این داستان تقدیم به شما
سامی ام بیست سالمه از تهران چند روز پیش رفته بودم پردیس زندگی صادقیه فیلم ماجرای نیمروز رو ببینم قبل از شروع فیلم دو تا دختر کنارم نشسته بودن و با عشق راجع به فیلما صحبت میکردن . حواسم بهشون نبود و سرم تو گوشیم بود یکم که نگاشون کردم یکیشون خیلی خوشگل بود با یه عینک گرد صورت سفید و چشمای درشت . موهای فرفری بلند که ریخته بود رو صورتش. یا شلوار مشکی پوشیده بود که رو ران پاش زاپ داشت پاهاش معلوم بود و از پایین هم نصف ساق پاهاش لخت بود . بیشتر از 17 سالش نبود . پاهاش خیلی سفید و ناز بود رفتم تو نخش و چون سالن هم خلوت بود راحت میشد حرکت زد. کم کم منم تو بحثشون شرکت کردم اولش بهم محل نمیدادن ولی چند ازشون سوال کردم راجع به فیلما و جوری رفتار کردم انگاری خیلی حالیشونه و اسکورسیزی ان !! از صحبتاشون فهمیدم فرداش هم میخوان بیان فیلم شاه کش رو ببینن. سریع رفتم یه بلیط هم من رزرو کردم. فرداش وقتی رفتم دیدم دوستش نیومده و تنها نشسته بود منو دید یکم جا خورد رفتم پیشش نشستم و بالاخره مخشو زدم تو سالن هم پیشش نشستم بعد از فیلم هم شماره دادیم قرار شد فقط درباره فیلما صحبت کنیم ولی تا شب درباره تنها چیزی که حرف نزدیم فیلم بود !! تا دیروز که رفتیم پردیس کورش و یکم تو پاساژ کس چرخ زدیم اونجا دستشو گرفتم و دیدم بدش نیومد تو سالن هم بغلمون خالی بود دستشو گرفته بودم و نوازشش میکردم و میمالیدم . دستای نرم و لطیفی داشت . کم کم دستمو گذاشتم رو رون پاش و قسمت پاره شلوارش پاشو میمالوندم قلقلکش میگرفت و همش میگفت نکن. اسمش حدیثه بود . شبش بهم پیام داد خیلی بیشعوری ولی با خنده بود پیامش . بهم گفت فردا بیا خونمون یه فیلم با هم ببینیم . با خودم گفتم دمت گرم سامی رفتی واسه سینه هاش
قبلش رفتم حموم و یه صفایی به بدن دادم خونشون سمت ستارخان بود خودش از وسط مسیر اومد دنبالم و خودش اول دستمو گرفت سر کوچشون وایسادم تا اوکی بده . بعد از 5 دقیقه رفتم بالا خونه بزرگ قشنگ و تمیزی داشتن دیدم یه تاپ و شلوارک کوتاه پوشیده و پاهای سفید و لختش تو چشمم بود دیگه امون ندادم بهش سریع لب گرفتم ازش حال حدیثه از من خرابتر بود و خیلی داغ بود سینه های نازش 70 بود یکم مالیدم دیدم داره بیهوش میشه چشماش خمار شده بود منو برد اتاقش افتادم روش تمام بدن سفید و نازشو میلیسیدم. بدنش سفید مثل بلور بود شلوارکشو با شورتشو کشیدم پایین کون بزرگ و خوش فرمش افتاد بیرون نتونستم جلوی خودمو بگیرم یه گاز محکم از کونش گرفتم که جیغ کشید طاقت نداشتم و یه کم کرم زدم سر کیرم و به زور سر کیرمو کردم تو کون سفیدش یه جیغ از ته دل کشید و زد زیر گریه منم همونجا سرشو توش بدون حرکت نگه داشتم یکم که اروم شد ذره ذره کیرمو میکردم تو کونش . ده دقیقه طول کشید که تمام کیرمو کردم توش. خوابیدم روش و سینه هاشو گرفتم. بالاخره کونش باز شده بود و من اولین نفری بودم که کون سفید و تپل حدیثه رو میکرد. معلوم نیست تا چند سال دیگه چند تا کیر این کون خوشگلل و سفید رو بگان. شروع کردم به تلنبه زدن دیگه صدایی از حدیث نمیومد و بیشتر ناله هاش جنبه لذت داشت وقتی با کیرم تلنبه میزدم موج قشنگی رو کونش می افتاد و مثل ژله میلرزید. بلندش کردم لنگاشو دادم بالا و کیر 17 سانتی و کلفتمو کردم تو کونش . فیس تو فیس بودم و موقعی که میکردم تو کونش چشماش خمار میشد از لذت اون صورت قشنگش رو میدیدم ابم میومد چه برسه به اینکه بخوام بکنمش تو همین حالت داشتم تند تند میکردمش که احساس کردم داره ابم میاد بهش گفتم میخوریش که گفت نه منم تمام ابمو خالی کردم تو کونش. معتاد کون دادنش کرده بودم جوری که مکان نداشتیم هم میومد میرفتیم تو انباری خونمون شلوارشو تا زانوش میکشید پایین همون جا سرپایی میگاییدمش…
نوشته: سامی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید