این داستان تقدیم به شما
21 ساله بودم که پسری رو برای ازدواج بهم پیشنهاد دادند.من چند بار پسره رو دیده بودیم . قیافه ای نداشت فوری مخالفت ها شروع شد من هم به معرف ج رد دادم .اما نمیدونم چی شد دور از چشم همه باهاش ملاقات کردم .راستش از نحوه حرف زدنش خوشم اومد زبان چرب و نرمی داشت. وبا کمی ناز و خواست دوست شدن با یه پسر باعث شد که نفهمیدم چه میکنیم وجواب مثبت دادم . و خدایی دلم خواستش البته یه دوست پسر داشتم که به دلیل دوری محل کار خیلی کم میدیدمش واز خواسگاری تفره میرفت البته باهاش ارتباط جنسی کاملی نداشتم فقط چند بار همدیگر رو به آغوش میکشیدیم و چون من خیلی کم رو بودم فقط لب بازی میکردیم واون شروع میکرد یکی دوبار هم رومانتو منو مالید خودشو بهم میمالید .وچون از سن ازدواج هم میگذشت گفتم شاید عشقم بشنوه ازدواج میکنم اقدام کنه .اگه هم نخواست که با اسعد یه مدت دوست میشم و نهایت تموم میشه اخه دو سال ونیم ازمن کوچکتر بود خلاصه نفهمیدم که چه شد که عقد کردیم وچشمتون روز بد نبینه در اولین دیدار برادرش صد دل عاشقش شدم .برخلاف اسعد اکبر بسیارزیبا قد بلند .جو گندمی وچهار شونه .وهرچی بگم کم گفتم .وبر خلاف اسعد تمام دختران فامیل وبیگانه دوست ش داشتن حتی تمام خانواده من بهش چشم داشتن وتو تمام مجالس. نام اون بود وبس .البته اسعد شوهرم خدایش برام ازهمه نظر کم نمیزاشت .ولی دل بود چکارش میشه کرد . البته رفتار خانواده من واون هم بر تمام این اتفاقات اثر شدیدی داشت اکبر آقا ۴ سال اسعد بزرگتر بود .البته خودم هم تیپ وقیافه آنچنانی نداشتم لاغر وکوتاه قد بودم .و داشتن اکبر برام فقط رویا یی بیش نبود حتی اگه اسعد نبود.وآنقدر ایمان دارم اگر اسعد ماجرای عشق منو میدونست ومیتونست کاری کنه حتما میکرد اسعد هزاران برابر اکبر برای خانواده همون احترام وارزش و وقت میگذاشت اما همه به دودلیل کور بودند یکی زیبایی اکبر دوم ثروت اکبر که اسعد هیچ کدومو نداشت آقا. اکبر از هیچ نمیگذشت به هیچ دختر وزنی رحم نمیکرد .البته گفتم همه فوری براش رام میشدن.ولی اسعد پاک بود .محلل کارش شهر دیگه ای بود وچند ماه یک بار می امد .مدیر کارخانه سیمان بود هربار که اسمش میومد یا عکسشو یا فیلم عروسی خودمو که اونو میدیدم ناخوداگاه اه میکشیدم وبارها وبارها به عشقش شهوتی میشدم ودستام جای دستشو رو کوسم میگرفت وتا ارضا نمیشدم دستمو درنماوردم چند بار بغل شوهرم خوابیدم که یهو دلم حسش میکرد وباوجود اینکه کافی بود دستمو دورکمر شوهرم حلقه میکردم فوری حسابی منو میگاید اما فقط عشق اکبر بود که ارومم کرد.تو تمام سکسهای اجباریم با اسعد چشمامو میبستم و با تمام وجودم اکبر رو بغلم حس میکردم وتنها آن زمان میفهمیدم سکس چیه .حتی وقتی احساس میکردم دارم ارضا میشم یه بهونه پوزیشن پشتمو به اسعد میکردم وسرمو ازش دورمیکر دم که مبادا درلحظه ارضااسم اکبر رو بگم چون همیشه آن لحظه فقط کلمه عزیزم وعشقم رو بلند میگفتم هیچ وقت کلمه اسعد رو نگفتم وآخ عزیزم بکن منو عشقم واروم زیر زبونم اخ اکبرم بکن عزیزم .
با تمام این اوصاف من دختری بسیار مذهبی واقعی بودم که .اما چه کنم .دوران مجردی بارها به عشق بعضی پسرهای خوشگل محله خودارضایی میکردم ولی هرگز به خودم اجازه ندادم کاری کنم اما دلم مثل سیروسرکه یه پسر باحال و بکن میخواست با وجود آزادی کامل و درخواست مکرر بعضی ها سخت گیر بودم
یک شب که همگی خانه ماخوابیدند وحال ما صد متر مربع هستش من کنار اسعد واکبر به فاصله حدود بیست متر ودور ازمن خوابیده بود .که ازته دل ارزو کردم اکبر شوهرم بود والان میومد پیشم که یهو شورتم پر آب شد تجسم کردم ارام ارام داره به طرفم خودشو میکشه و من پشت به اسعد ورو به اکبربودم وحس کردم که اکبر نزدیکتر شده انقدر شهوتی شدم که برای جلوگیری از خود باختن و تسلیم شدن .ونزدیکترشدن اکبر طوری که دستش رو کشید بهم خورد شاید میخواست کم کم بچسبونه چون دوبار دستش افتاد روسینه هام یک بار هم حس کردم پاش به پام خورد،
منی که تا ده دقیقه یا چوچولم ورنمیرفت وزبان نمیزد خیس نمیشدم تمام شورتمو پر آب حس کردم .وهمیشه سعی میکزدم درحضوردیگران ازشوهرم دور باشم ونشون یدم هه حرمت دیگران واجبه .بدون درنظر گرفتن احتمال بیدارشدن بقیه پریدم رو اسعد وباچشمان بسته فقط نیم ساعت ازبالابه پایینشو لیسیدم بنده خدا خوشکش زدهبود وبرای اولین بار شورتشو باعشق میمالیدم وروش کیرشو گاز میزدم قبلا وباهزاربا خواهش فقط یه ساک کوچولو کرده بود که جواب من نه بود حتی یه بار ازسکس دست برداشتم چون میگفت یک لحظه بخور
وحالا داشتم رو شورت میمالیدمش وانقدر ساک زدم که ابش اومد .ولی من که کیراسعدرو نمیخوردم .وان شب سه بار ازش خواستم منو بکنه که کرد وهمش لحظه اخر پشت به اون ومیشدم ازپشت کوسم میزاشت ومنم به صورت اکبر که رو به ما شده یود ونمیدونستیم خواب بیدار نگاه میکردم وتجسم مبکردم اون از جلو واسعد هم ناجار عقب میماله اخ عقب من اصلا….اما اگه اکبر بگه حتما.وگایش میشدم این رو بگم من در دوران مجردی به جز محمد همان دوست پسرم به هیچ جنس مخالفی اجازه حتی لمس بررروی لباس نداده بودم فقط یک ببار که 15سالم بود وتازه سینه داورده بودم دوست. برادرم به زور منو چسپوند دیوار وسینه هامو میفشرد که. فقط درد حس میکردم از من 20سال بزرگتر بود سعی کردم از دستش در برم که دیوانه وار فشارم میداد وگفت اگه نمالی میگم صدام زدی که بهت بدم وبرای اولین بار به زور دستمو روشروال گداشت وخودش دستمو به کیرش فشار میداد وبالا و پایین میکرد من فقط با ارامی گریه میکردم آنقددر . باالا . پایین کشید که شروالش خیس شد وبا دست دیگرش وسط پامو انقدر مالید که وقتی رفت دستمو گذاشتم روش اه کشیدم وبرای اولین بار رو شلوار کیر تو دستم بود که تا 19سالگی ازتمام پسرا بدم میومد ولی هربار یاد اون لحظه میافتم خیلی حالم بد میشه. مرتیکه مثل الاغ بود .شنیده بودم ۳ زن گرفته بودوهمگی از بزرگی کیرش طلاق گرفته بودند شب زفاف منتظر کیر بزرگی مثل اون بودم که خوب شد و همش ۲۲سانت داشت
بیام سر گدایی عشق خودم . یاد و بودن اکبر وحرمت واحترامش انقدر دلمو برده بود. که با وجود احترام فراوان برای هم ونشون دادن فقط محبت برادر شوهری وزن داداش بین ما حاکم بود هرگز نه من نه اون کوچکترین رفتار زشتی که نشون دهنده حسی باشه رو نداشتیم بجز اون شب که شاید خواست من بوده واون اصلا تکونم نخورده باشه من میدونستم که عشق من یک طرفس.
روزی که از شهر محل کارش برگشته بود چون 5 ماه نیم نبود برای دیدن تنها برادرش که خیلی همدیگر رو دوست داشتند سراسیمه وباخوشحالی بدون در زدن وارد آپارتمان ما شد اخه در یک ساختمان زندگی میکردیم .وبرحسب اتفاق اسعد برای خرید نان بیرون بود من که بادیدنش خیلی خوشحال شدم مثل دفعه قبل که اسعد واکبر همو بغل میکردن وحسابی روبوسی میکردند ودراخر. من باهاش دست میدادم ولبخند محبت امیزی دلشتم جلو رفتم اسعد که نبود بغلش کنه وروبوسی کنن وناخداگاه من جلو رفتم ودست دادیم چون قدش ازمن بلند تربود من کمی رو پنجه بلند شدم واون هم بی هدف خم شد وبرای اولین بار همدیگررو بوسیدیم که من سرخ شدم وخون تمام وجودم به جوش آمد اومدکه اونم متوجه شد .وباز خم شد ومن خودمو کشیدم بالا وطرف چپشو بوسیدیم که ناخداگاه اون دوبار خم شد ومنم خودمو کشیدم ودستم تو دستش بود که این بار به جای گونه لبامون به هم دوخت که اون خواست راست بشه ولی من ناخوداگاه بیشتر خودمو کشیدم که اونم باز لبشو گذاشت رولبم که دیگه رو هم قفل شد .همان جلوی در منی که به زور یه لب چند ثانیه ای بالب دوخته میدادم لبم باز باز وعاشقانه داشت روی لبای اکبر لیزمیخورد واب دهن قاطی زبان به زبان مکش زبان که یه لحظه حس کردم که سرم روبه روشه چ راحت لبامون لیر میخره که متوجه شدم دستمو قفل کردم دور کمرشو گرفتم واونم دستاشو زیز باسنم گرفته و منو بلند کرده وپاهام دور کمرش قفله
وای که دیدم عشقم داره لبامو میخوره وبه ارزوی چند ساله رسیده بودم پاهامو دورکمرش بیشتر فشار دادم دستم دورگردنش ونیم ساعت لبامون رولب لعنتی همزمان مثل جنده ها داشتم دکمه هاشو باز میکردم وتا دستام بعد مالش سینش خواست رو شروال بره پایین که صدای نحس اسعد پریدم پایین وفوری رفتم اشپزخونه وعشقم رومل نشست
اسعد اومد حس کردم جو را سنگین نگاه میکنه
با هم رفتند وتا درو بستن من فوری دستام رو بردم داخل شورتم مثل جنده ها خودمو ارضا کردم
شبش که اسعد اومد زودکشیدمش تو اناق خواب واین بار من شروع کردم که گفتش چیه چی ده بعد ده سال تازه عروس شدی
وتمام سکسمو داشتم میریختم که وسط تلنبه زدن ایستاد و راحت گفت چیه چاه ؟؟؟؟نکنه شوهر کزدی وما خبز نداریم
حس کردم داره شک میکنه که بهش گفتم اسع جووونم یاد محمد افتادم
اخه ماجرای محمد دوست پسرم وبه اسرارش لب گرفتن ناراضی بودنم وماجرای آن نامرد دوست برادرم رو براش گفته بودم .انقدر از من حیا دیده بود که پوست برادرم رواحمق وبهش گفته بودم که با محمد تنها یک بار به اصرار بغلم کرده واون لب گرفته من درحالی که میخواستم ولی واندادم که البته دروغ نبود فقط سه بار پیش اومده بود
ازم پپرسید محمد که کاملا چسپید بود رو حس کردی
وحتما یاد اونه که داری کیر مار عاشق میکنی وفوری گفتم اگه نگی بدم اره خوب
البته محمد امریکاس میدونه دستش به من نمیرسه
من که لبای اکبر و ستسو که کوسمو گرفت رو میخواستمو راستش کیرشو هم شق کرده بود وزیر باسنم حس کردم
فوری گفتم دست هودم نبود اسعد ببخش ولی دیدم اون گفت رلستشو بگو نارخت نمیشم مال من کع نبودی وقارازدواج بوده فقط بهت چسپوند
گفتم بیخیال بابا غلط کدم گفتم
ولی باید ذهنشو خالی میکردم که گفتم بس کن گذشته که
که گفت اووو نکنه شلوارشو پایین کشیدی
ومن گفتم فانتیزی میخوای تا بگم اره وگرنه اینجور بوذ
که گفت باشه اره اینم آقا مخمد که من بلند شدم وتمام کارهای صبح انجلم دلدم جوری که سه بار ابم ریخت که گفت اینه کار محمد آقا
ودیگه کی رو میخوای که
فوری پرتش کردم رفتم ودوروز باهاش حرف نزدم که شک نکنه
چند ماه بعد اسعد تهران بود که تماس گرفت با اکبر برم پیشش
ومن اول ناز کردم که تنها درس نیس وال ویل که گفت ده ساعته میرسین
واین شد که منو عشقم توجاده آباده تهران به وصال هم رسیدیم
چند ماه بعد وقتی تازه برگشته بود ه فکر میکرد اسعد سر کاره صبح زود که تازه برگشته یود پرید تو اتاق و رو به من گفت بپر تو بغلم عشقم که یهو چشمش به اسعد افتاد که بغل من خوابیده یود
اکبر خودشو نباخت وروبه اسعد تکرار کرد دادشک گل من.
شب دز حالی که داشتم ازدیدن مجدد اکبر تمام بدنم کیر میخواست نداشتم حس ایجاد بشه اینم بگم ها که کیر اسعد شوهرم خیلی ازکیر اکبر هم کلفتتره هم درازتر وهم پر ملات تر وبکن تر اما کیر معشوق چیز دیگس .
ولی یه شب هنگام سکسمون من که کمی خسته بودم ودرحال تلنبه. زدن خیس نمیشد گفتش چیه کیر کلفت تر بدم ها جون بگیری ؟؟ اکبر آقا فشار بده که من احمق یهو خیس پرآب شدم واوووفی گفتم که اوون بدون ارضا شدن بلند شد ورفت فقط گفت اگه فقط برای سکس جنده ات کرد م و گفت اگه با چشمای خودم میدیدم هرگز باورم نمیشد برای هر دوتون اعتماد شدیدی داشتم .اون شب که خونمون خوابیده بود خوب میدونستم چته.ولی به خودم گفتم که باز نخواسته کاری کنه به خودم پناه اورده احمقانه گفتم افرین که توموقعیت قرارداشتی وسالم موندی .با هم ه سرافکندگی گفتم عشق ایجادشده روز عروسیمون وقتی راننده ماشین شد که کفت بی شرف میگفتی یه طلاق بود گم وگورشدن من .نه اینکه تنها داداشم تو دلش بگه گایدمت .
الان ۱۹ساله که نه سکس کرده نه بهم توجه میکنه فقط جلوی دختروپسرم ودیگران عادی رفتارمیکنه که من فقط تحسین کردنش تو دلم مونده اخه دو بچه داریم ومن دیگه با هیچ کس حتی یک بار هم کوچکترین کاری نکردم وحتی فکرشم نمیکنم نماز میخونم که شاید اول خدا بعد تنها کس زندگیم یعنی معشوق واقعیم اسعد عزیز قبل مرگم منو ببخشه
اصلابه روی برادرش نیاورد حتی بعد ازدواجش فکر میکردم زنشو بکنه وجلد کیرش کنه ولی توجه به اینکه زنش فعمیده بود که کیر اسعد همونه که اون میخواد وراحت پا میداد به شدت سکسی بود چون رفتاراش با تماامردهای فامیل معنی داربود همون مردایی که اکبر خوان یاخواهرشون یازنشونو فقط به خاطرزیبایی گایده بود و اسعد فقط شروع کرد به گایدن دختر وزنهای خانواده من که زیر ۲۵سال بودن واز رفت وامدهای زیادشون با ما میدونستم کی زنشه وکی جلد کیرشه . انگار نه انگار منم به اکبر نگفتم که. فهمیده واز اون روز به بعد دیگه فقط سلام وخدا حافظ بود هرجا اون بود من سعی میکردم یا نباشم یا تنها نشیم وچند روز پیش مامورین به خانه خواهر بزرگ اسعد حمله و۹نفر مرد با یک زن جوان که ۴نفرشون داماداشون و۳نفر شون پسرخاله هاشون که میدونستن اکبر با تیپش زلناشونو قطعا گایده ودونفردیگه شوهر دو دختر خاله شون بودند آن زن هم شهلا خانم عزیز دوردونه خانواده تمعکار وزیبا پرست زن اکبر آقابودکه ۹مزد رو راه اناخته بود وخواهراشون باکمال پر رویی گقته اند که سر شهلاجونمون کلاه گذاشتن که شوهرت اونجاس و کارت داره وگرنه شهلا جونشون چون زن برادر بیشرفشونه فاطمه زهراس و همه به زیبایی وزندگی آقا داداش حسادت میکنند شاید هم زبونم لال خواهراهم جلد خوشکلی آقا داداشه شدن.
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید