این داستان تقدیم به شما
مگه تقصیر منه؟ برید یقه ی اونی که مقصره رو بگیرید. روزی صد تا دزدی و اختلاس میشه به هیچ کدومشون کار ندارین، حالا رو به روی من نشستی میگی چرا حالو روزم اینه؟ 35 سال زندگیمو واست تو یک ساعت تعریف کنم که تو چند دقیقه قضاوتم کنی یا تشخیص بدی که چرا اینجوری شد؟ اون موقعی که باید باشین کجایید ؟ هزار جا رفتم واسه کار، تا زنگ میزنم میگن حضوری باید بیای،حضوری میرم تا اندازه ی موهاتو سایز سینتو می پرسن، دآخه من نمی فهمم بسته بندی مواد غذایی چه ربطی به سایز سینه من داره؟ طرف سن پدربزرگ منو داره برداشته میگه حقوق خوب بهت میدم در عوض باید صیغم شی، میدونی واسه نون شب صیغه یه مرد 65 ساله شدن یعنی چی؟
اونایی هم که واقعا نیروی کار میخوان اینقدر حقوق کم بهت میدن که نه نون میشه واست نه آب.
شما جای من بودی، تکو تنها، لنگ اجاره خونه و خورد و خوراک چه کار میکردی ؟
9 ساله بودم که بابام مرد، 11 سالم شد ننم شوهر کرد، شوهر ننم از همون روز اول چشش دنبال من بود و به هر بهونه ای منو میمالوند، ننم فهمید 12 سالگی شوهرم داد به یه مرد 36 ساله، اونم واسه هر اشتباهی تا میخوردم کتکم میزد، آخه بچه 12 ساله چه میدونه از شوهر داری؟
16 سالگی طلاقم داد، کجا رو داشتم برم؟ مامانم که گفت حق ندارم برم پیشش و کلا اینکه دخترشمو انکار کرد، فکر میکرد من شوهرشو از راه به در می کنم. از سر ناچاری رفتم خونه پدر بزرگم، 19 سالم که شد اونم مرد. دیگه هیچ جایی واسه رفتن نداشتم، به ناچار رفتم خونه ی یکی از دوستام. یه مدت اونجا موندم تا اینکه پریسا دوستم بهم گفت منم باهاش بیام تو این کار، اول قبول نکردم ولی خب شما زنا رو نمیشناسی خوب بلدن طرفشونو خر کنن، گفت خوشگلی، سفیدی، قدت بلنده، سینه هات بزرگه، سنت هم کمه…
واسه تو کلی پول میدن، هر جور بود راضیم کرد که فقط یه بار باهاش برم بیرون و قول داد اتفاق دیگه ای نمیوفته. خب منم از سر ناچاری قبول کردم.
کلی به سرو وضعم رسید، لباس قشنگ تنم کرد با آرایش خوب، تو آیینه که نگاه کردم تیکه ای شده بودم. خلاصه رفتیم سر قرار و طرف بایه ماشین خوشگل اومد دنبالمون، دو نفر بودن و چند سالی از ما بزرگتر، دوست پسر پریسا اسمش حمید بود اون یکی دیگه اسمش رامین، یکم چرخیدیمو صحبت کردیم بعدش به پیشنهاد حمید رفتیم کافه. کافه ی خیلی شیکی بود، رامین رفت دستشویی منو پریسا هم رفتیم نشستیم رو تخت چند دقیقه بعد حمید منو رو آورد که سفارش بدیم، قیمت ها رو که دیدم چشام گرد شد حواسم نبود بلند گفتم اوه اینا همش به تومنه که پریسا با آرنجش کوبید به پهلوم یعنی خفه شو آبروریزی نکن، خب ندیدپدید بودم، نیومده بودم اینجور جاها، من که سر درنیاوردم پریسا وارد بود و سفارش داد، رامین هم تو این فاصله اومد، حمید نشست کنار پریسا رامین هم کنار من، اولش یکم صحبتو شوخی ، بچه های بانمکی بودن، پریسا داشت قلیون می کشید که دیدم دست حمید رو رونای پریساست بعدشم لای پاش، پری هم میخندیدو چیزی نمی گفت، تو همین حین هم رامین به من نزدیک شدو دستشو گذاشت روی پام، اولش چیزی نگفتم ولی وقتی ادامه داد خودمو کشیدم کنار نزدیک پریسا شدم. پری که موضوعو فهمید به رامین گفت کاریش نداشته باش، صفر کیلومتره، امشبو بهش قول دادم که اتفاقی نیوفته، رامین هم خندیدو بی خیال شد.
یه ساعتی اونجا بودیم بعدش اومدیم بیرونو یکم چرخیدیم تو خیابون فکر میکردم قرار برگردیم خونه که رفتیم سمت بالاشهر و جلوی یک خونه ی شیک و مجلل ترمز کرد در پارکینگ باز شد و ماشینو برد داخل راستش یکم ترسیدم به پری گفتم تاحالا اینجا اومدی ؟ نکشنمون. خندیدو گفت نترس آدم کش که نیستن آدم کنن، تو نگران نباش سر قولم با تو هستم، کاملا به پری اعتماد داشتم واسه همین ترسم کمتر شد.
وارد خونه که شدیم سرم گیج رفت ، خیلی لوکس بود کاملا هوش از سرم برده بود، حمید از پشت به پریسا چسبید و مانتو و شالشو درآورد. رامین هم گفت دخترا فکر کنین خونه ی خودتونه، راحت باشین بعد هم رفت تو اتاق و حمید هم پشت سرش. با خودم گفتم خونه ی خودمون؟ اخه منه غربتی رو چه به اینجور جاها، عمرا حتی تو خواب هم نمیبینیم همچین خونه ای رو.
پری بهم گفت که مانتوتو دربیار راحت باش تو در امانی، گفتم نه راحتم، بهش گفتم پری اینا شغلشون چیه ؟ گفت من چه میدونم، یا آقازاده یا دزدن، تو همین صحبت ها بودیم که از اتاق اومدن بیرون، دو تا شون با شلوارک و بالاتنه ی لخت. رامین گفت ای بابا شما که نشستین هنوز، وقت مشروبو رقصیدنه. حمید یه آهنگ گذاشتو دست پریسا رو گرفتو بلندش کرد، رامینم رفت دو تا شیشه مشروب و خوراکی آورد.
رامین اون دوتا رو صدا کرد و نشستن به خوردن که بعد چند تا پیک مشخص بود که حسابی گرم شدن، چند دقیفه ای حرف زدیمو خندیدیم، منم مانتومو درآوردم. حمید دست پریسا رو گرفتو بلندش کرد شروع کردن رقصیدن اولش عادی بود ولی کم کم دستش رفت رو کون پریسا و دیگه مالوندن بود تا رقص، رامین هم بهشون ملحق شد و از پشت چسبید به پریسا، کون پریسا را می مالوند و گردنشو می بوسید.
من مات مونده بودم که چطوری اینا اینقدر راحتن. حمید دست انداخت و از پایین تاپ پریسا رو گرفتو بالا کشید، پریسا هم با حالت رقص دستشو بالا گرفت تا راحت تر تاپ از تنش دربیاد.حالا پری فقط با یه شلوار و سوتین مشکی بود.
رامین هم دکمه ی شلوار پریسا رو باز کرد و دستشو برد داخل شلوار شروع به مالیدن کرد.
خیلی وقت بود رابطه ی جنسی نداشتم خب طبیعی بود منم تحریک بشم. چشمم خورد به شیشه ی مشروب گفتم تا اونا مشغولن بزار منم امتحان کنم، یکم واسه خودم ریختمو تا خوردم گلوم سوخت،مزه ی عجیبی داشت ولی تلخیشو دوست داشتم، ایندفعه بیشتر از قبل ریختم و اینبار با آب سیبی که روی میز بود خوردم، چند دقیقه ای مشغول خوردن شدم و حال خوبی رو تجربه می کردم، سرمو بالا آوردم دیدم شلوار و سوتین پری رو هم درآوردن و حسابی مشغول مالوندنشن و دارن میرن سمت اتاق, منم کنجکاو بودم دوست داشتم ببینم، بلند شدم برم پیششون که انگار تازه مشروب داشت تو بدنم اثر میکرد، احساس می کردم همه چی داره دور سرم میچرخه، نمی دونم چرا ولی انگار میخواستم بخندم،خودمو به اتاق رسوندم، پری روی تخت بود، حمید در حال لب گرفتن ازش و سر رامین لای پاش مشغول لیسیدن کوسش. معلوم بود حسابی داره حال می کنه. رو صندلیه کنار تخت نشستم، شهوت تمام فضای اتاقو پر کرده بود. حمید کیرشو گذاشت رو لب پریسا و با باز کردن دهنش فرستادش داخل، قشنگ ساک میزد، طوری واسش میخورد که انگار سالهاست کارش اینه، صدای حمید بلند شد و شروع کرد تعریف کردن از پری
” جووون، بخورش عزیزم، همش مال خودته، فدات شم که اینقدر حرفه ای کارتو بلدی، تخمامو بلیس, سرشو بمک، از تخمام لیس بزن بیا تا سرش و… ”
رامین بلند شد و جاشو با حمید عوض کرد، کیرش از حمید بزرگتر بود به پریسا گفت دهنتو باز کن میخوام تا ته گلوت ببری فقط دندون نزنی که جرت میدم. حمید هم پاهای پریسا رو باز کرد و با کمی فشار کیرشو فرستاد داخل. پریسا کیر رامینو از دهنش درآورد و یه نفش عمیق کشید که با جون رفت تو کوست گفتن حمید همراه بود. خیس شدن لای پامو حس میکردم، خیلی دلم میخواست منم بهشون ملحق شم، صدای ضربه های محکم حمید کامل تو اتاق پیچیده بود و در همین حین سرشو آورد پایین و شروع به مکیدن سینه ی پریسا کرد، صحنه ی واقعا تحریک کننده ای بود، نمی دونم اثر مشروب بود یا خودمم دلم میخواست که بی اختیار دکمه شلوارمو باز کردمو دستمو بردم زیر شرتم و به کوسم که حالا خیس خیس بود رسوندم, نگاهم به سمت اونا بود و کوسمو می مالوندم. حمید کیرشو از کوس پریسا درآورد و اومد سمت صورتش، گذاشت تو دهنشو گفت: ” بخورش، داغه داغه، همین الان از کوست درومده، طعمشو دوست داری؟ ” حالا نوبت رامین بود که شروع به کردن کنه، پریسا رو بلند کردو حالت داگ استایل نشوند ، محکم زد روی کونشو گفت جون کوست مثل کلوچه افتاده بیرون، بعدش میخوام کونتو بکنم، دوباره محکم زد رو کونشو کیرشو فرستاد داخل، پریسا آهی با تمام شهوت کشید و از شدت تلمبه های رامین به جلو هول داده میشد، تو اون حالت سینه هاش کاملا آویزون بود ، حمید از جلو کیرشو کرد تو دهن پریسا و از زیر دستشو رسوند به سینه هاش، فضا غیر قابل وصف بود، من کاملا از خود بی خود شده بودم و واقعا میخواستم بهشون ملحق شم، رامین از پشت موهای پریسا رو گرفت و کشید، سر پریسا به عقب کشیده شد و ضربه های محکمی بود که به کوسش وارد میشد، صدای ناله هاش بلند و عمیق شد. واقعا مثل یک فیلم پورن شده بود، دیگه طاقت نیاوردم و رفتم روی تخت کنار پریسا نشستم، دستمو گذاشتم رو کمرشو مالوندم، رامین تا منو دید چشمکی زدو گفت خوش اومدی عزیزم، تو هم دلت خواست؟ جوابشو ندادم که دست حمیدو روی شونه هام حس کردم، برم گردوند سمت خودش و لبشو چسبوند به لبم، همراهیش کردمو بعد چند ثانیه تیشرتمو درآورد و سینمو گرفت تو دستش و شروع با مالیدن کرد، تمام این اتفاقات واسم جدید بود و هیجان این موضوع به شدت تحریکم کرده بود ، شورتم دیگه کاملا خیس شده بود، لبم قفل به لبای حمید بود که رامین دستشو انداخت زیر کوسم و کشید منو سمت خودش، ضربه ای زد به کونمو گفت: ” جون چه کونی ، حمید باهات شرط می بندم که فابریکه فابریکه، باز کردن صفرش کار خودمه و تلمیه زدن تو کوس پریسا رو ادامه داد” مستی و شهوت بهم کاملا غلبه کرد بود، هیچ واکنشی نداشتم و خودمو سپرده بودم دستشون. حمید اومد سمتم چسبوند منو به پهلوی پریسا و کیرشو آورد سمت صورتم، کشیدش روی لبامو دهنمو باز کردم، فرستاد داخل و شروع کردم به ساک زدن، از زیر تخماش می مکیدم و میومدم تا بالا و دوباره میکردم تو دهنم، دستشو گذاشت روی سرم و خودش تو دهنم عقب جلو میکرد. رامین کیرشو از کوس پریسا بیرون آورد اومد پشت من و پریسا بی حال تو همون حالت افتاد رو تخت. از کمرم گرفت و تو حالت چهار دستو پا قرارم داد، شلوارمو تا زانو کشید پایین و تا چشمش به کونم افتاد ضربه ای روی کونم زدو گفت: ” جوووون ، حمید کونه اینو نگاه، چه سفیده خارکسه، این کون گاییدن داره” ضربه ی دومو محکم تر زد طوری که نالم درومد، شورتمو تا زیر کونم کشید پایین، انگشت وسطشو کشید روی کوسم تا متوجه خیسیش شد گفت:
” وای از کوسش داره آب می چکه، خب زود تر می گفتی خودم سیر کیرت میکردم ” همچنان مشغول ساک زدن واسه حمید بودم که پریسا اومد و سینمو گرفت، بعد یکم مالیدن نوک سینمو گذاشت تو دهنش، واسم غیر قابل باور بود این اتفاقات، یه کیر تو دهنم، سینم تو دهن بهترین دوستم، کوسم تو دستای یکی دیگه، رامین انگشتو کرد تو کوسم و ضربه ی محکمی به کونم زد ، همین بس بود که تمام تنم شروع به لرزیدن کنه و به شکلی ارضا بشم که تا الان تجربه نکرده بودم، نمی دونم چقدر ولی برای چند لحظه واقعا از حال رفتم.
چشامو که باز کردم دیدم پریسا داره بهم نگاه می کنه و لبخند میزنه ” خوش گذشت خانوم، خوبه اصلا نمیخواستی بیای ولی بیشتر از من حال کردی ” نای حرف زدن نداشتم یا خجالت می کشیدم نمیدونم ولی فقط یه لبخند زدم،حمید پریسا رو چرخوند سمت خودش، حالا سر من سمت کون پریسا و کون من سمت سرش بود، حمید کیرشو با فشار داخل کوسش کردو شروع کرد تلمبه زدن، رامین اومد رو منو ازم لب گرفت و گفت: ” حالا نوبت کردن کوسته، واسه پاره شدن آماده ای؟ ” پاهامو گذاشت روی شونش، مچ پامو بوسید، کیرشو گذاشت روی کوسم اما داخل نکرد، انگار فهمیده بود که بدجوری تو کفم میخواست حسابی تشنه ترم کنه، چند باری کیرشو روی کوسم بالا پایین کرد، دوباره ترشحات کوسم زیاد شد اونم همینو میخواست، سرشو گذاشت داخل و یواش یواش فشار میداد، ناله هام داشت زیاد میشد، با ناله های من فشارو بیشتر میکرد و یهو تمام کیرشو داخل کرد، جیغی کشیدمو پاهامو از روی شونش پایین آوردم ، لبشو چسبوند به لبم و تلمبه زدنو شروع کرد، از شدت شهوت وحشی شده بودم و چنگ مینداختم بهش، ضربه هاشو محکم کرد، ” جون دوست داری کیرم تو کوسته ؟ گاییدنت چه حالی میده، کوست چقدر تنگه خارکسه چند وقته کیر نخوردی ؟ ” دوباره داشتم ارضا میشدم، پاهامو حلقه کردم دور کمرش و محکم فشار دادم، چند لحظه تو همین حالت موندمو بی حال افتادم، رامین به تلمبه زدن ادامه داد، چند دقیقه بعد حمید که مشغول کردن پریسا بود کیرشو از تو کوس پریسا درآورد از شونه هام گرفت و منو چسبوند به پری و پریسا رو آورد روی من، کوس پریسا دقیقا بالای دهن من قرار گرفت و کوس من زیر دهن اون، رامین سر پری رو چسبوند به کوسمو بهش گفت که بلیس، زبونشو کشید رو کوسمو شروع کرد لیس زدن، کوسم دهن بهترین دوستم بود، میشه تو این لحظه ارضا نشد؟ چند دقیقه بعد برای بار سوم در حالی که پری مشغول مکیدن کوسم بود ارضا شدم، حمیدم کیرشو کرد تو کوس پریسا و رامین هم تو کوس من، با ناله های حمید متوجه شدم میخواد ارضا بشه، کیرشو درآورد و نزدیک صورت من کرد و با فشار خیلی زیاد آبشو پاشید رو صورتم، حالم داشت بد میشد ولی تحمل کردم، رامین هم موقع ارضا شدن کیرشو درآورد و آبشو خالی کرد تو دهن پریسا.
سریع بلند شدمو دویدم سمت دستشویی و صورت و دهنمو شستم.شب اونجا خوابیدیم و نزدیک های ظهر با سر درد زیاد از خواب بیدار شدم. یکی دو ساعت اونجا بودیمو بعد مارو رسوندن خونه و حمید یک پاکت به من و یک پاکت به پریسا داد و رفتن. رفتم تو و پاکتو که باز کردم دو میلیون تومان پول توش بود واقعا شوکه شدمو به پریسا گفتم اینا همش ماله منه ؟ خندیدو گفت نه بهت دادن که واسشون نگه داری!! خب معلومه که مال شماست خانوم خانوما، تازه اولشه اینقدر از این پولا بگیری، شیطون نگفته بودی اینقدر دادنو خوب بلدی، خندیدو رفت حمام. حسابی خوشحال بودم ، هم سکس خوبی داشتم که حسابی حال کردم هم پول خوبی به دست آورده بودم.
با این رابطه بود که وارد این کار شدم، تو این چند سال با همه نوع آدمی سکس داشتم و تجربه های عجیبی کسب کرده بودم، یه چیزی تو اکثر آدم ها تقریبا مشابه بود، اونم اینکه هیچ کدومشون چیزی نبودن که نشون میدادن، انگار همشون نقابی به صورت داشتن.
افرادی که به شدت در زندگی زناشویی یا جنسی مشکلاتی داشتن و با پول میخواستن فانتزی های عادی و غیر عادیشون رو عملی کنند.
یکی دوست داشت بهش قلاده ببندم، یکی دیگه میخواست شلاقش بزنم، یکی میخواست با ماساژ ارضاش کنم، یکی میخواست مثل جنازه باشم، یکی دیگه میخواست من با دیلدو بکنمش، یکی عاشق لیسیدن پا بود, یکی پول میداد فقط فحش بهش بدم و تحقیرش کنم، یکی میخواست خودمو به خواب بزنم و صدها فانتزی های دیگه
اوایل همه چی خوب بود ولی کم کم تمام اینها تکراری شد، اینکه یک نفر تو زندگیت نباشه، اینکه تنت بوی چندین مرد غریبه رو بده، اینکه همه فقط به قصد کردنت میان، اینکه باید آرزوهاتو به گور ببری، اینکه اول و آخرش میدونی که تنها و تنها و تنهایی چون بلد نبودی، چون یادت ندادن، چون قدرت انتخاب از لحظه ی تولد با تو نبوده، چون این مردم بدون اینکه چیزی ازت بدونن قضاوتت میکنن، چون اینجا وقتی طلاق میگیری دیگه حق زندگی نداری و فقط یه بیوه ای، چون اینجا بهت کار خوبی نمیدن مگه اینکه حال خوبی بهشون بدی، چون اینجا ملاک های انتخاب سایز سینه و سایز باسنه.
به خدا لعنت به این مخ های خشکیده ی جاهل
نمیخوام بگم همه افرادی که شرایطشون مشابه منه این میشه سرنوشتشون، نه اصلا ولی معمولا واسه امثال من که نه خونواده ی درستی دارن، نه تحصیلات خوبی مجبورن همین راهو ادامه بدن و معمولا از دو حالت خارج نیست، اگه شانس بیاری و با عذاب وجدانت هم کنار بیای یکی عاشقت میشه یا یه ساده لوح پیدا می کنی و خودتو میندازی بهش، یا مثل پریسا مریضی میگیری و بعد چند سال راحت میشی و پرواز می کنی سمت آسمون.
دقیقا بعد رفتن پریسا من افسرده شدم، اون آخرین کسی بود که داشتم، اومدم سمت مصرف مواد و هرچیزی که به دستم رسید کشیدم.
چیزی واسه از دست دادن نداشتم آخرشم سر از اینجا درآوردم.
شما رو به روی من نشستی و مطمئنم تو این یک ساعت حداقل چند بار به سکس با من فکر کردی، داستان زندگی از همین قراره، اول بررسیت می کنن، بعدش تجسم و در نهایت قضاوت میشی.
نوشته: هیس تریک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید