این داستان تقدیم به شما
قسمت قبل
روزی که رو دست خوردم
ظهر بعد از نهار عاطفه و ندا گفتن باید برن خونه ولی برای شب دوباره میان اونجا خیلی بهشون خوش گذشته بود مهدیه هم به من گفت داداش بیا بریم عاطفه و ندا را برسونیم و بعدش بریم یه سر تا خونه من یه سری لباس و وسایل بردارم بیام اینجا تا شب با هم یه عشق و حال توپ بکنیم
مینا و منصوره هم گفتن ما هم میاییم ولی مهدیه مخالفت کرد وگفت شما اینجا بمونید و شام رو درست کنید تا ما برمیگردیم
من رفتم ماشین رو روشن کردم و اونا اومدن اول ندا رو رسوندیم و بعد عاطفه رو ، رسیدیم خونه ابجی مهدیه گفتم ابجی برو وسایل رو بردار من پایین تو ماشین منتظرت میمونم
مهدیه گفت داداش بیا بالا کارت دارم میخوام یه سکس دور از چشم بچه ها با خودت تنها داشته باشم
رسیدیم تو خونه گفت میخوام یه مدل سکسی رو باهات انجام بدم که تو مدل های دیشب نبوده
منو برد تو اتاق خواب و گفت لباساتو دربیار بعد از تو کمدش دستبند در آورد و گفت میخوام به تخت قفلت کنم دستامو به تخت دستبند زد و پاهامو با شال به هم بست منم از همه جا بی خبر نمیدونستم قراره باهام چیکار کنه
بعد از اینکه کارش تموم شد رفت از تو کمد یه شورت دیلدو دار تنش کرد و با یه کرم و شلاق برگشت من که توقع این صحنه را نداشتم گفتم مهدیه میخواهی چیکار کنی گفت داداش گلم فکر نکن من نفهمیدم تو دیروز به من و بقیه بچه ها قطره افزایش شهوت دادی و همه کاری با ما کردی من به شوهرم اجازه نداده بودم دست به کونم بزنه اما تو دیشب در نهایت وحشی گری کون منو پاره کردی
الان میخوام تلافی کنم برات
بهش گفتم مهدیه شوخی نکن اخه من داداشت هستم خیلی درد داره
گفت داداشی من خواهرت بودم و هنوز کونم درد میکنه راستی من تو همون سفر شیراز فهمیدم که مینا یه جوریش شده اخه گشاد گشاد راه میرفت اما دیشب دیدم که تو برداشتی منصوره و مینا را از جلو و عقب پاره کردی الان هم هیچ راهی نداره سعی کن لذت ببری
اگه بخواهی داد بزنی دهنت رو هم میبندم ،دیدم هیچ راه فراری ندارم باید خودمو شل کنم و تحمل کنم یه ذره با کرم سوراخم را چرب کرد و بعد پاهامو داد بالا و سر دیلدو گذاشت دم سوراخ کونم و با یه فشار تا نصفه فرو کرد تو کونم ، چشمام سیاهی رفت فقط سعی میکردم داد نزنم بعد یه ذره تلمبه زدن داشتم عادت میکردم که یهو دیلدو رو تا ته فرو کرد تو کونم ، نتوستم طاقت بیارم و یه داد بلند زدم چشمام هیچ جا رو نمیدید ، فقط سیاهی
شروع کرد به تلمبه زدن و میگفت ببین چه دردی را تحمل کردم
خیلی بد تلمبه میزد بلد بود چجوری تلمبه بزنه یه ذره یواش بعد محکم تند ریتم خاصی نداشت غافلگیر میشدم
بعد چند دقیقه دیگه داشتم لذت میبردم که یهو دیدم بلند شد و رفت سراغ کمد کلید دسبند رو اورد گفتم خداروشکر که تموم شده اما اشتباه فکر میکردم میخواست پوزیشینم رو عوض کنه
یکی از دست هامو باز کرد و زد به اونور تخت بعد اون یکی دستم رو باز کرد و زد به اونور تخت دیگه کاملا برعکس شده بودم یه متکا گذاشت زیر شکمم تا کونم قنبل بشه بعد با یه کمربند برگشت
محکم میزد در کونم از درد متکا را گاز میگرفتم حسابی کونم رو سرخ کرده بود که دوباره رفت سراغ کمد اینبار با یه دیلدوی کلفت تر برگشت خودش نشست جلوی صورتم و دیلدوی قبلی را به زور کرد تا ته کرد تو دهنم ، از مزه و بوی بدش میخواستم بالا بیارم اما نمیتونستم چون بیشتر فرو میکرد تو حلقم و بعد دولا شد و اون یکی را به زور کرد تو کونم نه راه پس داشتم نه راه پیش از گیر عقبی در میرفتم اون یکی میرفت تو حلقم و از گیر جلویی در میرفتم عقبی میرفت تو کونم ، نمیتونستم داد بزنم فقط میتونستم گریه کنم .
مهدیه میگفت میخوام بفهمی که درد داره از کون شروع کرد به تکون دادن دیلدو اما دیگه درد با لذت همراه شده بود
بعد نیم سا۲عت دیلدو رو از دهنم در آورد و گفت برای امروز دیگه بسه بعد دست و پامو باز کرد و گفت لباساتو بپوش باید بریم خونه عمو، مینا و منصوره منتظرن ،سکس امروز هم باید برات بشه درس عبرت دیگه برای من کلک نکنی
کل دل و روده ام درد میکرد نمیتونستم بلند شم ، جای کمربندهاش روی کونم حسابی درد میکرد و قرمز شده بود به هر مکافاتی بود بلند شدم و لباسامو پوشیدم
تو راه گفت بریم دنبال این دو تا دختر و باهام طی کرد که امشب بهش قطره ندم
داستان امشب هم کلی جذابه تو داستان های بعدی براتون تعریف میکنم شایدم نکنم چون خیلی داستانام تکراری شده
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید