این داستان تقدیم به شما
سلام…راستشو بخوایین اگه بخوام تعریف کنم خیلی زمان میبره پس میرم سر اصل مطلب
من اسمم نازلی نوزده سالمه و هیکلم کمی تپله قدمم متوسط …پنج ساله که با پسر داییم دوستم و قصدمون ازدواجه ..از وقتی چشم باز کردم اونو دیدم …بگذریم
من ی شوهرخاله دارم به اسم رضوان چهل و دو ساله هیکل لاغر و قد بلند قیافه بامزه ای داره…من وقتی دو سالم بود با خالم ازدواج کردن منم از بچگی تو بغلش بزرگ شدم تا اینکه تو این دوسه سال اخیر رفتاراش خیلیییی تغییر کرد میدونم عاشقم شده دوسم داره اما عشقه ممنوعه است من نه میتونم ب خالم خیانت کنم نه به پسرداییم …رضوان خیلی بهم اس میده حرفای عاشقانه میزنه تهدید کردم شمارمو عوض کردم فرقی نکرد البته کرم از خود درخته منم باهاش چت کردم بخاطر اینکه بفهمونم کارش درست نیست اما بعضی شبا شیطونیم میگرفت اذیتش میکردم حرفایی میزدم ک باعث میشدن حشری شه ….من خودم شهوتم وحش
تناااک بالاس یعنی میمیرم واسه سکس حتی با پسر داییم از عقب چند باری سکس داشتم …رضوان هروقت منو تنها گیر میاورد یا میخواست بغلم کنه یا بوسم کنه خیلی غیرتی میشه سرم بهم حتی تو جمع گیر میده ….تا اینکه یه روز پسرخالم که ده سالشه امتحان ریاضی داشت و خالم خودش معلمه هزارتا کار داشت از من خواست برم خونشون که بهش درس یاد بدم ..صبح رفتم تا شب درس خوندیم خالم منو نگه داشت خوابیدیم صب بلند شدم دیدم فقط رضوان خونه است گفت بقیه مدرسه ان گفتم اهان رفتم رو مبل نشستم رضوان بهم گفت نازلی؟ تو ک میدونی من دیوونتم چرا قصد داری منو تحریک کنی ؟ اولش متوجه نشدم بعد نگا کردم دیدم خیلی ناجور نشستم خودمو درست کردم بلند شد اومد جلوم گفت منو عصبی میکنی نازلی خیلی رو مخمی چرا عکستو میزاری اینیستا منم ک دیگ خسته شده بودم گفتم برو بابا ب تو چ اینو ک گفتم هلم داد رو مبل چونمو گرفت دستش گفت ب من چه ؟ به من چهههه؟ بعد ازم لب گرف منم تکون میخوردم ک نکنه دستمو گرفت خمم کرد گفت ی جوری بکنمت بگی گووه خوردم ولم کن …عشق:
دستشو انداخت ب کشو چسب دراورد دهنمو بست هی گریع کردم ک بابا ولم کن گوش نمیکرد بغلم کرد برد اتاق رو تخت یهو دیدم داره گریه میکنه بعدشم داد زد لعنتیییی لعنتی چهلو دو سالمه اندازه خررر شدم عاشقه توعه یه الف بچه شدم ببین ببینننن حالو روزمو هی خواستم دور شممم ازت نازلی هی خواستم نبینمت همه جا بودی با زیباییت با حرفات با خنده هات با شوخی هات منو روانیه خودت کردی …اون پسر داییه احمقت لیاقت تورو ندارع منم ندارم اما نمیزاررم ماله اون شی میدونم دختررری واس همون میخوام ک ماله خودم بکنمت …منم ک صدام در نمیومد دهنم بسته بود دستم ب تخت بسته بود حالمخوب نبود او
مد دهنمو باز کرد دیتشو بلافاصلع گذاشت رو دهنم گفت جیکت دربیاد کارتو میسازم از شانس گند منم خونه ویلایی بود جیغ میزدمم کسی نمیشنید ولی ب خاطره محکم کاری دهنمو بسته بود …زار میزدم ک ولم کن ولی اون فقط سیگار کشید کشید کشید تا اینکه دیدم داره لباسشو درمیارع سرمو خم کردم اونور اومد خم شد روم سرمو چرخوند ب طرف خودشو بهم گفت عاشقه چشاتم بعد از لبم بوسید رفت رو گردنم بعد رفت رو سینه هام مانتومو دراورد اومد پایین تر شلوارمو دراورد دستش ک رفت رو شورتم جیغ زدم ولممممممم کن عوضیییی نمیخوامممممت من چرا نمیفهمییییی من راضییی نیستم نکنننن بی شرف من ب پسر داییم
قول دادم این کاررره تو گنااهه اینارو ک گفتم بازم عصبی شد دستشو کرد تو موهاش داد زد و گفت نااازلی ب من میگی بیشرررف؟ منی ک عاشقتم میخوام ماله من شییی؟ گفتم ب زووور اخه حیوون؟؟؟ گلومو مثه وحشیا گرف گفت الان نشونت میدم حیوون ب چی میگن عشقمم ..بعد مثه وحشیا افتاد ب جونم همه جامو میخوردد لیس میزد تنم کبود بود منم فقط گریه کردم …
– هااااان چیه چت کردنی کرم میریختی منو حشربی میکردییی دوس داری الان ؟؟ خوشت میاد ..رفت پایین کصمو ک خورد یکم شل شدم دیدم نصفه راهو رفته چشامو بستم خدا خدا کردم ک تموم شه کصمو میخورد و میمالید انقد خورد ک ناخوداگاه از دهنم آاااه در رفت اینو ک شنید تمووووم شد کیرشو دراورد ب چ کلفتی بووود اخه …گفت جوووون وقته حر دادنت رسیده نفسم …سرمو فشار داد ب خودش کیرشو کرد تو دهنم بعدم برگردوند منو گذاشت در کونم یکم فشار داد جیغ زدم چند بار محکم زد رو کونم هی اخو اوف میکرد بعدم تا ته مثه خر میکوبید تو کونم ب منم میگفت ناله کن ….انقد کرد کرد داشتم از حال میرفتم دوبار ا
رضا شد بعدم افتاد روم کلی حرفای عاشقونه ..دستامو باز کرد برم دسشویی …گریم گرفت باز بلند شدم هرچی فحش بلد بودم نثارش کردم ک یهو بلند شد
– ب کی فحش میدی تووو؟ ب چ جررررعتی ؟
+ ب توعه روانی کسکششششششش
دستمو کشید افتادم رو تخت اومد روم موهامو گرفت کشید و گفت
– وااای وااای نباید اینطوری میکردی باز سگم کردی باز ریختی بهم اعصابمو سیرر نشدی انگاری تنت میخارع هنوز …دیدم دستشو برد سمت کمر بندش افتاد ب جونم میزد ب کصم کونم سینم منم فقط داد میزدم موهامو از پشت گرفت داگ استایل تو کونم گذاشت اینسری انچنان میکرددد منو ک تخت داشت میشکست چ برسه ب من …ی جیغایی زدم گلوم پاره شد
– آاااخ چیه حاال میده ؟ جوووون
بعدم همه جامو گاز گرفت انقدر خشن میکرد منو ک گفتم وااااای رضواااان گوووووه خوردددم آااای آااه ولممم کن توروووخدا ااای کونممممم
– اووووووف داد بزن لعنتیییی ااااخ بگووو بگووو غلط کرردم رضوااان بگووو عاشقتم رضواااان بگووووو
+ ب ب باشع ااااااای عاشقتم رضوان ااااااااه ولم کننننن غلط کردم
– وااای عجب چیزی هستی تو لعنتی چجوری ولت کنم عشقمممم
کمربندشو انداخت دوره گردنم مثه خر منو کرد اخرشم ریخت تو کونم ابشو افتاد روم اینسری دیگه رفتم حموم دراومدم داشتم میمردم همه جام کبود بود نمیتونستم راه برم رد کمربند رو بدنم بود لبام باد کرده بودن ….چشام باد کرده بودن … اومدم از حموم در بیام یادم افتاد من اصلا حوله برنداشتم …مجلور شدم ب رضوان بگم …اونم حوله رو داد زود دراومدم رفتم اتاق صدام زد …از ترسم ک نیاد سریع رفتم گفتم هان ؟
– هاان؟
+ ب ب بله؟
– چرا با حوله اومدی؟،
+ اخه صدام زدی
– باشه …مامانت زنگ زد گفتم خوابی بیا بگیر گوشیتو بزنگ بهش بگو شب میام
+ خیلی بدم میاد ازت میدونستی؟
داشت نگام میکرد برگشتم برم اتاق چنگشو انداخت دوره کمرم حوله افتاد زمین بعدم از دستم گرفت پرتم کرد رو زمین
+ رضوااان نکن توروخدا …ازت عصبانی ام خب حق بده .ببین بزار برمخونمون درو باز کن بسه دیگه تو ک میگی عاشقمی چرا اذیتم میکنی اخه
+ خفه شووو اینهمه سال عاشقت بودم انگشتمو نزدم بهت الان پرو شدی ادمت میکنم وایستا
بعدم منو چسبوند ب دیوار باز رفت تو گردنم دستشو برد لای کصمو مالید ی لحظه ی حسی اومد خودمو مالیدم بهش …با چشای خمارش نگام کرد و نشست سرشو کرد لای پامو کصمو خورد بعدشم هولم داد رو مبل کیرشو تا ته کرد تو کونم..دیگه گشاد شدع بودم درد نداشتم دستامو گرفت بدنمو بوسید و عشق:
کونمو کرد
– صدااا درارررررر
+ نمیتونم
– گفتم درررررار
+ ااااه
-جوووونم عشقم همه چیت ماله منه مالی منی تووو خوشگلم نفسم واااای …دوباره ارضا شد
منم دیگ هیچی نگفتم خفه خون گرفتم شب رفتم خونه همش اس میداد ک رحمم اومد با پردت کاری نداشتم تو ماله منی و این حرفا منم جواب نمیدادم هرجا منو میدید ی طوری نگام میکرد هم با عشق هم با حشریت ….دفعه اخرم گفت جوابمو نمیدی؟ دوباره دلت میخواد پاره شی؟؟؟ گفتم نه …
پایان….
نوشته: نازلی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید