این داستان تقدیم به شما
مدتی بود رفت وآمدهای خانوادگی ما بافرشید و زنش زیاد شده بود و من و ژاله زن فرشید حسابی باهم صمیمی شده بودیم
فرشید وشوهرم توی شرکت بزرگی باهم همکار بودند و رفیق فابریک هم
بیشتر وقتها من و ژاله باهم بودیم و هرجا میخواستیم بریم باهم می رفتیم
از همان روزهای اول رفت وآمد متوجه نگاههای تیز و شهوتی فرشید شدم اما زیاد اهمیتی نمی دادم
باخودم گفتم اگه بهش محل نذارم کم کم کوتاه میاد
به همین خاطر خودمو به نفهمی زدم و برای اینکه اونم به خودش بیاد که به زن رفیقش چشم طمع نداشته باشه بارها نوی جمع بهش میگفتم توی دوستای احمد ففط باشما این همه راحتیم و تو رو مث دادش خودم میدونم
ژاله هم می گفت اتفاقا ما هم بیشتر باشما راحتیم
ولی این حرفها تأثیری در نگاههای تیز و شهوتناک فرشید نداشت
اوایل خیلی معذب بودم
میخواستم باهاشون قطع ارتباط کنم ولی من و ژاله خیلی به هم وابسته شده بودیم
سعی میکردم زیاد به فرشید محل نذارم. تا نتونه بهم نزدیک بشه ولی بعداز چندماه کم کم به نگاهاش عادت کردم و دروغ نکم از اینکه میدیدم فرشید باچه حسرتی منو دید میزنه لذت می بردم ولی اصلا به روی خودم نمی آوردم و همچنان بهش محل نمیذاشتم
بخاطر خودمانی شدن رفت وآمدها کم کم من و ژاله دیگه چادر سر نمی کردیم و بی چادر توی جمع می نشستیم واین فرصت خوبی برای فرشیدبود تا بیشتر اندام منودید بزنه
می دیدم ژاله لباسهای تنگ و چسبان می پوشه من هم همین کار رو میکردم
نه فرشید به زنش گیر میداد نه احمد به من
و نگاهای فرشید به من بیشر وبیشتر می شد ولی حرکت ناجوری نمیکرد
بعضی وقتها زیرچشمی می پاییدمش که داشت سینه و رانهای منو دید میزد و انگار میخواست همونجا منو بغل کنه
دیگه من هم به اون نگاهای هوس ناک عادت کرده بودم
و بعضی وقتها حرکاتی میکردم که بیشتر اونو تحریک کنم
مث اینکه اونم فهمیده بود دیگه مث گذشته بهش بی محلی نمیکنم. لبخند رو چاشنی نگاهاش کرد و هروقت چشم تو چشم می شدیم یا باهم حرف می زدیم لبخندی هم تحویلم میداد و باحسرت سینه هامو دید میزد
من هم بی اختیار لبخند میزدم و بیشتر جلوه گری می کردم
بااین کار حس سرخوشی عجیبی بهم دست میداد و همین حس باعث شد تا بیشتراونو حریص کنم
از اینکه میدیدم مردی جلو چشم همسرش که انصافااز من زیباتر بود و همسر من. این همه به من توجه داره و منو میخواد و با نگاهاش منو غرق لذت میکنه کیف میکردم
حالا دیگر من هم تقریبا مث فرشید شده بودم
نگاهای من به او رنگ هوس گرفته بوذ
ولی به خودم اجازه نمیدادم که قدمی به فرشید نزدیک بشم
این قضیه باعث شد تا در خیالم صحنه هایی را تجسم کنم که در رابطه های سکس با شوهرم بیشتر از گذشتع لذت ببرم
بعضی شبها توی خیالم تصور میکردم اگه الان بجای شوهرم فرشید اینجا بود باهاش چکار میکردم و بعد به شوهرم می چسبیدم و نگاهای فرشبدرو بیاد می آوردم که با اون چشمهای زیبایش میحواست منو بخوره
من هم نجواکنان وبا شهوت بجای فرشید درگوش شوهرم میگقتم
من در اختیار توام
دوستت دارم
بیا از وجود من لذت ببر
ببا منو غرق لذت کن
شوهرمم وقتی این حرفها رو می شنید منو بغل میکرد و می گفت ای به چشم. تو جون بخواه ملوسکم و …….
در اون لحظات من تنها چیزی که درکنار خود حس میکردم تن فرشید بود که منو غرق لذت میکرد
احساس میگردم در آغوش فرشیدم و اکنه که دارره باهام سکس میکنه
من هم در خیال خودم میخواستم چنان حالی بهش بدم که تمام حسرتهای. گذشته اش راجبران کنم واساسی حال میدادم
شوهرم تعجب میکرد و میگفت خیلی وقته این همه بااحساس با هم سکس نداشتیم
و من باز هم بیاد فرشید و طوری که انگار با فرشید جرف میزنم می گفتم تو لایق از اینها بهنرم هستی
من برات چیزی کم نمیذارم
تو هم هرطور دلت میخواد از من لذت ببر
سراپای وجودم در اختیار توئه
و احمد باشنیدن این حرفها مث دیوانه ها به جونم می افتاد و منو به اوج می لرد
من هم دائما فرشید رو کنار خوذم تصور میکردم و میگفتم چطوره؟ خوشت میاد؟
بیشتر بکن
بغلم کن
فشارم بده تا بیشتر حست کنم
محکم تر تلمبه بزن تا باور کنم دازی لذت می بری ……
خلاصه اینکه در خیالم همیشه فرشید را در کنار خود می بینم و سکس هام با یاد انجام میشه
اونم چه ه سکس هایی؟
سکس هاس که احمد میگه توی خواب هم نمیدیدم این همه بهم حال بدی
اما در حالت عادی به خودم اجازه نمیدادم حتی دستم به دست فرشید بخوره یا او به من دست بزنه
ولی دلبری هام برای فرشید ادامه داشت
گذشت و گذشت تا اینکه ی روز که باشوهرم توی خیابون بودیم موبایلم زنگ خورد
شماره فرشید را توی گوشیم داشتم شوهرم شمارشو سیو کرده بود که اگر زمانی مشکلی پیش آمد و لازم بود بتونم بهش زنگ بزنم
با دیدن شماره فرشید هول شدم
از این می ترسیدم که نکند فرشید دل به دریا زده و میخواهد عشقسو به من ابرازکند
اگر هم جواب نمیدادم امکان داشت احمد شک گند و گوشی را نگاه کند که با دیدن شماره فرشید کاربدتر می شد
مجبور بودم جواب بدم
فرشید پس از سلام و احوالپرس گفت ببخشید مزاحم شما شدم چندبار به احمد زنگ زدم گوشبش خاموش بود … نذاشتم حرفشو ادامه بده گفتم اختیار داری ژاله حون
من و احمد أمدیم بیرون الان توی خیابان هستیم برگدیم خانه خودم باهات تماس میگیرم
فرشید گفت چی داری میگی
گفتم خیالت راحت حتما زنگ میزنم بت میگم
و خداحافظی کردم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید