این داستان تقدیم به شما
پارسال بهار هوا نسبتا گرم بود و من در یکی از همین روزهای گرم تو خونه تنها بودم. دخترم شب رو خونهی یکی از دوستاش میگذروند و پسرم هم به مهمانی رفته بود. پسرم تازه ۱۸ سالش شده بود و در حال گذراندن آخرین روزهای دبیرستانش بود. میدونستم که تا دو سه هفتهی آینده به همراه همکلاسیهاش مراسم جشن فارغالتحصیلی میگیره و به دانشگاه میره، شاید هم درس رو ادامه نده و وارد بازار کار بشه. اونشب خوابم نمیومد و تصمیم گرفتم که برای برگشتنش منتظر بمونم. لباس خواب پوشیده بودم، یک کتان خیلی نازک بند دار کوتاه با یک شلوار راحتی نازک. چند جرعه شراب هم نوشیده بودم و احساس راحتی داشتم.
پارسال ۳۷ سالم بود. یک بار یادمه که یکی از دوستای پسرم وقتی داشت در مورد من صحبت میکرد، کلمهی میلف رو به کار برد. قد من ۱۷۰ سانتیمتره و ۵۷ کیلو وزن دارم. سایز سینههام ۸۰ هست و چون تو برنامهی روزانهم دویدن رو فراموش نمیکنم باسن خوش فرمی هم دارم. از اینکه اندامم خیلی متناسبه به خودم میبالم و اعتراف میکنم که برای دوستای نوجوان پسرم جذاب و هوسانگیز بودم. ۴ ساله که طلاق گرفتم و از این کار پشیمون هم نیستم. با بچههام رابطهی خیلی خوب و بازی دارم و دربارهی همه چیز با هم صحبت میکنیم.
وقتی پسرم دوش میگرفت راحت از حموم میومد بیرون و بدون خجالت خودش رو خشک میکرد و لباس میپوشید. منم برای اینکه احساس راحتی داشته باشه، همینکارو جلوش میکردم.
قبل از اینکه پسرم بره بیرون، به جای اینکه توی اتاق خودش دوش بگیره، اومد اتاق خواب من و اینجا دوش گرفت. وقتی اومدم داخل اتاق خواب، داشت خودش رو خشک میکرد. در حال رد شدن از کنارم بود که کیر گندهش عقب و جلو تاب میخورد و جلوهگری میکرد. نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و چشمام رو دوختم به کیرش. حداقل ۱۸ سانتیمتر طولش بود با یک سر بزرگ و خوشگل. البته من قبلا هم دیده بودمش، اما تصویر اینکه از کنارم رد بشه در حالیکه کیر گندهش مثل خرطوم فیل عقب و جلو تاب بخوره، بد جوری ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. پسرم ورزشکار بود، فوتبال بازی میکرد و باشگاه بدنسازی میرفت و به همین دلیل اندام خوبی داشت. قدش ۱۸۵ بود و وزنش ۹۰ و البته تمام بدنش ماهیچه بود.
همین که برای چندمین بار این تصویر رو توی ذهنم مرور کردم، متوجه شدم که نوک سینهم سفت شده و از زیر پارچهی نازک تاپم زده بیرون. من که مطمئن بودم نمیتونم و نباید کاری با پسرم بکنم، اما اگر حرکت اول رو پسرم میکرد، نمیدونستم که میتونم مقاومت کنم یا نه.
تقریبا ساعت ۱ شب بود که صدای باز شدن در پارکینگ رو شنیدم. همین طور که روی کاناپه لم داده بودم، وارد خونه شد. لبخند روی لباش بود و از حالت چهرهش فهمیدم که یک کمی مشروب خورده. اومد و نشست کنار من روی کاناپه. یکی از پاهام رو روی اون یکی گذاشته بودم. برگشتم طرفش. ازش پرسیدم:
«امشب خوش گذشت؟»
«خوب بود، اما از دست دخترایی که فقط میخوان از آدم سوء استفاده کنن اعصابم خورده.»
بعد در مورد دخترای خوشگلی صحبت کرد که لباسای سکسی میپوشن و جوری رفتار میکنن که انگار خیلی حرفهای هستن، اما وقتی کار به عمل میرسه دست میکشن و میگن نه. داشتم بهش نگاه میکردم و بدون اینکه بفهمم چرا، خودم رو جای یکی از اون دخترا گذاشتم. اعصابخوردیش رو درک میکردم. چیزی که بعدش گفتم همه چیز رو عوض کرد:
«من هیچوقت اعصابتو خورد نمیکنم.»
نمیدونم دقیقا منظورم رو رسوندم یا نه، اما چیزی که میخواستم رو گفتم و پسرم انگار هنگ کرد. با حالت متعجبی نگاهم کرد. متوجه نگاهش شدم که پایین تر اومد و رسید به نوک سینههام که از زیر تاپم زده بود بیرون. دوباره بالا اومد و به چشمام نگاه کرد و لبخند زد. بعد گفت:
«واقعا؟ هیچوقت اعصابمو خورد نمیکنی؟»
وقت نداشتم که برای جواب دادن فکر کنم، پس همون چیزی رو که دوست داشتم گفتم. برگشت طرفم و دوباره به سینههام خیره شد:
«باشه، ثابت کن. تاپتو در بیار!»
بهش گفتم هواتو دارم و اعصابتو خورد نمیکنم و همون لحظه ازم خواست که ثابت کنم. حرکت زیرکانهای که میتونستم انجام بدم این بود که لبخند بزنم اما چیزی که میتونستم بهش فکر کنم این بود که از حرفی که زدم پا پس نکشم. بهش لبخندی زدم و پایین تاپم رو گرفتم و به سمت بالا کشیدم تا بالای سینههام، تا اینکه سینههای لختم رو بهش نشون دادم. پسرم قبلا هم سینههام رو دیده بود، اما الان با یک تصویر کاملا واضح و دقیقا روبهروش داشت تماشا میکرد. حرف نمیزد و فقط داشت تماشا میکرد. گفتم:
«خوب آقا، حالا نوبت شماست که پیرهنتون رو در بیارن.»
بدون لحظهای تأمل پیرهنش رو از تنش کند و سینههای ماهیچهای لختش رو به روم به نمایش گذاشته شد. نمیدونستم این جریان تا کجا ادامه پیدا میکنه. حالا نوبت حرکت از طرف اون بود.
تو چشمام نگاه کرد و گفت: خب، فکر نمیکنم این کار بکنی، اما ازت میخوام شلوارتو در بیاری.
داشت منو به چالش میکشید که این جریان رو بیشتر جلو ببرم. نفسهام سنگین شده بود و اگرچه حسم میگفت ادامه ندم، اما ادامه دادم. بلند شدم، بند شلوارم رو باز کردم. به آرومی کشیدمش پایین. حالا جلوش ایستاده بودم در حالیکه جز یک شرت هفتی نازک، هیچی تنم نبود.
به شلوارش اشاره کردم و گفتم؟ «خب؟»
بلند شد و کمربندش و دکمههای شلوار جینش رو تا پایین باز کرد. حالا اونم جلوم وایستاده بود با یک شرت و قلمبگی قشنگی که از زیر شرتش خودنمایی میکرد. دیگه نیازی نبود ازم کار بعدی رو درخواست کنه. شرتم رو کشیدم پایین و کس براق و بدون موی خودمو که خیس هم شده بود جلوش به نمایش گذاشتم. اونم شرتش رو درآورد و کیر شقش بد جوری گنده شده بود. خیره شده بودم به کیرش که یه دفعه اومد و منو کشید طرف خودش. همینطور که سینههای بزرگم چسبید به سینههاش، منو بوسید؛ یک بوسهی پر از احساس و نیاز. زبانهامون داشتن با هم میرقصیدن. دستش رو احساس کردم که دست راستش از پشتم سفری رو به سمت کونم شروع کرد و بعد کونم رو گرفت و به طرف خودش نزدیکترم کرد. این پسرم بود و منم جلوش رو نمیگرفتم.
بوسیدن و زبانبازیش رو متوقف کرد و اومد پایین نوک سینههامو لیس زد و در همون حال هلم داد طرف کاناپه. خودم رو آوردم پایین و از پشت لم دادم روی کاناپه، اونم اومد روم. پاهام باز بود. داشت سینهی سمت راستم رو میخورد و یک دستش روی سینهی چپم بود و میمالیدش. دست چپش هم روی کیرش بود و داشت نزدیکش میکرد به طرف کسم. این اتفاق واقعا داشت میفتاد. اصلا وقت تلف نمیکرد. میخواست بکنه تو کسم. وقتی که سر کیر بزرگش رو روی لبهای کسم حس کردم، یک مقداری نگران اندازهی کیرش شدم. گفتم:
«آروم عزیزم، تو خیلی گندهای»
باید فهمیده باشه چی گفتم، چون که کیرش رو آروم آروم هل داد داخل کسم. واقعا داشت دیوارههای کسم رو از هم باز میکرد تا اینکه تا آخر کرد تو کسم. به خاطر تنگی و گرمی کسم از شدت شهوت و لذت آه حشریکنندهای کشید. آروم آروم کیرش رو وارد و خارج کسم میکرد. این واقعیت که من مامانشم، باعث توقفش نمیشد. احساس می کردم کسم پره و اصلا جا نداره. انگار که این ماجرا فرا واقعیت بود اما در عین حال این چیزی بود که مدتها میخواستم. اصلا اهمیت نمیدادم که این کار، یک کار ممنوعه است. پسرم داشت با کیر بزرگش منو میگایید و من داشتم ارضا میشدم.
حدس زدم پسرم هم هم زمان با من داره ارضا میشه که یک دفعه گفت:
«مامان، آبم داره میاد. بکشم بیرون؟»
من که قرص ضد بارداری مصرف نمیکردم و اونم کاندم نذاشته بود رو کیرش. نمیتونستم ریسک کنم و قبول کنم که خالی کنه تو کسم، اما اصلا ذهنم درست کار نمیکرد. تا حالا اصلا دربارهی همچین موقعیتی فکر نکرده بودم. گفتم:
«نه عزیزم، میخوام حسش کنم. آبتو خالی کن توش.»
بهش چراغ سبز نشون دادم و اونم گازشو گرفت. چند تا تلمبهی محکمتر زد و یک دفعه نبض کیرش رو احساس کردم. کیرش داشت با نبضهای دوستداشتنی آبش رو میپاشید توی کسم. در همین حال کسم به شدت منقبض شد و منم ارضا شدم و با همدیگه آبمون اومد. انگار آبش تموم نمیشد. حس میکردم کسم پر از آب کیر شده. لحظهی ارضا شدن جفتمون همدیگه رو محکم بغل کرده بودیم. بهش گفتم خیلی دوسش دارم و اونم همین حرفو بهم زد. صورتم رو با دو دستش گرفت و بوسم کرد. بالاخره بلند شد و با کیرش که نیمه سیخ و آغشته به آب کس مامانش بود جلوم وایستاد. سرتاپاشو که نگاه میکردم برام خیلی جذاب و شیرین بود. بهش لبخند زدم و بلند شدم و دستش رو گرفتم و بردمش اتاق خواب برای راند دوم.
دست پسر ۱۸ سالهی لختم رو گرفته بودم و توی راهرو هدایتش میکردم به سمت اتاق خوابم. منم لخت بودم و تازه باهاش برای اولین بار سکس کرده بودم، سکس توی پذیرایی خونه. رو تختی رو از روی تخت برداشتم و خزیدم روی تخت خواب. برگشتم و دستامو به نشانهی اینکه بیا تو بغلم براش باز کردم. گفتم:
«بیا اینجا عزیزم»
اونم چهار دست و پا خزید روی تخت خواب تا بهم ملحق بشه. بدنهای لختمون به هم فشرده شد. دستاش اومد طرف سینههام و اونها رو فشرد به هم و مالیدشون. دوباره شروع کرد به خوردن نوک سینههام، در حالی که با دو تا دستش اونا رو نگه داشته بود. اینا همون سینههایی هستن که وقتی نوزاد بود ازشون شیر میخورد. اونقدر خورد که نوک سینههام تا سر حد امکان زده بودن بیرون و سفت و حساس شده بودن. در همین حال که سینههامو میخورد و میبوسید، منم داشتم موهاشو نوازش میکردم. گفت:
«مامان سینههات خیلی بزرگ و نرمن.»
خیلی حشریم کرده بود و باید یه کاری میکردم. برش گردوندم و خوابوندمش روی تخت، خودم اومدم روش. لبهاشو بوسیدم و زبون کشیدم. با دستم کیر بزرگش رو گرفتم و حس کردم دوباره کاملا سیخ شده. آوردمش بالا سمت لبهام و به سر کیرش یه بوسهی نسبتا طولانی هدیه کردم، بعدش هم یک زبون آروم کشیدم سر کیرش. بو و مزهش مثل خود سکس بود. دهنمو باز کردم و سرشو کردم تو دهنم. از سر گرمی دهنم و حس شهوت آه کشید. دیگه کیرش راسته راست بود. میدونستم که راند دوم بیشتر دووم میاره. پس نگران این نبودم که آبش زود بیاد. کیرش سیخ و خیس توی دستم و دهنم بود. واقعا بزرگ بود. بیست سانتیمتر یک کیر فوقالعاده است. کیر باباش یک کیر معمولی بود، اما این یکی فرق داشت.
من آماده بودم، اونم آماده بود، پس رفتم بالاش و پاهامو دو طرفش گذاشتم. کیرش دراز بود و مجبور شدم روی پاهام بلند شم تا با دهانهی کسم میزون بشه. در حالیکه کیرش رو با یک دستم گرفته بودم و یک دستمم روی سینهش بود تا خودمو ثابت نگه دارم، آروم اومدم پایین. حسابی خیس بودم اما همش ترشحات خودم نبود، آب اونم توی کسم مونده بود و داشت از کسم میچکید بیرون. همهجای کسم الان لیزه لیز بود. سر کیرشو روی ورودی کسم گذاشتم و از برخورد سر کیرش با دهنهی کسم هر دو مون با هم آه شهوتناکی کشیدیم. این دفعه خیلی راحتتر سر خورد و رفت تو. من عاشق این پوزیشن بودم، چونکه باعث میشد من کنترل همهچیز رو داشته باشم. آروم آروم کسم باز شد و کیرش کاملا رفت تو.
دو تا دستم رو گذاشته بودم روی شونههاش و کسم رو همزمان با ضربههای کوچیک پسرم بالا پایین میکردم. هنوز داشت سینههام رو فشار میداد نوک سینههام رو میکشید. من مادرش بودم و داشتم ازش برای لذت بردن استفاده میکردم، اما داشتم بهش لذت هم میدادم. بیشتر از هر چیزی عاشق پسرم بودم، اما الان شهوتی شده بودم و هوس کیرش دیوونم میکرد. دستاش رو آورد کنار کمرم و فشارم داد پایین تا کیرش تا انتها بره تو کسم. بهم گفت:
«کست خیلی داغ و تنگه. وقتی بالا و پایین میری میچسبه به کیرم. مامان میخوام تا ته بکنم تو کست.»
بهش گفتم:
«عزیزم کیرت خیلی بزرگه، شاید نتونم تحمل کنم که تا ته بچپونی تو کسم. همین الانشم دارم احساس میکنم سر کیرت میخوره ته کسم.»
به سواری روی پسرم ادامه دادم. پسرم هم خوب داشت دووم میاورد و ارضا نمیشد. در این بین چند بار ارضا شدم و آب کسم حسابی روی کیرش سرازیر شده بود. عرق کرده بودم. اونم عرق کرده بود. داشتم خسته میشدم اما هنوز نشانهای از آب کیر و ارضا شدنش نبود. همین جوری که بالا پایین میکردم، نشست و منو برگردوند روی پشتم در حالیکه اصلا کیرشو از تو کسم بیرون نکشید. حالا اون بالا بود و سرعت گاییدن مامانش رو کمی بیشتر کرد و توی همون ریتم ادامه داد. اینکه بالاخره داشتم به پسرم میدادم خیلی حس خوب بود.
پاهامو برد بالا، طوری که زانوهام جلوی شونههاش بود. چقدر خوب و مردونه داشت تلمبه میزد. ذره ذرهی کیرش رو داخل کسم حس میکردم و ضربههای تخماش روی کونم حس قشنگی داشت. پشتم رو کمی خم کردم و در حالیکه چشم تو چشم بودیم نوک سینههامو میکشیدم. این سکس مطلق بود. داشت حسابی منو میگایید. بهش گفتم:
«محکمتر بکن منو عزیزم. کس تنگ مامانتو بگا. میخوام دوباره تو اعماق کسم آب کیرتو حس کنم.»
بهم گفت:
«وای خدا، مامان باورم نمیشه بالاخره تونستم بکنمت. عاشق اینم که آب کیرمو بریزم تو کست. مطمئنی مشکلی نیست؟»
من واقعا مطمئن نبودم، اما باید تو کسم حس میکردمش. گفتم:
«آره، آب میخوام، منو پر کن از آب کیرت»
داشت ضربههای کوتاه و سریعی میزد و میدونستم نزدیک ارضا شدنه. توی صورتش هم لذت دیده میشد، هم درد، چون نزدیک ارضا شدن بود. یهو توقف کرد و کیرش شروع کرد به نبضهای ریتمیک و قشنگ. حسش کردم. این دومین بار بود که امشب آب کیرش رو توی کسم خالی کرد و ایندفعه آب کیرش بیشتر از دفعهی اول بود. اسپرم پسرم داخل بدنم تزریق شد و من مطمئنم اسپرمهاش جایی میرن که باید برن، یعنی داخل رحمم. این یعنی نهایت و سرحد ارتباط یک زن و مرد، و در حالی این رابطه شکل گرفت که ما مادر و فرزند بودیم. منم دوباره به ارگاسم رسیدم و کسم منقبض شد و شروع کرد به شیر دوشی از کیرش تا آب کیرش رو عمیق تر داخل خودم جا بدم.
خیلی احساس خوبی بود، اما سخت هم بود، برای همین یهو پسرم روم ولو شد. روی من دراز کشیده بود و آخرین نبض کیرش رو داخل خودم حس کردم که نشاندهندهی خروج آخرین قطرههای آبش داخل کسم بود. من اونو گرفته بودم، اونم منو گرفته بود. از عشق بازیمون حسابی خسته شده بود. همونجوری که همدیگه رو بغل کرده بودیم، به پهلو دراز کشیدیم. مادر و پسر، هنوز چسبیده بودیم به هم.
احساس کردم هوا روشن شده. چشممو باز کردم و دیدم ساعت هشت صبحه. رو پهلوی چپم خوابیده بودم و پسرم از پشت بهم چسبیده بود. احتمالا وقتی خوابیمون برده، کیرش از کسم در اومده. ما هنوز کاملا لخت بودیم. دستهاش دورم حلقه شده بود و یکی از سینههام توی دستش بود. از نوع نفس کشیدنش فهمیدم که هنوز خوابه. من دیگه کاملا بیدار شده بودم و داشتم دربارهی چیزی که شب قبل اتفاق افتاده بود فکر میکردم. دوبار بدون جلوگیری با پسرم سکس کرده بودم. جالب اینجاست که نه تنها پشیمون نبودم، بلکه خیلی هم احساس خوبی داشتم و خوشحال بودم. البته باید کمی با هم صحبت میکردیم تا مطمئن باشیم همهچیز بین ما خوبه. اگر قرار بود این جریان بین ما ادامه داشته باشه، قطعا باید یک سری قانون برای خودمون وضع میکردیم. اولین قانون اینکه این رابطه باید یک راز بین ما باشه.
داشتم کیر خوابیده اما بزرگش رو بین شکاف کونم حس میکردم. انگار هنوز یک کمی سفت شده بود. امیدوار بودم که من باعث نیمه سیخ شدن کیرش باشم و با همین افکار لبخند زدم. یک کم کونمو روی کیرش تکون دادم تا بهتر حسش کنم. احساس کردم سینهمو یه کم فشار داد، پس داشت بیدار میشد. گردنمو بوسید و منم یک نالهی کوچیک کردم. خودمو کمی عقبتر تو بدنش فشار دادم. سینهمو ول کرد و کیرشو گرفت گذاشت لای پاهام، طوری که روی لبهای بزرگ کسم آروم بگیره. بعد شروع کردن عقب و جلو سر دادن کیرش. با این کارش داشت با کیرش بین پاها و لبهای کسمو نوازش میکرد. دوباره داشتم خیس میشدم و از طرفی هم میدونستم که پسرم برای راند سوم آمادهست. بهترین چیز در مورد جوونها همینه؛ برای تجدید قوا به زمان خیلی کمی نیاز دارند و همیشه کیرشون پر از آبه.
شروع کرد به بوسیدن گردنم و مالیدن سینههام. معلوم بود که عشاق سینههامه و احساس خاصی بهشون داره. من هیچکاری نکردم و ابتکار عمل رو به خودش واگذار کردم. خودش رو عقب کشید روی تخت خواب بلند شد و زانو زد. خم شد و منو کشید بالا تا بیام روی زانوهام. میخواست روش سگی منو بکنه؛ ایدهای که منم خیلی خوشم اومد ازش. سکس صبحگاهی همیشه خوشایند بود و انجام این سکس با این روش و با یک کیر گنده، بهترین حالتش بود. من روی زانوهام بودم و آرنجم روی تخت قرار داشت و کس و کونم کاملا براش باز بود. سریع اومد جلو و سر کیرشو فشار داد تو ورودی کسم. لبهای کسم یه ذره متورم و دردناک از سکس دیشب بود. کلهی گندهی کیرش رو فشار داد تو و وارد کسم کرد. وقتی که کرد تو، کمرمو گرفت و منو کشید به سمت کیرش. آلت کلفتش سر خورد به سمت داخل و من تقریبا نفسم بند اومد. الان که داشت با این روش میکرد، حس کاملا متفاوتی داشتم.
آرنجم رو برداشتم و به جاش دستامو گذاشتم روی تخت و کمی بالاتنم بالاتر اومد. پسرم داشت تو کسم تلمبه میزد. از شدت تلمبههای محکمش، سینههای بزرگم داشتن به سمت جلو و عقب تاب میخوردن. کیرش عمیقاً داخل کسم بود و داشت از واژنم نهایت استفاده رو میکرد. اون واقعا صاحب اختیار من شده بود. نمیدونم خودش متوجه این موضوع شده بود یا نه، اما من کاملا خودم رو در اختیارش گذاشته بودم و اون الان صاحب من بود. خم شد و سینههای آویزونم رو مالید. نوک سینههامو جوری میکشید که انگار میخواست ازشون شیر بدوشه. این اولین سکس ما در حالت هوشیاری کامل بود و از وقتی که بیدار شده بودیم هیچ حرفی نزده بودیم.
پسرم حسابی داشت مامانشو از پشت، اونم مدل سگی میگایید. این یک سکس کثیف و سرشار از شهوت بود و منم عاشق این سکس بودم. کیرش رو کشید تا جایی که فقط سرش داخل کسم بود و با فشار کرد تو. میتونستم دونه دونهی رگهای کیرش رو حس کنم، چون کسم تنگ بود و بهطور کامل کیرش با دیوارههای داخل کسم تماس داشت. نزدیک بود که آبش تو کسم خالی بشه. سومین انزال پسرم در ۲۴ ساعت گذشته. هر بار هم کلی اسپرم توی کیرش بود. من مادرش بودم و اجازهی این کارو بهش داده بودم. نمیدونم که این بزرگترین اشتباه زندگیم بود یا نه. اما الان، در حال گاییده شدن اصلا اهمیتی به این حرفا نمیدادم. فقط میخواستم آب کیر پسرم دوباره تو کسم خالی بشه. بهم گفت:
«مامانی، کونت خیلی خوب و خوش فرمه، از این پشت که نگاش میکنم منظرهی بینظیری داره و همین منظره داره آبمو میاره.»
این حرفش بشدت حشریترم کرد و باعث شد منم با ریتم تلمبه زدنش کونمو بدم عقب و باهاش هماهنگ بشم. پسرم واقعا خوشش اومده بود از این مدل گاییدن من. پشتمو خم کرده بودم، پسرم با دستش موهامو جمع کرد و دور مشتش پیچید و سرمو آورد بالا جوری که پشتم صاف شد. اون یکی دستش هم روی کونم بود و داشت تو چنگش فشارش میداد و میمالید. تخمای بزرگش داشت به چوچولهم سیلی میزد و باعث میشد به ارگاسم برسم. چوچولهی من نسبتا بزرگ و برآمده بود. کسم دوباره منقبض شد و باعث شد تنگ تر بشه. همین موضوع باعث شد تلمبه زدن پسرم سختتر بشه، برای همین کیرشو کاملا از تو کسم درآورد و دوباره آروم کرد تو. بعدش یک دفعه آب کیرش با جهشهای قابل احساس فوران کرد. واقعا آب کیرش همیشه اینجوری میاد؟ خیلی زیاد بود!
داشت به شدت آبش رو خالی میکرد. بالاخره تموم شد و من همونجوری دمر دراز کشیدم. اونم روی من دراز کشید. تختخواب خیلی به هم ریخته بود، ما دو نفر هم خیلی به هم ریخته بودیم. برای سومین بار آب کیرش داشت از کسم میزد بیرون. احساس کردم باید دوش بگیرم تا حالم یه ذره جا بیاد. بهش گفتم:
«بلند شو آقا، باید دوش بگیریم.»
غلط خورد و کیرش از تو کسم در اومد. وای خدا چه صدای قشنگی داشت وقتی که کیرش داشت از تو کسم در میومد. رفتم توی حموم و دوش آب رو باز کردم. خوشبختانه حموم کمی بزرگ بود و دو نفر داخلش جا میشدن. آب کم کم بخار کرد و ما وارد شدیم. شستن همدیگه در حالیکه داشتیم بدن همدیگه رو با دقت نگاه و کشف میکردیم کار سرگرمکنندهای بود. پسرم شروع کرد شستن کسم و با انگشتاش همهجای کسم رو نوازش کرد. وقتی کار شستن تموم شد، منو کشید طرف خودش و بوسم کرد. خیلی دوستش داشتم و میدونستم اونم منو خیلی دوست داره. اومد پایین، سینههامو بوسید و خورد. رفت پایینتر تا زانو زد و کسم رو بوسید. پاهامو باز کردم تا بهش امکان دسترسی بیشتر بدم. برای اولین بار لبهای کسمو لیس زد. با اینکه احساس درد روی لبهای کسم داشتم، اما حس خیلی خوبی با این کارش بهم دست داد. همینجوری داشت لبهای کسم و چوچولهمو رو لیس و میک میزد. چوچولهم بزرگ و سفت و خیلی حساس شده بود. پسرم حسابی میکش زد و با نوک زبونش باهاش بازی بازی کرد. سرشو گرفتم و صورتش رو فشار دادم رو کسم. گفتم:
«اوه خدای من، خیلی حس خوبی دارم. چوچولهمو لیس بزن عزیزم. چوچولهی مامانی رو لیس بزن.»
اونم همین کارو ادامه داد تا اینکه با دندوناش یه گاز آروم و کوچولو گرفت و یهو آبم اومد. با اینکه ما هنوز زیر بخار و آب گرم بودیم، اما پسرم با آب کس من دوش گرفت. وقتی که فهمید ارضا شدن بلند شد و دوباره منو بوسید. داشتم میلرزیدم. رفتم روی زانوهام و جلوش زانو زدم و کیر بزرگش رو کردم توی دهنم. کیرش سفت و کلفت بود، اما من سعی کردم تا جایی که میتونم براش خوب ساک بزنم. چند لحظهی پیش آبش اومده بود. اما امیدوار بودم دوباره آبشو ببینم. براش ساک میزدم و صدای ملچ و مولوچ مکیدنم رو بالا بردم. ناله میکرد و سعی داشت کیرشو بکنه توی حلقم. من با دست و دهنم داشتم حسابی براش جق میزدم و با دست دیگهم با تخماش بازی میکردم، آروم میکشیدم و میمالیدم و نازشون میکردم.
«مامان آبم داره میاد. میخوام بریزم تو دهنت.»
حرفش باعث شد شدیدتر ساک بزنم تا آبش بیاد. قبلا بهم گفته بودن که خوب ساک میزنم و احتمالا پسرم هم اینو حس کرده بود. از حالت کیرش فهمیدم که آبش میخواد بیاد. فقط سر کیرش رو توی دهنم نگه داشتم و بعدش آب کیر گرمش رو توی دهنم حس کردم. آب کیر خامهای و سفید و قطورش رو توی دهنم حس میکردم. مزهی عالیی داشت، شور و شیرین بود. سریع قورتش دادم، چون داشت همینجوری میومد و باید تو دهنم جا میدادمش. همشو داشتم قورت میدادم بدون اینکه قطرهای از لبهام بیاد بیرون. تا آخرین قطره ساک زدم و خوردم. حالا به کیرش که یکم شل شده بود بوسهی قشنگی هدیه کردم و بلند شدم. از حموم بیرون اومدیم و همدیگه رو خشک کردیم. پسرم با نگاه دقیقه به اندام متناسب و زیبام منو خشک میکرد و منم با نگاه پر از شهوت و خواهشم بدن ورزیده و کیر خواستنیش رو خشک کردم. بعد از اینکه لباس پوشیدیم ازش پرسیدم که گرسنهش هست یا نه؟ خب البته که گرسنه بود. رفتم آشپزخونه تا صبحونه رو آماده کنم.
دور میز نشستیم و به همدیگه لبخند میزدیم و صبحونه میخوردیم. وقتی صبحونه تموم شد، دستش رو گرفتم و بهش نگاه کردم و گفتم:
«از شب گذشتهت لذت بردی؟»
گفت: «میدونی که لذت بردم و منم میدونم تو لذت بردی.»
گفتم: «آره عزیزم، لذت بردم. میخوای ادامه داشته باشه؟»
گفت: «بیشتر از هر چیز دیگهای میخوام. عاشقتم مامان. خیلی وقت بود که میخواستم باهات سکس کنم. الان که احساس کردمش و سکس با تو رو تجربه کردم، نمیتونم بدون این کار زندگی کنم.»
گفتم: «خوبه، منم همینو میخوام. پس باید چند تا قانون داشته باشیم. اول اینکه فقط وقتی این کارو میکنیم که تو بخوای. من نمیخوام اقدام کننده برای این کار باشم. اگر ازم بخوای، هر چیزی که تو سکس باشه بهت میدم. دوم اینکه باید این موضوع رو از هر کسی مخفی کنیم و رازی بین خودمون باشه. هیچکس نمیتونه این رابطه رو درک کنه و حس ما رو بفهمه. سوم اینکه از اونجایی که من قرص ضد بارداری نخوردم، و شک دارم که بخوای از کاندوم استفاده کنیم، احتمال حاملگی هست. پس باید کاری که من میگم رو انجام بدی. اگر بگم بکش بیرون، باید سریع بکشی بیرون، وگرنه توی زمانی که تخمکگذاری میکنم نمیتونیم سکس داشته باشیم.»
پسرم با قوانین من موافقت کرد و اینجوری رابطهی جدید ما شروع شد. با سکس اون دو روز حامله نشدم و در ادامه خیلی مراقبت کردیم. من عاشق پسرم هستم و پسرم عاشق منه. از این کار اصلا پشیمون نیستم.
ترجمه: آب تین
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید