این داستان تقدیم به شما

سلام اسمم اصلان ۱۹ سالمه تو یه خانواده پرجمعیت تو زنجان زندگی میکنم ۲ برادر و دو خواهر کوچکتر از خودم دارم سه سال پیش پدرم تصادف کرد و فوت شد یه خونه با دوتا مغازه برامون ارثیه موند خدا رو شکر از نظر مالی مشکلی نداشتیم ولی نبود پدرم باعث ناراحتی و افسردگیم شده بود کار به جایی رسید که از تحصیل باز موندم به ناچار مغازه مون رو دستم گرفتم
مادرمم شهین بعد فوت اقام خیلی از نظر روحی داغون بود و از نظر جسمی هم خیلی ضعیف شده بود اب وهوای شهرمون زنجانم خیلی سرده و باد های شدیدی می یاد مادرمم بخاطر ضعیف شدنش تند تند مریض میشد
تو جایی که شاغلم خیلی پیشرفت کردم با خیلی ها اشنا شدم‌
یروز که خیلی بیمار شده بود بچه ها هم مدرسه بودن هر چقدر تلاش کردم دکتره ببرم قبول نکرد منم تو هلال احمر اشنا داشتم گفتم حالا که دکتر نمیری دکتر رو اینجا میارم مامانم میگفت نمیخواد خودم خوب میشم بالاخره زنگ زدم به رفیقم
گوشی رو برداشت ازش خواستم یه دکتر بفرسته گفت چی شده گفتم هیچی مامانم مریص شده بی زحمت یکی رو بگو بیاد بعد یه چهل دقیقه زنگ رو زدن در روباز کردم یه اقایی اومد گفت چی شده گفتم مادرم سرما خورده  بدن دردم داره
به خونه راهنمایی کردم بردم سر مریض
دکتر اول فشار مامانم رو گرفت بعد دمای بدنش رو اندازه گرفت گفت لباست رو بده بالا مامانم بقدری بیحال بود که نتونست بنابراین من‌ کمی پولیور دراوردم دکتر راحت معاینه کنه مامانم اول کمی مقاومت کرد مامانم پیش من خجالت میکشید
دکتر پس از معاینه سه تا قرص داد بعد دو تا امپول اماده کرد به مامانم بزنه یه تب سردی منو گرفت خودم رو قانع کردم تو دلم گفتم مامان شهینم بخاطر ما این همه سختی کشیده الانم باید با این وضع کنار بیام مامان فهمید گفت نمیخواد قرص بدی خوب میشم ولی دکتر گفت بدنت ضعیف شده باید امپول بزنی والا باید بری بیماستان من : یه امپوله نگرانی نداره به اسرار مامانم رو برگردوندم مامانم‌ نا حرف زدن نداشت پس خودم از بغل شکمش دستم رو بردم دکمه شلوار وزیپش کشیدم شلوارش پایین کشیدم شورت هفتی پوشیده بود
با خودم حساب کردم مامانم خیلی وقته تنهاس بخاطر همین تند تند مریض میشه برای اینکه کمی روحیش عوض بشه شورتش رو تا پایین باسنش کشیدم مادرم یدفعه جا خورد سریع پاهاش رو بهم چسبوند خواست شورتش رو بکشه بالا که نزاشتم
مامان شهین چیکار میکنی این همه لازم نیست یه ثانیه واسا تموم میشه دکتر کمی پنبه زد بعد امپول رو تزریق کرد مادرم میلرزیدسه سال میشد دست بهش نخورده بود وقتی دکتر این حرکت رو دید یه انگشت به چاک کون مادرم کشید و شورتش رو بالا کشید وسایلش رو جمع کرد پاشد بره بهم گفت مادرت به یه سری دارو نیاز داره و هر از چند گاهی باید پیش یه ماساژور بره
من:اقای دکتر شما کسی رو اشنا دارین
دکتر: اشنا ندارم ولی اگه وقت کنم خودم انجام میدم
وقتی برگشتم مامانم داشت گریه میکرد میگفت بیغیرت خوب از مادرت نگهداری کردی توف تو صورتت
بعد کمی گریه و سبک شدن مامانم تو اغوش گرفتم وگفتم بخاطر تواین کار رو کردم روحیت داغون بود بدنتم ضعیف شده خواستم کمی روحیت عوض شه یدونه خوابوند توگوشم رفت اتاقو در رو بست
تا بچه ها بیان از اتاق خارج نشد
چند روز گذشت اخلاق مامانم عوض شد باهام مهربونتر رفتار میکرد موضوع ماساژ رو بامامانم در جریان گذاشتم اول مخالفت کرد ولی یهجوری بهم رسوند اگه فقط ماساژ باشه اونم بدلایل پزشکی قبول میکنه زنگ زدم با دکتر هماهنگ کردم دکتر فرداش اومد مامانم چادر پوشیده بود سرش رو‌ بالا نمیتونست بیاره پیش من خجالت میکشید دکتر یه حوله رو تخت انداخت به مامنم گفت حاج خانم تشریف بیارید مامانم توچشمای من زل زده بود یعنی برو بیرون به دکتر نگاه کردم گفتم من برم یه چای درست کنم اومدم بیرون در رو جوری گذاشتم تا دید داشته باشم
وقتی رفتم مامانم چادرش رو دراورد با یه بلوز ویه دامن رو حوله خوابید دکتر به مامانم:حاج خانم لباستون رو دربیارید تا روغنی نشه
بلوز رو دراورد دکتر ازکمرشروع کرد دکتر با جسارتی بود ترس نداشت بعد از کمر اروم اروم رفت سراغ پاها کمی مالش داد دامن‌مامانم رو اروم اروم داد بالا تا ران مامانم رونوازش داد درحین ماساژ مامانم رو به حرف گرفت پرسید حاج خانم خیلی ادم پرحرارتی هستی
مامان شهین: سه ساله شوهرم فوت کرده
دکتر چند تا بچه داری : پنج تا
دکتر کمی اطمینان مامانم رو‌جلب کرد بعد دست انداخت دامن وشورت مامانم رو باهم کشید پایین مامانم باز جا خورد خودش رو جمع کرد
دکتر گفت نگران نباش سوتینشم باز کرد
مامانم رو برگردوند وقتی اندام مادرم رو دیدم دهنم باز موند مامانم رو از ۸ سالگی که خودم رفتم حموم تا حالا ندیده بودم ساق مامانم رو ندیدم ولی حالا این اندام مامانم زیر دست یه غریبه بود
مامانم چه اندامی خوبی داشت قد ۱۷۴ و ۶۰کیلو وزنش ولی یه فیزیک ترکه ای دکتر ‌کمی مالوند بعد شروع کرد لخت شدن شورتش رو دراورد التش پرید بیرون مامانم جلو چشمش رو گرفت دکتر دست مامانم رو به سمت التش برد مامانم کمی مالوند سپس التش رو به سمت صورت مامان برد مامان شهینم اول نمیخواست ساک بزنه ولی دکتر به لبهای مامانم مالید مامانم تا خواست بگه نکن دکتر تو دهنش کرد مامانم بزور کمی خورد دکتر به مامانم عزیزم قمبل کن مامانم سجده کرد دکتر به ارومی فرو کرد شروع کرد تقه زدن بعد چنددقیقه پاهش رو بالا داد مدل فرغونی کرد مادرکمی جیغ کشید ولرزید وقتی مامانم‌رو ارضا کرد یه توف دم کون مامان شهین انداخت
مامانم با اینکه ابش اومده بود ولی اونقدرخمار بود که نتونست جلوش رو بگیره اونم باکمی ور رفتن التش رو تو کون مامان شهینم کرد شروع به تقه زدن کرد ۵ دقیقه اینجوری کونش مامان شهین رو کرد دراورد وقتی دراورد گفت بیا روش بشین مامانم با کون روش نشست دکتر به مامانم گفت چیکار میکنی

 
مامان شهینم دارم بهت کون میدم به دکترم کون میدم دکترم درمیاورد میکرد تو کث بعد تو کون سوراخ مامان شهین به اندازه توپ پینگ پونگ باز شده بود چند تا تقه زد و اروم شد فهمیدم ابش اومد منم‌ ابم اومده بود
خواستم یه شوخی بکونم رفتم تو گفتم خسته نباشید مامان شهینم مثل لبو قرمز شد اخه الت دکتر تو کونش بود دکترم دراورد
بورت بورت اب دکتر ریخت زمین مامانم نمیدونست چیکار کنه دستش رو به جلو چشمش گرفته بود تا نبینه به عقلشم نمیرسید دستش رو جلوی کونش بگیره تاهم صدا درنیاد هم ابکیر دکتر رد زمین نریزه منم برای اینکه اولین بار بود اونجای مامانم رو میدیدم جایی که من بدنیا اومدم رفتم جلو خم شدم جاهای که مامانم تو بچگیام از من قایم میکرد رو میدیدم سوراخ کون مامانم بعد کمی نبض زدن بسته شد دست انداختم سوراخ کث مامانم رو باز کنم سوراخ شاشم ببینم مامانم منو دید تازه فهمید که من دارم بازرسی میکنم با پا هل داد سریع پاشد
دکترم دید برای اینکه ازم تشکر کنه مادرم و متقاعد کرد نباید پسرت رو حریص کنی عقده میشه براش بعد مامان شهینم رو گرفت برگردوند خمش کرد لای کون رو باز کرد سوراخ گشاد کردش ر کشید داخلش رو نشون داد بعد کث مامان رو باز کرد سوراخ شاش و کث رو نشون داد به صورت علمی تشریح کرد برای اینکه جو رو عوض کنه اخر سرم دو تا زد در کون مامان شهین گفت کلاس دیگه تموم شد
 
نوشته: اصلان ترکه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *