این داستان تقدیم به شما

سلام.یه دوست دختر داشتم که لیسانس مدیریت بود و علاقه مند به هنر دو ماهی از اشنایی ما میگذشت که به ما پیشنهاد داد واسه خرید و گشت و گذار از بوشهر بریم شیراز،شب قبل از سفر به من گفت که ممکنه خواهرم با ما بیاد منم گفتم چه ایرادی داره خیلی هم خوبه،قرار گذاشتیم واسه فردا صبح که من با ماشین برم دنبالشون فردا صبح که رسیدم سرقرار با دیدن دوستم و خواهرش اولین چیزی که اودم تو ذهنم این بود که کاش من با خواهرش دوست بود.از نظر صورت دوستم خیلی خوشکل تر بود ولی خواهرش خوش اندام تر و بلندتر بود و چشم های درشت تری داشت که نمک صورتش بود.ما راه افتادیم به سمت شیراز از اونجا که تو بر خوردهای اول خجالتی بودم رفتنمون تا شیراز سرد و کسل کننده گذشت فقط چند نوبت تو راه نگه داشتیم و استراحت کردیم و جیزی خوردیم.بعد از خوردن نهار تو مسیر حوالی ساعت ۱رسیدیم شیراز بعد از رفتن به حافطیه و سعدی و چرخیدن تو شیراز رفتیم خرید.اون روز دوتا خواهری حسابی از شرمندگی جیب ما در اومدن.البته خودم ناراضی نبودم.تو مسیربرگشت خواهر دوستم، لیلا از نگاه های من متوجه شده بود که نظر من رو گرفته. تو دشت ارژن بود که کارت رودادم به دوستم مهرنوش و گفتم برو یه قلیون سفارش بده یکم خرید هم بکن
 
وقتی نشستیم، اولین جمله لیلا این بود که؛ حواست به نگاه کردنت باشه مهرنوش متوجه میشه ها.من دیگه خیالم با شنیدن این جمله راحت شد.بعد از استراحت تو مسیر برگشت بود که دیدم مهرنوش خ‌وابیده چون شب شده بود.دوباره به بهانه ای پیاده شدم واسه خرید(یک ساعت قبل از رسیدن به بوشهر)لیلا هم پیاده شد بعد از خرید از مغازه بهش گفتم فردا منتظرم زنگ بزنی اکی رو داد و ما شب رسیدیم بوشهر و فردا ظهر بود که دیدم لیلا زنگ زد. چند روزی با دو نفر صحبت میکردم که لیلا با اولین پیشنهاد اومد سر قرار و بهش گفتم تو شهر واسه شرایطم دوست ندارم بچرخیم و راحت با ما اومد خونه.از ظاهر لیلا می شد فهمیدم که تجربه سکس داره و باکره نیست برعکس مهرنوش که اصلا نمیشد بهش پیشنهاد خونه داد لیلا راحت تو اولین قرار تا چشم باز کردم تا با یه شرت و سوتین پیش من دراز کشیده و میگفت مهرنوش از بس ازت تعریف کرده بوده من ندیده انتظار این لحظه بودم،از اندام سفید و کمر باریک و سینه ۷۰ و چشم های مستش نگم که بیتاب نشید.جوری بدنش داغ بود و خاطره چشم هاش تو ذهنم حک شده که بعد از ده سال یادم نمیره،جوری به من پیچ می خورد که ماهیچه های بدنم درد گرفته بود نوک سینه هاش رو جوری لیس میزدم و بین دوتا دندونم فشار میدادم که بدنش به لرزش افتاده بود.از رو شرتش چندتا زبون به کسش زدم و از پشت دراز کشیدم روش و گردنش رو خوردم ولی با نامردی تمام اون روز بعد از یک ساعت لیسیدن و مالیدنش از قصد نکردمش،وقت بیرون رفتن از خونه با اخم بهم گفت چرا نکردی مشکلی دیدی.منم از خریت گفتم مهرنوش اومد جلو چشم هام.واقعیتش هم ته دلم واسه مهرنوش ناراحت بودم ولی خودش مقصر بود چون نیاز های من رو درک نمیکرد.
 
از فردا تهدید های لیلا شروع شد. که اگه با مهرنوش کات نکنی من نیستم.من بدجور تو دو راهی گیر کرده بودم ولی احساس میکردم که مهرنوش و لیلا خودشون از این معامله خبر دارن.بالاخره من لیلا رو انتخاب کردم به چندین دلیل که یکیش نیاز جسمی و رو حی بود که از سکس حاصل میشد.چند روز بعد از قطع ارتباط با مهرنوش لیلا اومد خونه.منم که قبلش خودم رو واسه ۲ ساعت سکس اماده کرده بودم. با دارو تجویزی د‌وستم.بعد از پذیرای از لیلا من شروع کردم به بوسیدن، من و کنار زد وگفت اگه لوس باز تو کارت باشه اخرین بار میام پیشت.خبر نداشت من واسه چه کاری اماده ام.جوری اون روز از لب تا ساق پاش رو لیسیدم و دوندون گرفتم که تا چشم باز کردم هیچی تنش نبود و مو های مشکیش از پشت رو اندام سفیدش تضاد هوس برانگیزی درست کرده بود که تا حالا ندیدم.به پشت خوابوندم از ساق پا لیسیدم تا رون بعد قوس کمر و بع خوردن گوش و مکیدن گردن تو همین حالت بود که من اروم کیرم رو خیس کردم و فشار دادم پشتش هنوز سرش نرفته بودعقب که لیلا چرخید و منو پرت کرد پایین و گفت وحشی بار اخر باش این حرکت رو میزنی.من تیز گرفتم ،گفتم ببخشید عزیزم.این دفعه به کمر خوابوندمش و از لب خوردم تا نوک سینه ۷۰ سفید تیزش رسیدم به شکم و کس سفیدش که انگاز خمیر رو از وسط تیغ انداختی.تپل و سفید خوردمش و لیلا جیغ کشید همین جور که ت چوچلش رو می خوردم اب بود که پایین راه افتاده بود منم دستم رو با همون اب خیس کردم و بدون برداشتن زبونم انگشتم رو تا ته کردم تو .از ظاهر لیلا فهمیده بودم باکره نیس به همین خاطر ترس زیادی نداشتم.لیلا گفت قراره تا چند ساعت من و دق بدی علی گفتم تا وقتی که التماس نکنی،لیلا شروع کرد به التماس که من همون انگشت کسی رو کردم دهنش و شروع کرد ساکیدنش..انگشتم رو در اوردم کیرم رو گذاشتم دهنش که دیدم مثل وحشی ها ولع داره.در اورد گفتم لیلا اینجور که تو کیر می خوری میترسم تمام بشه.کیرم رو واسه اولین بار که فشار دادم داخل کس خیلی خیلی تنگ و اب انداخته لیلا دیگه سیاهی چشمش رو ندیدم تا پایان سکس. با هر با ارضا شدن لیلا بدنش جوری میلرزید که من میترسیدم.اخر سکس لیلا شروع کرد به گریه جوری که من نتونستم ارومش کنم.بعد ها بهم گفت از این که دلیل باکره نبودنش رو نپرسیدم خوشحال بوده و از اینکه پسر عمه اش با قول ازدواج چند بار باهاش سکس داشته و دختریش رو گرفته ناراحت بوده و یادش افتاده.لیلا با من ۴ سال دوست بود تا اینکه نامزد کرد و به نامزدش پایبند بود و ما هم قطع اتباط. ولی تو این ۴ سال من بهترین خاطرات سکسیم رو با لیلا تجربه کردم.

 
واسش ارزوی بهترین ها رو دارم.دوسش دارم و هر وقت دیدمش تو شهر به زندگیش احترام گذاشت چون موفقیتش رو از ته قلبم می خواستم.
نوشته: پاشنده

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *