود و پدر شوهرم نبود شلوار های تنگ و تنگتر میپوشیدم پیراهن مردانه جذب یا تیشرت های روشن جذب و یه آرایش کوچیک در حد رژ که تا اون موقه اصلا آرایش نمیکردم چون یه محیط خیلی کوچیک بود و زود حرف در میاوردن
نمی دونم چرا این حس رفته رفته تو من بیشتر میشد و وقتی شوهرم میوم و با هم سکس میکردیم وقتی بدنم و می خورد چشامو و میبستم و برادر شوهرم حسین و جاش تجسم می کردم، وای که فکرشم دیوانه ام میکرد.
نامزدی خواهر کوچیکم بود و شوهرم سر کار بود و نمی تونست بیاد روز قبلش با هم صحبت کردیم و بعد کلی دعوا و مرافع نخگفت میگم حسین بیاد با هم برین خرید و فردا هم جای من اون میاد که خونوادتم ناراحت نشن
همین کافی بود برام و انگار دنیا رو بهم دادن سریع بلند شدم و رفتم حموم و کلی با خودم وررر رفتم و بعدش خودم حسابی شستم و تمیز کردم و یه عطر سکسی هم به خودم زدم
حسین صدام میکرد که اومدم بیرون اتاق و گفت بیا بریم خرید منم گفتم بزار حاضر شم بیام
یه شلوار مشکی جذب با یه مانتوی کوتاه سرم کردم و کفش پاشنه بلندمم پوشیدم حسابی هم آرایش کردم و رفتم و حسین جلو در داشت ماشین و تمیز میکرد ، در وا کردم و نشستم و اونهم نشست که بریم یه بح بح گفت و بعدش زنداداش دمت گرم حال و هوا و عطر ماشین عوض شد و خندیدیم و راه افتادیم سمت نزدیک ترین شهر اطرافمون واسه خرید لباس شب
تو راه که میرفتیم راجب همه چی حرف زدیم تا این که حرف از حجاب شد و حسین گفت من چادر دوست ندارم و منم ادامه حرفش تایید کردم وگفتم منم دوستندارم ولی خوب داداشت میگه سر کن ، سرتون و دردنیارم همین باعث شد من بیشتر باهاش راحت شم رسیدیم و منم چون تو ماشین حرفش پیشامد دیگه چادر و نمیگرفتم و همین باعث نگاه های غریبه ها روم بود ، تعریف از خود نباشه ولی بعد از دو بار زاییدن هنوزم خیلی استایل سکسی دارم
چند تا جا سر زدیم تا ای که یه مغازه پیدا کردیم که مدل های خوشکلی داشت
چند مدل واسه پرو ورداشتم و اومدم تو پرو
همش فکر های شیطانی میومد تو سرم و حسین و میخواستم
بعد از چند تا تن کردن یه لباس خیلی لختی رو پوشیدم که حتی سوتینم باید باز میکردی
پوشیدمش ولی سینه هام چون بزرگ بودن بد جور تو چش بود جا نمیشد
دیدن خودم تو اون لباس خیلی شهوتیم کرد و یه فکری به سرم زد
در و باز کردم و گفتم حسین ای کاش خواهرم میومد و نظر میداد
من یکی انتخاب کردم نمی دونم بهم میاد یا نه
تو هم که زشته ببینی ، چیکار کنیم حالا
که خودش قرمز شد
آروم گفتم سر در میاری تو
که با قورت دادن آب دهنش تایید کرد و منم در و وا کردم و یه دستمم گذاشتم رو چاک سینم
وقتی دیدم خشکش زد و کامل این و حس کردم
گفتم چی شد…
یه چند تایی لباس عوض کردم و بلاخره یکی روخریدیم
من برگشتنی چادر نداختم و یه کو چلو تو بازار قدم زدیم
همه مردها و زن ها قشنگ براندازم میکردن که حسین برگشت گفت من گفتم چادر ونیستم ولی دیگه این مانتو شلوارت مناسب نیست و همه دارن نگاه میکنن،منم چون داغ کرده بودم گفتم برام مهم نیست بزار نگاه کنن تا رسیدیم به ماشین و تو راه هم کمی صحبت کردیم ووکلی از لباسم تعریف تا رسیدم خونه
اونقدر حالم بد شده بود که سریع لخت شدم عین وحشی ها افتادم جون سینه ها کوسم اونقدر مالیدم که دوبار ارضا شدم فکر حسین ول کنم نبود ولی فکرشم نمی کردم یه روز اتفاق بیوفته
لباسم یه دامن سفید حریر بود که بند سوتینشم نامری بود ، پایینش پر چین بود و خیلی بالا تنش جذب بود فرداش کلی ارایش غلیظ کردم و یه بولیز شلوار پوشیدم و لباس و کفشامم ورداشتم مانتو نپویدم و چادر و سر کردم از تیپ اون روزم هر چغدر بگم کم گفتم
چون حسین موقه خرید همراهم بود منم از رو حشری بودن و لباسم خیلی لختی شد
حسین چه تیپی زده بود وای که وقتی با کت شلوار دیدم دلم اب شداومدم پایین و رفتیم
من یه پسر عمو بزرگتر دارم به اسم علی ،با این که زن و بچه داشت و خیلی هیز و چشچرون بود
تو مراسم چون دوماد فامیل نزدیکش بود زیاد میومد تو زن ها
به هر بهونه ای که میشد میومد سمت زن ها و من با چشاش میخورد و این نگاه کردن ها حالم بدتر میکرد
مهمونی که تموم شد غریبه هارفتنو خودیا موندن واسه کمک حسینم با یکی از دوست هاش داشت بگو بخند میکرد یکم خلوت تر شده بود من رفتم تو اتاق خودم خونه بابام که لباسم و عوض کنم علی اومد تواتاق در از پشت بست و بدون مقدمه اومد سراغ لبام
اونقدر گوش و گردنمو خورد که دست از مقاومت کشیدم منم خیلی حشری بودم و دلم شدیدا کیر می خواست و نتونستم پسش بزنم جلو خودم و بگیرم اونم بعد از خوردن سینه های بزرگم بلند شد و کیربزرگش در اورد و کرد تو دهن من ، وای که چقدر استرس داشتم
ولی کیرش خوشمزه بود و منم تو اوج لذت واسش ساک زدم ،بعدش سر پام کرد
همشم میگفت گوفتش شه داف به این نازی دست این پسر اسگل افتاد و قربون صدقه استایلم میرفت
منم خیلی لذت میبردم و حشری تر میشدم
به حالت سکی خوابوندنم و یه خورده کسوکونم ولیسد و کرد تو کسم وای که چه لذتی داد همون سکس هول هولکی همش ۵ دقیق طولنکشید ولی من خیلی تخلیه شدم
لباساهام و عوض کردم واومدم بعد خداحافظیبا حسین راه افتادیم
مشروب زیاد خورده بود و حالش بد شد وسط راه زدیم بغل و کلی بالا اورد
خونه که رسیدیم پدر شوهر و مادر شوهرم خواب بودن و من چادر گذاشتم زمین و حسین و بردم رو تخت
شلوار بولیزم خیلی خوشکل وسکسی بود و یهو متوجه نگاهش رو برجستگی های بدنم شدم و بیشتر عشوه براش اومدم
اومدم تو جای خودم و به سکس رویایی با علی فکر میکردم که خوابم برد
پسر عموم علی تهران زندگی میکرد و به خاطر نامزدی خواهرم اومده بودن و چند روزیم می خواستن بمونن
فردای عروسی
صبح ۱۱بود که خواب بودم تلفن زنگ خورد گوشی روکه ورداشتم پشت خط علی بود و دوباره داشت قربون صدقم میرفت حرفهای سکسی میزد
شماره تلفن خونه رو از دفتر مامان اینها ورداشته بود
من همش تفره میرفتم پهش میگفتم زشته زن داری و منم شوهر دارم نکن زشته و فلان … دیشبم اشتباه کردیم و فلان
ولی تو کتش نمی رفت ، انقدر ادامه داد تا منم حشری کرد و با هم سکس تلفنی کردیم
و قرار شد شب دیر وقت وقتی همه خواب بودن بیاد پیشم اینم به اصرار اون شد وگر نه من جرت اینکارو نداشتم
فکر سکس با علی پسر عموم خوشکلم حشریم کرده بود و از صبح تا ساعت ۱ شب که اومد پهلوم داشتم با خودم ور میرفتم
علی اومد پیشم و یه چند ران سکس اساسی با هم کردیم
و بعدشم رفت
این جریان من و علی بود که الان۱۳ سال از روش گذشت و تا الان تکرار نشد .
علی اینها هم رفتن و بعد چند روز دوباره شهوت به من غلبه کرد
هر نقشه و لباسی رو واسه به نمایش گذاشتن بدنم واسه حسین کردم اونم تحریک میشد و همشدیدم میزد ولی هیچ کدوم جرتش و نداشتیم بیان کنیم
بیشتر با لباس تحریکش میکردم
چند روز از عروسی میگذشت و یه روز که پدر شوهر مادر شوهرم سر زمین بودن و من با حسین تنها بودم حالم خیلی بد بود واسه همین یه نقشه ای بسرم زد
ساپورت طرح تتو دار تنم کردم که زیرش یه شورت سفید هفتی باریک هم پوشیدم و یه تیشرت یه کوچلو بلند تنم کردم و سوتینم هم وا کردم که سینه هام قشنگ افتاد بیرون و با کمی ارایش وعطر ادای زمین خوردن تو حال و از رو چهارپایه در اوردم وحسین و صدا کردم
اونم اومد و من وکشید برد رو تشک و بی تردید داشت بدنمو دید میزد و گفت کجات درد میکنه و منم با عشوه زیاد گفتم وای همه جام درد میکنه ولی بیشتر کمر م و پایینش و رون پای چپم درد میکنه و فلان..
این اولین بار بود من و اینجوری میدید ،گفتمی خوای بری دکتر که گفتم نه یکم گوفته شده که باید دوش بگیرم و ماساژ بدم
ولی الان نمی تونم بلند شم و درددارم
برگشتم و پشتم وبهش کردم با یه حالت که باسنمو دادم عقب که قشنگ جلو چشش باشه ولی یه ترس بزرگی رو جفتمونم بود که من بخاطر شهوت زیادم نتونستم ولی کاملا میشد از چشاش فهمید که اونم دیونه شده ولی وقتی دیدم کاری نمیکنه و همش میپرسد چی شد و تو این بالا چیکار داشتی میگفتی من میومدم و …
بهش گفتم پشتم بد درد میکنه یکم بمال برام که انگار منتظر این دستور من بود اون دست های داغ و بزرگشو گذاشت رو کمرمو اروم شروع کرد به مالیدن کم کم بعد چند دقیقه کامل پشتم ومالید و گفت خوب شد ، وای که من اون لحضه چغدر بالا بودم و دوست نداشتم تموم شه ، برگشتم و بهش گفتم پاهامم درد میکنه و اگه میشه اونها رو هم بمال و بعد بر گشتم کامل دمر شدم و با تبحر خواصی تیشرت و بالاتر کشیدم و کونم و که قشنگ داشت تو ساپورت خود نمایی میکرد منم با هر دستی که رو پام میکشید به بهانه درد کونم باززو بست میکردم و میچرخوندم خیلی خوب میمالید
خیلی حشریم کرد و دیگه صدای اه و نالم در میومد ازم و اونم متوجه این موضوع شد که صدای مادر شوهرم ما رو بخودمون اورد و عین فنر پریدیم
یهوکه بلند شدیم من متوجه کیر خیلی بزرگ حسین شدم و بهش خیره شدم
اونم فهمید و سریع چرخید که من نبینم و رفت پایین
بعد رفتنش من همش با خودم ور رفتم تا ارضا شدم
شوهرم هی میومد میرفت ولی من علاقم و حسم به حسین بیشتر میشد
حسین ۸ سال از شوهرم کوچیک بود ولی قد و هیکل و سایز کیرش دوبرابر مال شوهرم بود
یه روز که با هم باز تنها بودیم من اون و ماساژ دادم
تا این که یه روز اونقدر حشری بودم که بعد ماساژ روش دراز کشیدم و باهاش سکس جانانه کردیم
سکس های رویایی که نمیشه بیان کرد .
ادامه دارد
دوستان این داستان نیست بلکه واقعیت زندگی منه ، نیاز جنسیم خیلی زیاده
پس خودتون قضاوت کنین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید