این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان
حدود 23 سالم بود و دانشجو تو یک شهر تقریباً کوچیک . تازه دانشگاه رو تاسیس کرده بودن شهر هنوز حالت سنتی داشت و پر بود باغ و باغچه. مردم شهر هم ب ظاهر سنتی . منم به هیکل ریزی داشتم و به شدت شهوتی بودم . از دوران راهنمایی چون ریز اندام بودم با سکس گی آشنا شده بودم و اکثرا مفعول بودم. همیشه دوست داشتم با بزرگ تر از خودم بپرم که این هم همیشه کار دستم داده بود و اونا بعد از یه مدت کوتاه رابطه دوستی منو میکردن و منم دیگه هم عادت کرده بودم و هم خوشم اومده بود . تو دانشگاه این شهر یا بچه های خوابگاه خیلی صمیمی نشده بودم اونا اکثراً دو روز کلاس داشتن و میرفتن . من خیلی تمایلی به خونه رفتن نداشتم و میموندم خوابگاه . همون اوایل با یکی از بچه های همون شهر صمیمی شدم . بچه ساده و آرومی بود . فکر میکردم خیلی باهم جوریم . دونبال حاشیه نبود و سرش به کاره خودش بود . یه بار بهم گفت تو که آخر هفته ها اینجایی بیا بریم باغ ما منم قبول کردم .خیلی فکر سکس راجبش نمیکردم ولی از روی عادت به خودم رسیدم . رفتیم تو باغشوم . باغ بزرگ و سر سبزی بود . همینطور که داشتیم باهم حرف میزدیم و باغ رو نشون میداد پدرش اومد جلو . یه مرد آفتاب سوخته حدود شصت سال یه ته ریش سفید بدن محکم . معلوم بود که خیلی کار فیزیکی کرده و یکم اولش سرد بود ولی از همون اول بهش یه احساس شهوتی داشتم باهام که دست داد سفتی دستش رو احساس کردم و یه حالت سکسی داشتم . یکم باهامون اومد و راجبه باغش توضیح میداد . کم کم باهم نزدیک تر شدیم هی حرف میزد و شوخی میکرد . نسبت به پسرش خیلی پر حرف تر بود . راستش تو همون مدت خیلی ازش خوشم اومد . وسط باغ یه استخر درست کرده بودن .
سر ظهر بود بعد از خوردن غذا و اون آفتاب پهن واقعا آبتنی میجسبید که آقا مجتبی همون پدر دوستم پیشنهاد شنا داد . خوده پسرش خیلی راضی نبود منم گفتم مایو ندارم که دیدم زد زیره خنده گفت مایو دیگه چیه . بکن بریم تو آب . من واقعاً دلم میخواست ولی یکم دو ، دل بود چون یه شورت سفید اسلیپ تنگ پام بود و نمیدونستم عکس العمل اونا چی باشه . ولی پدر دوستم مثل اینکه تصمیمش رو خیلی وقت پیش گرفته بود . خودش سریع شروع کرد لخت شدن منم همینطور داشتم نگاهش میکردم . پیرن و شلوارش رو در آورد دیدم اونم یه شورت سفید اسلیپ داره. همنطور که حدس میزدم تو اون سن و سال خیلی سالم و ورزیده بود یکم مو رو سینه و شکمش و پاهاش داشت پوست آفتاب سوخته . شورتش چسبیده بود به بدنش و تقابل رنگ سفید شورت و رنگ پوستش خیلی سکسی شده بود . همینجوری نگاهم مونده بود رو شورتش که یهو گفت آقا رضا چرا منتظری . منم سریع لباسم رو در آوردم انداختم کنار روم رو که کردن بهش چشمم افتاد به چشمش با اون ته ریش سفید و چشمای باریکش داشت منو نگاه میکرد و یه خنده ریزی تو صورتش بود من احساس میکردم طلسم شدم . خودم از حال برده و زیرش احساس می کردم کیرش نیمه شق شده بود که با دست روش رو گرفته و سریع پرید تو آب منم پشتش پردیم تو آب . پسرش که خیلی سر حال نبود همونجا نشسته بود و با گوشیش ور میرفت . من و آقا مجتبی تو آب یکم مسابقه دادیم از این ور به اونور کم کم باهم راحت شدیم . معلوم بود آدم کار کشته ای هست . خودش شروع کرد از خودش تعریف کردن و گفتن اینکه از یه نگاه اول میفهمه که آدما چی کاره هستن . منم مثل یه مرشد جذبش شده بودم . دیگه راحت بهم دست میزد . میدید که چیزی نمیگم بیشتر و طولانی تر اینکارو میکرد به هوای یاد دادن شنا گفت تو رو آب صاف نیستی درازم کرد رو آب یه دستشو گذاشت زیر کونم یکی دیگرم گذاشت زیر کمرم رو آب نگرم داشت. گفت همینجوری بمونم دستش که زبر کونم بود قشنگ داشت کونم رو میمالید کیرم حسابی شق شده بوداز روی شورتم که خیس بود کامل مشخص بود . اونم دید که رامش شدم شروع کرد انگشتشو تو کونم کردن . روی دستاش ولو بودم غرق شهوت منم دستم بردم زیر آب چسبوندم بقل پاش. شروع کردم با شورتش بازی کردن کشش رو میکشیدم و یواش دستم رو میکروم توش ولی هنوز به کیرش دست نزده بودم . یهو ولم کرد رفت سمت پسرش یه چیزی بهش گفت . دیدم پسره پاشد و رفت از دورهم یه دستی برای من تکون داد . آقا مجتبی اومد سمت من همون خنده رو لبش بود . گفتم چی شد . گفت رفت دنبال کارای خونه .رفت زیره آب یهو دیدم کیر و خایه هامو کونم رو گرفت با فشار حولم داد بالا تمام کیر و خایم تو یه مشتش جا شده بود و با شوخی و خنده گفت برای کی شق کرده بودی منم فقط داد میزدم میگفتم آقا مجتبی بذارم زمین .
همینجوری گذاشتم لب استخر خودش هم اومد بالا من رو زمین. تخمم رو گرفته بودم اون بالای سرم وایستاده بود . کیره راست شدش از لای شورتش افتاده بود بیرون و تقریباً تمام خایه ها و پشماش و کیرش معلوم بود . دستم رو گرفت و بلندم کرد کشوند دنبال خودش منم دنبالش میرفتم هرزگاهی برمیگشت یه نگاهی بهم میکرد دستش رو کیرش بود و معلوم بود راست راست کرده . رسیدیم وسط چندتا درخت و بته . جای دنجی بود و معلوم بود دید نداره . برگشت منو نگاه کرد شورتش رو در آورد کیرش پرید بیرون . آروم شورتش رو چلوند قشنگ پهنش کرد روی یه شاخه و گفت خب حالا ببینیم تو چی کاره ای بیا جلو امدم جلوش وایستادم دستاش رو گذاشت رو شونه هام و فشار داد پایین منم زانو زدم جلوش کیرش جلوم بود با یه دستش موی سرم رو از پشت گرفت با یه دست دیگش با کیرش رو میمالید رو صورتم یواش یواش کرد تو دهنم خودش سرم رو عقب و جلو میکرد . کیرش میرفت تو حلقم میخواستم اوق بزنم . با خشونت و زور فشار میداد . چشمام قرمز شده بود آب دهنم همینجوری آویزون بود . نمیذاشت نفس بکشم . کیرش رو درآورد یه نفس عمیق کشید گفت چیه چته این که خیلی بزرگ نیست چرا ادا در میاری من که میدونم تو چی کاره هستی . دوباره کیرشو کرد تو دهنم و شروع کرد همونجوری فشار دادن و عقب جلو کرد منم هرزگاهی اوق میزدم خودم رو میکشیدم عقب صورت من و کیر اون پر از تف شده بود بعد کیرش رو در آورد و چنتا ضربه با کیرش به صورتم زد گفت قنبل کن منم که از نفس افتاده بود برگشتم و قنبل کردم . شورتم رو کشید پایین تا روی رونم . چشمش که به سوراخم افتاد و دید که تمیزه و یکم گشاد با خنده گفت همون موقع که دیدمت فهمیدم که کونی هستی ولی فکر نمیکردم تا این حد بعد چنتا تف انداخت رو سوراخم و شروع کرد تو کردن یکم دردم اومد خودم روجمع کردم دست گذاشت رو شونه هام حولم داد عقب واقعا یه لحظه ترسیدم گفتم آقا مجتبی ببخشید اما چند ماه که اینجا بودم سکس نداشتم یکم یواش اونم گفت خیلی خوب دوباره شروع کرد انگشت کردن و تف زدن تا یکم خیس شد و جا باز کرد و اینبار آروم تر کیرش رو داد تو . یواش میداد تو عقب جلو میکرد مرحله به مرحله بیشتر تو میداد . منم که درد کونم افتاده بود داشت خوشم میومد . اونم پاهاش رو گذاشت دوطرفم شروع کرد تلمبه زدن دستم بردم رو کیرم شروع کردم برای خودم جق زدن واقعا داشت بهم حال میداد که محکم زد رو دستی و گفت دستات جلوت باشه .منم دستم رو گذاشتم جلوم . همینطور که داشت محکم تلبه میزد گفت دوست ندارم جلوی من با کیرت ور بری از کون دادن و کیر من لذت ببر . همینجور فشار و بیشتر میکرد و منم بیشتر میرفتم سمت زمین دیگه آرنجام رو زمین بود کیر اونم تا خایه ها تو کونم . یهو احساس کردم یکی داره میاد تا سرم رو کردم بالا دیدم یه مرد اونم حدودای شصت سال ولی چاق و با ریش اومد جلومون . یهو جفتشون زدن زیره خنده و اون یکی گفت آقا مجتبی تنها تنها . آقا مجتبی هم که خندش گرفته بود گفت امروز پیداش کردم میخواستم بهت بگم . اونم گفت معلومه چیزه خوبیه . حسابی عرق کردی . آق محتبی در حالی که کیرش تو کون من بود داشت براش توضیح میداد. بعد چند دقیقه اون یکی گفت خوب من میرم اون ور کارت تموم شد خبر بده خیلی عادی و راحت برخورد کردن انگار کار هر روزشون هست . اون رفت و آقا مجتبی دوباره شروع کرد تلمبه زون اینبار وحشیانه تر و محکم تر یه ده دقیقه ای زد و با یه فشار آبش اومد همنجوری خوابید روم منم که ضعف کرده بودم خوابیدم رو زمین یکم رو خوابید و نفس نفس زد . یکم که آروم شد پاشد شورتش رو برداشت رفت سمت استخر منم همینطور دراز کشیده بودم که بعد چند دقیقه کوتاه اون دوست چاقش با شورت پا دار اومدجلوم گفت پاشو خودت رو جمع کن . منم پاشدم . فکر کردم میخواد بکنه که گفت شورتت رو بکش بالا دستم رو گرفت رفتیم سمت استخر آقا مجتبی تو آب بود کنار استخر توالت بود گفت برو خودت رو تمیز کن . رفتم توالت و خودم رو خالی کردم . اومدم بیرون گفت برو تو آب یکم این خاک و گلا از بدنت بره . رفتم تو آب با داد گفت دست بکش رو خودت تمیز شی . انجام دادم
گفت بیا بیرون پشتش راه افتادم معلوم بود خیلی آدم خشک و سفتی هست از اون کاراکترهایی که اصلاً ازشون خوشم نمیاد رفتیم همونجای قبلی شورتش رو دآورد گفت بیا ساک بزن . رفتم براش ساک زدن اونم با فشار و حرص سرم رو فشار میداد رو کیرش . هی میگفت قشنگ ساک بزن کونی . دندون نزن درست و هی نق میزد بعد چند دقیقه گفت بخواب زمین. منظورش رو دست متوجه نشدم که حولم داد رو زمین و برم گردون . رو شکم خوابیده بودم رو زمین نمیدونستم میخواد چیکار کنه و جرات نداشتم حرف بزنم که دیدم نشست رو پاهام شورتم رو داد کنار یه تف رو سوراخم انداخت شروع کرد انگشت کردن و گفت شده غار کونی .کیر شو کرد تو خوابید روم . کونم باز شده بود و درد نداشت ولی وزن زیادش و روی زمین واقعا داشت اذیتم میکرد همینجور کامل افتاده بود روم و داشت تلمبه میزد. پاهام رو تو پاهاش گره زده بود و همینجوری خودش رو بهم فشار میداد که خوشبختانه آبش زود اومد از روم پاشد و اونم رفت سمت استخر . بعد از اون روز کونی آقا مجبی شدم و هر دفعه به خودش و دوستاش میدادم .
نوشته: رضا کون پلنگ
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید