این داستان تقدیم به شما
سلام اسم من داود هست و ۲۹ ساله هستم . خیلی مختصر و مفید راجع به اینکه چی شد عمه نسیم را باهاش اوکی شدم …
اینو بگم من هم مثل خیلی ها اون حس بد و حس عدم علاقه به سکس با آشناها را داشتم ولی شرایط جوری پیش رفت که منم اینکار را تجربه کردم .رابطه من و عمه نسیم خیلی معمولی بود و زیاد سر و کاری با هم نداشتیم . اما بابت اینکه خواستم ازدواج کنم و خواستم زمین برای ساخت و ساز خونه بخرم و آروم آروم ساختمان بسازم و عمه نسیم توی خرید زمین برای ساخت خونه یه جورایی خیلی کمک کرد منم تحت تاثیر کمکها که کرد بد جور زیر منت ش بودم و همه میگفتن خیلی معرف رو کرد و چون کارمند هست برای من گواهی کسر از حقوق آورد و امتیاز وام هم ردیف کرد و کار و منت را برام تموم کرد. یه روز دنبال کارای ساختمان سازی بودم که عمه نسیم زنگ زد و گفت کار دارم باهات و رفتم دیدمش و سوار ماشین که شد زد زیر گریه که من شانس ندارم و از هیچ کسی و هیچ جایی تو زندگی خیر ندیدم و بعد کلی گریه و خواهش من و قول که جایی بازگو نکنم گفت که شوهرش محسن با دوست و همکارش مهری دوست شده و با هم سکس داشتن و فهمیده خیلی وقته با هم حال میکنند. دیگه خیلی توضیح و تفسیرش را نمیگم که حوصله دوستان سر بره و گفت که هم از دست شوهرش هم دوست قدیمی ش مهری بشدت ناراحته و یه کار دست اونا و خودش تا نده ول نمیکنه و توی توضیحش گفت شوهرم حمام بود و یواشکی چت ها را خونده و شماره را هم شناخته و فهمیده کجا چه خبر بوده و عمه نسیم بی خبر بوده .
عمه بعد کلی دلداری و خواهش تمنای من متقاعد شد فعلا کاری نکنه . (میگفت که تصمیم داشته آبرو ریزی درست کنه یا کسی را با سم بکشه یا خودش را بکشه یا خریت های این مدلی) . به خیالم به خیر گذشت ولی دو روز بعد دوباره عمه چیزا دیگه هم فهمیده بود از جزئیات دوستی شوهرش محسن با مهری و باز داغ کرد و قاطی کرد و بهم زنگ زد . باز حرف زدم باهاش که آروم بشه ولی گفت حتما یه کاری میکنه جبران کنه و گفتم باشه فعلا ول کن پی شر نباش . یه هفته گذشت و بعد عمه بهم دوباره زنگ زد و گفت یه فکرایی کرده که به تلافی کار شوهرش و دوستش هر دو تا یه جوری تلافی کنه و رفتیم سر ساختمان حرف زدیم و بهم گفت داود یه کلمه جواب من اره هست یا نه و یا کمکم کن یا حرفی دیگه باهم نداریم و منو گذاشت لای پرس و فشار از همه لحاظ که قبول کنم و کمکش بدم . اول گفت به شوهر مهری که اسمش بهزاد هست میگم و لو میدم بهش تا دهنشون را سرویس کنه. گفتم اگه کسی کشته شد تقصیر تو هم هست . گفت قانون را ولش کن و میدونم اثبات سخته و نمیتونم و باید هر جور میتونم زهر خودم را بریزم . دو روز بعد دوباره عمه نسیم زنگ زد و گفت بیا حرف بزنیم و بعد گفت من یه فکری کردم که همه جوره جبران بشه این نامردی شوهرم و دوستم و گفتم چی؟ گفت با شوهر مهری دوست میشم و باهاش میخوابم و بعد بهش میگم که چی شده ماجرا که اونم با من باشه و بزنیم دهنشون را سرویس کنیم . واقعا از این طرز فکر زنانه در حیرت بودم و مغزم سوت کشید ولی فکر کردم عمه نسیم داغه و بزودی فراموش میکنه و ول میکنه ماجرا را و تموم میشه .
ولی زهی خیال باطل و عمه سفت و سخت دنبالش بود که جبران کنه و یه هفته بعد گفت هر جور بود با بهزاد شوهر مهری دوست شدم و توی اینستا واسش پیام دادم و شماره دادیم و دوست شدم باهاش و باید دق دلی خودم را خالی کنم . نمیدونم چرا ولی فقط حال تماشاچی بودم و اینقدر گرفتار مشکلات خودم بودم که این حرفا را جدی نگرفتم . یه روز عمه نسیم بهم زنگ زد و گفت داود کمکم کن کارمو بکنم . فکر کردم شوخی میکنه ولی جدی میگفت . بهم گفت میخواد بهزاد را بگه بیاد خونشون وقتی شوهرش نیست و باهاش بخوابه ولی میترسه جایی کار گیر کنه و بر علیه خودش همه چیز تموم بشه . عمه نسیم ۱۲ سال از من بزرگتره و حرفای منو مثل باد هوا فقط گوش میکرد ولی خر خودش را همچنان به تاخت جلو میبرد. بعد کلی بحث گفت داود اگه میترسی اگه تو هم میخوای نامردی کنی باشه برو ولی من کار خودم را میکنم . نهایتش قرار شد من بعنوان دوست پسر عمه نسیم خودم را معرفی کنم و عمه نسیم هم بگه آتیش تندی داره و دوس داره با بهزاد هم سکس را تجربه کنه و به بهزاد گفته که مهری جون خیلی ازت تعریف کرده و دلش خواسته که با بهزاد تجربه لذت متفاوتی بکنه .
واقعا عمه نسیم به لجبازی و یکدندگی معروف بود و با این حرفا و کاراش منم عصبی میکرد ولی مدیون ش بودم و هر کاری گفت من مجبور شدم بگم چشم پ کمکش انجام بدم . یه روز صبح یکشنبه بود که عمه نسیم قرارش را با بهزاد خونه خودشون اوکی کرد و منم به عنوان دوست پسرش رفتم . ساعت ۹ صبح بهزاد خونه عمه قرار داشت و منم ده دقیقه قبلش خودم را رسوندم و وقتی عمه نسیم را دیدم متوجه شدم تا به شوهر مهری کوس نده ول نمیکنه. حسابی صبحش رفته بود حمام و به خودش رسیده بود و مشخص بود میخواد کار خودش را دونسته میکنه . تا قبل اومدن بهزاد عمه با من اتمام حجت کرد که کاری نداشته باشم چی میشه و خودش همه چیزش را فکرش را کرده و فقط اگه دیدم داره دردسر میشه و بهزاد کلکی توی کارش بود من بعنوان مطلع بگمکه حق با کی هست و عمه نسیم گفت وقتی بهزاد منو کرد و خودش هم گیر بود یواش یواش بهش حالی میکنم و میگم که زنش با شوهر من سکس دارن و هرچی خواهش کردم که عمه بی خیال بشه باز حرف خودش را زد و گفت یا همکاری کن یا به کل برو . مجبور بودم قبول کنم و حق انتخاب دیگه ای عمه نمیداد به من . سر وقت بهزاد زنگ زد روی گوشی عمه و آمد و عمه رفت استقبال و آوردش توی خونه . بهزاد لاغر و سبزه بود و ته ریش داشت . عمه نسیم هم سبزه ولی تپل و پشمالو هست .
وقتی بهزاد اومد اول خیلی محتاط بود و حرف بی ربطی نمیزد و نیم ساعتی حرفای معمول زدیم . بعد عمه و بهزاد شروع کردن شوخی و حرفای سکسی زدن و عمه نسیم برگشت گفت خیالت راحت این دوست پسر من دهنش قرص هست و خیلی وقته با همدیگه دوستیم و من بهش گفتم دوست دارم شیطونی کنم گاهی و به این نتیجه رسیدم با یه ادم مطمئن اوکی بشم که مایه حرف و آزردگی نشه و فکر کردم کی از شما بهتر و بعد رفت توی اتاق خواب و یه پتو و متکا اورد و انداخت کف اتاق پذیرایی که نشسته بودیم . واقعی هم سخت بود هم متحیر بودم هم گفتم شاید عمه تا جایی پیش بره و ادامه نده و پشیمون بشه . ولی عمه به بهزاد گفت راحت باش بهزاد جون و رفت نشست روی مبل کنارش و و بهزاد هم که خاطر جمع شده بود کسی نمیخواد دردسر درست کنه دست انداخت گردن عمه نسیم و لب همدیگه را بوسیدن و شروع کردن به عشق بازی و عمه هم از روی شلوار کیر بهزاد را میمالید و میگفت جوووون و بهزاد هم دامن عمه را داده بود کنار و اونجا بود که دیدم عمه نسیم حسابی برق انداخته واسه دادن به بهزاد و یه شورت سفید پوشیدن بود . مخم گوزید و حالم دگرگون شد و خواستم برم بیرون ولی عمه نسیم یه نگاه بدی بهم کرد و گفت عزیزم کجا؟ و دوباره نشستم . بهزاد هم گفت آقا پسر باش کمک من و خندید . هر دو تا کار بلد و اینکاره بودن .
دقیق میدونستن چطور بهم حال بدن و بالاخره عمه و بهزاد لخت شدن و روی پتو کف سالن پذیرایی افتادن بجون هم و به نوبت اول عمه برای بهزاد ساک زد . بهزاد کیر بزرگی نداشت اما خیلی ماهر بود توی حشری کردن عمه و عالی عمه را میمالید و باهاش حرفای سکسی میزد . بعد که عمه خم شد مثل حالت داگی و برای بهزاد ساک زد و من دقیق همه جای عمه را دیدم فهمیدم واقعی عمه دلش خواسته و ادا اطوار نیست کارش و میخواد حال کنه و بعد هم عمه را به کمر خوابوند و پاهاش را بالا گرفت و کوس قلمبه و تمیز عمه را مثل بستنی لیس زد و عمه هم فقط ناله میکرد و التماس یواشتر خوردن و من یه جورایی مثل مجسمه فقط توی بهت و حیرت بودم که الان حرکت بعدی عمه نسیم چیه و چطور میگه به بهزاد که زنش مهری با شوهر عمه با هم سکس دارن و بعدش ممکنه چی بشه و فقط میگفتم اگه شر بشه الکی الکی دستی دستی پای منم میاد وسط که عمه حالت داگی شد برای بهزاد و جای خودش را حسابی درست کرد و به بهزاد گفت منو مثل زنت بکن و جر بده و بهزاد هم کیرش را که عمه راحت تا تهش می بلعید کرد توی کوس عمه و به به و چه چه و جووون جووون و عجب چیز نازی و چه خوشمزه و تنگه و این تعریفها را بهزاد میکرد. عمه نسیم خیلی راحت جلوی من کارش را میکرد. اصلا ابایی نداشت و خجالت هم نمیکشید و بهزاد هم مشخص بود زن جماعت حشری را خوب میشناسه و بلده چیکارش کنه که طرف بره روی ابرها…
همین حین داگی کردن بهزاد عمه نسیم گفت بهزاد جون مثل زن جنده ت منو بکن و کیر شوهرم توی کوس زنت و جر بده منو و حرفای سکسی و هر لحظه بهزاد را هیجانی و عصبی تر میکرد. بهزاد هم جوری میکردعمه را که انگار دشمنی داره باهاش و هر چی داشت رو کرد . بعد چند دقیقه بهزاد خسته شد و عمه نشست روی کیر بهزاد و کمر میزد و باز حرفای سکسی و فحش های ناموسی به بهزاد میداد و بهزاد هم گاهی محکم با دست میزد روی کون عمه و اونم فحش میداد و بهش چند بار گفت جنده عالم میدونم عاشق کیری و به همه دادی و من یه لحظه همون حالت که عمه روی بهزاد نشسته بود با عمه چشم تو چشم شدم ولی بهزاد سینه چپ عمه دهنش بود و نمیدید و اشاره کردم کافیه و به علامت سکوت انگشتم را موازی با دماغم گرفتم و به عمه اشاره کردم هیسسسس و ادامه نده و چیزی نگو و کافیه . عمه نسیم نمیدونم مست شهوت بود یا بابت حرکات و حرفای بهزاد جا خورده بود یا هرچیز دیگه فقط با بهزاد هم نوایی کرد و بهش همه جوره حال داد و حتی اخرای سکس بهزاد که بهش گفت کون هم بهم میدی؟ عمه نه نیاورد و بهش از کون هم راه داد . نیم ساعتی دوتایی سکس کردن و دو بار هم بهزاد بهم گفت بیا اگه میخوای بکن تو هم ولی گفتم شما اول حالتون را بکنین و بعد من هم حال میکنم . بعد دقایقی اول عمه نسیم و بعد بهزاد ارضا شدن وبعدش بهزاد پاشد و رفت دسشویی و چند دقیقه بعد هم گفت کار دارم باید برم و رفت و منو عمه تنها شدیم و خب چند دقیقه بحث کردیم و عمه گفت داود چرا اشاره کردی نگم؟ چرا نزاشتی بهش بفهمونم چه خبره!!!
گفتم این یارو بهزاده دیونه است و عصبی و ندیدی خر شد دوتا فحش دادی چیکار کرد و فعلا دست نگهدار تا بعد ببینیم چطوری بگیم بهش که شر بپا نکنه . عمه هم یه مشت حرف بیراه گفت و بعدم گریه کرد چند دقیقه و تا خواستم برم دنبال کارم بهم گفت داود من الان از همه طرف داغون شدم و تو نزاشتی زهر خودم را بریزم و حتی پیش تو هم بی آبرو شدم و دادم به این بهزاد و حالا بعد چی میگی پیش خودت و چند لحظه کنار هم نشستیم و من عمه نسیم را دست انداختم گردنش و خواستم دلداری بهش بدم ولی هر دوتامون یه جورایی رفتیم طرف به همدیگه دست زدن و حرفای سکسی زدن و اون گفت تو که دلت خواست من فهمیدم و منم گفتم حالتو کردی حالا همه چیزم انداختی گردن من و عمه نسیم گفت میخواستی واقعی چرا نیومدی جلو و همین الانم شق شده و داری میری و منم گفتم خودتم الان باز دلت خواسته و بعد سینه عمه را گرفتم و فشار دادم و اونم گفت داود خجالت نکش اگه میخوای بگو راحت و منم گفتم آره دوسدارم و اونم گفت برم دسشویی بشورم بیام و تا رفت و برگرده من پتو را پهن کردم و وقتی اومد برام ساک توپی زد و بعد هم خواهش کردم بشینه دهن من و 69 بشیم و واسش حسابی خوردم و اونم جبران کرد و حسابی واسم ساک زد .بعد هم پاهاش را بالا گرفتم و جوری کردم توی کوسش که جر بخوره و لب همدیگه را همزمان خوردیم . بهم گفت داود دوسدارم و منم بهش گفتم منم دوسدارم و قول همدیگه را بهم دادیم و حدود نیم ساعت من براش خوردم و کردم کوسش را همه پوزیشن ها که بلد بودم و حتی روی لبه مبل و حالش آوردم جوری که خودش گفت امروز جر خوردم واقعی و بعد هم مثل بهزاد کونش را کردم که مشخص بود زیاد داده و گشاد بود و راحت میرفت توش و آبم را توی کونش آوردم و خالی کردم . بعدش که تمیز کردیم و قول دادیم بهمدیگه که راز مون همیشه پیش خودمون بمونه از خونه عمه نسیم اومدم بیرون و دیگه این کار جزئی از برنامه ما دوتا شد . …
نوشته: داود سیحونی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید