این داستان تقدیم به شما

سلام دوستان
حمید هستم ۳۳ ساله از تهران.
داستانی که براتون مینویسم مربوطه به خاطره اولین سکسم با جنس مخالف.ازین جهت میگم جنس مخالف که من از حوالی ۱۳ سالگی با پسرهای خوشگلی که با دوستام تور میکردیم سکس داشتم و همه جوره باهاشون حال میکردیم.البته تو هر سن به اقتضای تجربه های محدود و اطلاعاتمون سکس میکردیم.
بریم سر داستان اصلیمون؛
چون من از اوایل دهه هشتاد کامپیوتر خونگی و ADSL داشتم از همون موقع ها با اینترنت هم آشنایی کامل داشتم و اونایی که اون دوره کامپیوتر داشتن همگی میدونن که تنها وسیله ارتباط جمعی اون موقع ها سایتهای چت فارسی و یاهو مسنجر بود که یکی دوسال پیش سرویس مسنجرش برای همیشه قطع شد.من بعد از خدمت سربازی یه دوره طولانی به مدت چند ماه بیکار بودم و دائم تو سایتهای چت دنبال دوستیابی و لاس زدن با خانومها بودم.یه روز توی یکی از سایتهای معروف چت فارسی با خانومی آشنا شدم که اسمش الهه بود و یادمه هر روز و هرشب هم تو سایت هم تو یاهو همم با موبایلی که تازه خریده بودم بهم پیام میدادیم و خلاصه باهم قاطی شده بودیم و تایم لاس و سکس چتمون اغلب شبها مواقعی بود که هردو حس و حالشو داشتیم.روزها گذشت و من جای اینکه برم سرکار و شاغل بشم بدون کنکور رفتم دانشگاه و دانشجو شدم.ارتباط اینترنتی من با الهه کم شد ولی کماکان با تلفن در ارتباط بودیم.این رو نگفتم که الهه ۳ سال از من بزرگتر بود و ساکن یکی از شهرهای نزدیک تهران بود.الهه یکی دوسالی بود که از همسرش جدا شده بود و تنها توی یه آپارتمان تو شهرشون زندگی میکرد و چون شاغل بود هم وضع مالیش خوب بود و هم مواقعی که من کم میاوردم بهم کمک محدود مالی میکرد.بعد از مدتها رابطه تلفنی یک روز الهه بمن پیشنهاد داد که برم به شهرشون و همدیگه رو از نزدیک ببینیم.یادمه اون روزا من خیلی مشروب میخوردم و الهه هم همیشه تو جریان مشروب خوری و مستیهای بیش از حد من بود.خلاصه یک روزی که من کلاس نداشتم و الهه مرخصی گرفته بود رو مقرر کردیم که من برم شهرشون و همدیگه رو ببینیم.من صبح اون روز رفتم ترمینال جنوب و یه تاکسی دربست گرفتم و رفتم سمت الهه.و آدرسی رو که برام اس ام اس کرده بود رو دادم به راننده و منو یکراست برد دم خونه الهه.ازونجایی که قبلا قرار گذاشته بودیم که باید باهم مشروب هم بخوریم،من داخل کیف رودوشیم چنتا ودکا ساندیسی که مخصوص مشروب خورهای کم بضاعت بود همراهم داشتم و با خودم بردم خونه الهه.زنگ رو زدم و رفتم طبقه سوم و به محض اینکه جلوی درب آپارتمان الهه رسیدم در باز شد و برای بار اول الهه جونم رو دیدم.الهه یه دختر خوشگل و خوش اندام با چشمهای فوق العاده درشت و زیبا بود.خلاصه روبوسی کردیم و من وارد پذیرایی شدم.وقتی وارد پذیرایی شدم دیدم که یه خانوم هم رو مبل نشسته و قبل از سلام و احوالپرسی باهاش الهه معرفیش کرد و گفت حمیدجان ایشون دوست صمیمیم سمیرا جونه ( که البته من قبلا در جریان این بودم که الهه دوستی صمیمی بنام سمیرا داره که خیلی باهم راحت و ندارن)…سلام و احوالپرسی مختصری با سمیرا کردم و الهه ازم پرسید چی میل داری که من گفتم فقط یه چای برام بیار.حین اینکه الهه میرفت سمت آشپزخونه من نامحسوس پر و پاچه و باسنشو یه دیدی زدم که بدونم عیارش چنده…
انصافا بدن خوش فرمی داشت.سینه هاشم بدک نبود…ولی من بیشتر شیفته چهره زیبا و نمکیش شده بودم.الهه رفت آشپزخونه و سمیرا که تقریبا یکی دوسالی از الهه بزرگتر بود بمن گفت حمید جون راحت باش و غریبی نکن…منم درسته تاحالا قراری ازین جنس نداشتم و خونه هیچ خانومی نرفته بودم ولی باخودم گفتم اینا که دوستام هستن،چرا تایم باهم بودن رو به رودربایستی و این چیزا هدر بدم.از همون اول راحت شروع کردم به کس شعر گفتن و خندوندن سمیرا که بعدش الهه هم بما ملحق شد و اومد رو مبل کنار من نشست.بعد چند دقیقه الهه بمن نزدیک شد و بدنش کامل در تماس بامن قرار گرفت…بهم گفت حمید هوا گرمه،میدونمم خسته راهی اگه دوست داری برو یه دوش بگیر خستگیت دربشه.منم قبول کردم و رفتم لخت شدم و یه دوش گرفتم.حین دوش گرفتن دیدم الهه در میزنه و صدام میکنه.پشت در قایم شدم و سرمو آوردم بیرون.الهه یه حوله برام آورده بود…با کمی مکث و یه لبخند شیطنت آمیز حوله رو داد و رفت.من اومدم بیرون و شروع کردم توی اتاق خواب الهه به پوشیدن لباسام.بعدشم رفتم پذیرایی پیش الهه و سمیرا.ناهار رو آوردن و قرار شد بعد ناهار مشروب بخوریم.انصافا الهه جونم سنگ تموم گذاشته بود.ناهار غذای مورد علاقه من چلومرغ بود و کلی چاشنیهای جورواجور.ناهارو خوردیم و من تو جمع کردن میز کمک کردم و به بهانه همین رفتم آشپزخونه که یجورایی با الهه خلوت کنم و اگه راه داد هم بغلش کنم هم لب بازی کنم باهاش و البته همینطورم شد.وسطای لب بازیمون سمیرا بدون کمترین سروصدا وارد آشپزخونه شد و مارو دید.من از خجالت سریع از الهه جدا شدم و با یه لبخند و کمی شرم رفتم پذیرایی.اونا چند لحظه ای تو آشپزخونه پچ پچ کردن و با میوه و یک عالمه مزه اومدن پیش من که مشروب خوری رو شروع کنیم.اینم بگم که من قبل رفتن پیش الهه احتمال اینو میدادم که ممکنه بینمون سکس هم پیش بیاد.این بود که مجهز رفتم دیدنش.اقلامی که همراه من بود،اسپری بیحس کننده.کاندوم و یه قوطی وازلین بود.چنتا هم قرص ویاگرا تهیه کرده بودم که تا اون روز حتی امتحانش هم نکرده بودم.خلاصه ما شروع کردیم به مشروب خوری و باز الهه اومد کنار من طوری که تماس کامل داشته باشیم نشست و یه دستشو انداخت دور گردنم.من خودم بعد لب بازیمون فوق العاده حشری شده بودم و اینکه الهه هم تو حال منه کاملا برام مشخص بود.من شدم ساقی و پیک پشت سر پیک میرفتیم بالا.رسیدیم به نقطه ای که من احساس کردم الهه و سمیرا دیگه دارن میرن به سمت مستی شدید و بعدشم سیاه مستی.پیک اونارو متوقف کردم و خودم چنتا دیگه ریختم و خوردم.حین اینکه مست بودیم سمیرا هم اومد کنار دستم نشست و شروع کرد به بوسیدن من…الهه هم همینکارو میکرد و با یه دستش شروع کرد به مالیدن کیرم از رو شلوار…منم فرصت رو مغتنم شمردم و خودمو کامل آزاد کردم و برای اینکه این دوتا بیشتر باهام راحت بشن شروع کردم به مالوندن سینه و خوردن نوبتی لباشون.که الهه بلند شد و دستمو گرفت گفت بیا بریم اتاق خواب…من بلند شدم که برم دیدم سمیرا هم بلند شده داره باما میاد.تو عالم مستی باخودم گفتم این دیگه کجا میاد…خواستم بهش بگم که بعد الهه تنوبت توئه که الهه گفت بذا اونم بیاد…من تا اون لحظه هیچ ایده ای برای سکس سه نفره نداشتم ولی وقتی رو تخت دراز کشیدم این دو نفر شروع کردن به درآوردن لباسام و بعد لخت کردنم یکیشون مشغول لیسیدن و خوردن کیر و تخمام و اون یکی مشغول نوازش و مالوندن بالا تنه و لب بازی…من دیگه احساس میکردم واقعا وارد بهشت شدم…چشامو بسته بودم و از لحظات نهایت لذت رو میبردم.اولین سکسم با جنس مخالف…مستی…عشق و حال همزمان با دوتا خانوم جیگر و اهل حال…چی بیشتر ازین میخواستم…بعد اینکه کیرم کامل راست شد الهه خوابید کنارم و گفت حمید دیگه طاقت ندارم بیا روم جرم بده…من برای اینکه تایم سکس بره بالا سریع از داخل کیفم وسایل رو درآوردم گذاشتم رو میز کنار تخت و اسپری رو تا جایی که جا داشت خالی کردم رو کیرم..

بعد برای اینکه اثر خودشو بذاره شروع کردم به خوردن لبای الهه و سمیرا و مالوندن کس و کونشون…سمیرا یکبار با مالوندن کسش ارضا شد ولی الهه مدام میگفت حمید زودباش و هی رو تخت وول میخورد و خودش و میمالید…بعد اینکه کیرم کامل بی حس شد رفتم شستمش و سریع برگشتم رو تخت دیدم الهه و سمیرا مشغول حال و حول باهمدیگه هستن…این صحنه برای من واقعا سکسی و تحریک کننده بود.رفتم از هم جداشون کردم و یه کاندوم کشیدم رو کیرم و خیلی آروم فرو کردمش داخل کس الهه جونم.الهه یه آه ممتد کشید و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت بزن.منم شروع کردم به تلمبه زدن و حدود ۲۵ دقیقه به روشهای مختلف تو حالتهای مختلف تلمبه زدم.اونطور که من متوجه شدم الهه دوباری ارضا شد و من یکم خسته شدم…بین الهه و سمیرا دراز کشیدم و شروع کردم به نوازش کس سمیرا و خوردن آهسته سینه هاش…بعد سمیرا آروم تو گوشم گفت نمیخوای منو بکنی؟!…من باز تو اون عالم مستی و حشر یه فکری اومد تو ذهنم که درسته ما هرسه الان مستیم،نکنه من سمیرارو بکنم الهه ناراحت بشه.در گوش الهه گفتم اجازه میدی با سمیرا هم حال کنم…که با حرکت سر تایید کرد و من رفتم سراغ سمیرا…پاهای سمیرارو دادم بالا و خودم جلو کسش زانو زدم…سر کیرمو رو سوراخ کسش تنظیم کردم و با فشار کیرمو تو کسش فرو کردم…چیزی که برام عجیب بود تنگی بیش از حد کس سمیرا بود.به جرات میتونم بگم از سوراخ یه کون هم تنگتر بود…البته اون موقع اینو خوب درک نکردم و موقعی فهمیدم اون کس تنگ ترین کسی بوده که اومده زیرم که بارها با خانومهای مختلف تو سنین مختلف سکس کردم.یه ربعی تلمبه زدم اما از ارضا شدن خبری نبود.به سمیرا و الهه گفتم من خسته شدم.میشه برام بخورینش…اونام هر دو باهم شروع کردن به خوردن کیرم و نوازش بدنم…کار حرفه ایشون جواب داد و من بعد بیست دقیقه ارضا شدم…قبل اومدن آبم هم به هردوشون گفتم که آبمو میخوام بریزم روی هر دوتون…و قبل اینکه آبم بیاد پاشدم رو تخت وایسادم و الهه و سمیرا چسبیدن به هم منم آبمو تا قطره آخر پاشیدم رو بدن و سینه هردوشون.سکس ما تموم شد و من کنار هردوی دوستان دراز کشیدم و تا حدود بیست دقیقه لب بازی بود و نوازش و قربون صدقه رفتن…بعد اون تایم هم الهه خوابید و من و سمیرا رفتیم پذیرایی و لخت کنار هم نشستیم و شروع کردیم به صحبت و درد دل…این اولین تجربه سکس من بود و به جرات میتونم بگم تا به امروز که مجرد هستم بهترین سکسم بود.این مهمونی چندین بار دیگه تکرار شد و گاهی فقط من بودم و الهه…بعد از مدتی الهه برای بار دوم ازدواج کرد و رابطمون قطع شد…و من بخاطر وفاداری به دوستی سابقم با الهه علی رغم میل سمیرا برای ادامه رابطه،با سمیرا هم قطع ارتباط کردم و هردوشون برای من به خاطره ها پیوستند.
روز و روزگارتون خوش
نوشته: حمید ممد اینا از تهران

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *