این داستان تقدیم به شما

این داستان با ویرایش خود سمیرا (مستعار )انتشار داده شده
۱۶ سالم بود که زن داییم شد
با یه قیافه با نمک سکسی قد ۱۷۰ وزن ۶۵ سینه و باسنم نگم براتون اصلا استایلش بود که من و عاشق خودش کرد
وقتی شلوار مشکی جذب با یه پیراهن جذب رنگی جلوم قر میداد دوست داشتم بگیرم و بلیسمش
خیلی سکسی بود از قیافش معلوم بود
چشماش همیشه خمار بود
استایل سکسی زندایی طوری بود که نمیشد نگاه نکردش تو دوران نامزدی خونه ما زیاد میومد
چون داییم شهرستان کار میکرد
اخ اخ که چه کسیه سمیرا جون
همیشه هم جلو ما لباس راحت می پوشید یه بدن سکسی که کیر هر مردی رو صاف میکنه
خلاصه این زندایی چادری ما خیلی شیطون بود و بعضی وقتا خواسته یا ناخواسته اشوه میومد، معلوم بود از نگاهاش خیلی شیطون و‌شهوتیه
یه بار که تازه عروس ما شده بود با هم رفتیم درمانگاه و موقه امپول زدن به من گفتش بیا بالا سرم وایستا خودشم دراز کشید و چادر داد به من و مشغول باز کردن مانتو شلوار شد ، شلوارش و تا جایی که میشد امپول زد ،داد پایین و یارو رو صدا کردم تا بیاد بزنه ، یه پسر ۲۸ ساله درشت بود که تا اومد تو امپول و ورداشت و موقه اماده کردن امپول شلوار زندایی رو گرفت تا زیر لپ کونش پایین کشید و دستش و طوری گذاشت روی کون سمیرا که قشنگ انگشت شستش نزدیک سوراخ کونش بودزندایی یکم جابجا شد گفت اقا چیکار میکنی که پسره با لحن محکم تند گفت خانوم تکون نخورین امپولتون روغنیه ، یکم طول میکشه و درد داره تحمل کنین رو به من کرد و گفت یه حوله بگیر و بزار رو شوفاژ گرم شه که بعدش بزاری روی جای امپول منم بچه بودم و نفهمیدم یارو داره میفرستتم دنبال نخود سیاه قشنگیش اینجا بود که زندایی هم دیگه اعتراضی نکرد و پسر ه قشنگ کونشو میمالید
از شانسم یه حوله سریع پیدا کردم و گذاشتم رو شوفاژ که صدای داد سمیرا جون شنیدم و سریع اومدم پیشش
وقتی برگشتم دیدم پسره شلوار شورت سمیرا رو پایین تر کشیده بود با یه دست امپول میزنه و‌با اون یکی دست سوراخ کون و کوس سمیرا رو میمالید
تا من و دید هل شدو دستش و گذاشت رو کونش و دوباره با لحن تند گفت شما بیرون وایستا
هنوزم نمی تونم اون صحنه رو درک کنم
با دیدن این صحنه بد سیخ کردم و پسره هم ۳ یا ۴ دقیقه طول داد و حسابی کوس کون زندایی ما رو مالید
دیدم که بیرون اومدنی زنداییم با چشای شهلا اومد بیرون و لنگ زنون دنبال راه فرار بود
بهش گفتم حوله داغ و نذاشتی
گفت نمی خواد میشنم تو راهرو روش
از دستش گرفتم که زمین نخوره و تا راهرو بغل شوفاژ رفتیم و اروم نشست روش و یه اخ طولانی هم کشید که حسابی شهوتیم کرد
این اولین باری بود که دلم می خواست کوس و کونشو بخورم
منم از این که اون صحنه رو دیدم میترسیدم و قلبم تند تند میزد و خیلی حس عجیبی بود ، یکی اونی رو که دوست داری رو جلو روت کسش و بماله و تو وانموددکنی ندیدی
خوب اون موقه من همش ۱۷ سال داشتم و بچه تو خونگی بودم
ولی دل و به دریا زدم و گفتم زندایی جون چقدر امپولت طول کشید و چقدر داد و بیداد کردی و داری نالی میکنی ؟
رنگش پرید و با تته پته گفت اره خیلی درد داشت و پسره بد زد امپولشم روغنی بود درد داشت
گفتم بخاطر همین بود که داشت ماساژت میداد؟
سمیرا با شنیدن این حرفم گفت تو رو خدا به داییت یوقت نگی مرد امپول زد و تو تنهام گذاشتی ، میکشتم
گفتم نترس نمیگم ، بگم که ابرو خودمم بره
مرتیکه بیشعور معلوم نبود چیکار میکرد منم نذاشت وایستم و اروم با خودم فوش به یارو زمزمه کردم و طوری که بشنوه
قشنگ خجالت کشیدن و اب شدنش رو دیدم
دوباره افتاد به التماس که چیزی به هیشکی نگم
با تته پتته گفت کاری نکرد بنده خدا فقط امپول زد
تو هم پسره خوبی باش و به کسی نگو
 
بعدم بلند شد و اومدیم خونه و من به هیشکی هیچی نگفتم
جریان اون روز رو بعدا که با هم راحت شدیم از سمیرا پرسیدم
گفت تو اونجا بودی و از تو خجالت کشیدم و چیزی نگفتم ، تو که رفتی بیرون گفت چطوری خانوم سکسی و حشری و همزمان دستش رو کرد لای پام رو سوراخ کسم و باهاش ور رفت و من همش اروم التماس میکردم اون دست بردار نبود و گفتم الان دستش رو میکشه تو میای و اونقدر خوب مالید که وا رفتم و مقاومت نکردم و اونم امپول و زد انگشتاش و دو تا کرد تو کسم دو تا هم توکونم و من از درد داد زدم و تو اومدی دستش رو کشید و منم گفتم الان امپول تموم میشه و میریم که تو رو فرستاد بیرون و دوباره انگشتاش و کرد تو کس و کونم
با اون یکی دستش که آمپول میزد امپول و رو تو کونم ول کرد و کیرش در اورد و با دست گرفتنش و ابش اومدن همون شد
ابشم ریخت تو سطل و زباله
همش خدا خدا میکردم که تو نیای و ببینی
امپول و دراورد و یه نگاه بیرون و کرد و اومد یه لیس از کوسم تا سوراخ کونم زد و باز مالید
حسابی خیس شده بودم و چون استرس داشتم و خوب میمالید زود ارضا شدم
پسره هم شمارش و نوشت تو کاغذ و گذاشت تو شورتم منم اومدم انداختم تو چاه ( این خاطره اولین تجاوز به سمیرا بود ، بعدا تو قسمت های بعدی دو تا از تجاوز هایی که شده رو میگم)
سمیرا ازم ۳ سال بزرگتر بود و با هام خیلی راحت بود
یادمه من اون موقه تازه کامپیوتر خریده بودم و موقه هایی که سمیرا جون میومد به بهونه یاد دادن و اموزش همش میچریدمش و غیر مستقیم طوری که نفهمه میمالوندمش
یا یه بارم که حموم بود از بالای در تو رختکن و دیدش زدم و حسابی باهاش جق زدم
داییم شرایط کاریش بدتر شد و مجبور بود یه تایمی یه شهر دورتر دیگه کار کنه
و زنداییم به خاطر شرایط مالی داییم خونه بابا بزرگ اینها رفتن
این داییم یه داداش کوچیکتر داشت که اکثر اوقات خونه بود
از اینجا به بعد و از زبون سمیرا میگم
خیلی وقت بود سکس نکرده بودم و خیلی حشری بودم همش با خودم ور میرفتم علی شوهرش هم نبود من و ارضا کنه و همش داغ بودم و مجله سکسی میدیدم و با خودم ور میرفتم
خیلی خودم و با مردای دیگه تجسم میکردم و از اینکه دو نفر دارن هم زمان با هم بهم حال میدن خیلی حشریم میکرد
شده بود هر شب کارم سکس چت با داییت
یه روز که خیلی حشری بودم حسین (دایی کوچیکه)صدام کرد که برم کمرش و لگد کنم
چون سر زمین کشاورزی کار میکرد و له میومد خونه قبلا هم این کارو کرده بودم ولی اینبار فرق داشت

 
بعد لگد کردن نشستم رو کونش و بادستام شروع کردم به مالیدن کمرش، از زیر پیراهن دستم و بردم و گرمای بدنش هوش از سرم پروند نمی دونم چی شد اینکارو کردم ، ولی وقتی دستام به بدنش خورد کنترل خودمو از دست دادم و روش دراز کشیدم
هیچی برام مهم نبود و شهوت جلو چشام و گرفته بود
یه آن به خودم اومدم دیدم با لبام دارم گردنش و می خورم ، وای که چه لذتی میدادسکس های من و حسین هر روز بیشتر و بیشتر میشد اخ یادم رفت از حسین بگم
حسین جون برادر شوهرم درسته از شوهرم کوچیکتر بود اما کیرش دو برابر مال شوهرم بود و بدن ورزشکاری داشت و همین باعث میشد من بیشتر مایل باشم بهش بدم
بلاخره شوهرم تو کرج یه خونه گرفت
رفتیم سر خونه خودمون ، حسین اومد و یه جا نزدیک کار میکرد وای که وقتی با شوهرم هم سکس میکردم یاد حسین بودم و انگار دارم با اون سکس میکنم
همه مدلی سکسی کرده بودیم
یجورایی عاشقش بودم و همش با هم بودیم
حسین تو سکس معرکه بود و حسابی ارضام میکرد
من و حسین بالا ۱۰۰ بار باهم سکس کردیم
تا این که قضیه بعد چند وقت لو رفت و خواهر شوهرم فهمید
(خواهر شوهرکوچیکم)
… نمی دونم چرا ولی بهش اعتماد کردم و گفتم همه چی رو
این شد و اونم گذاشت کف دست شوهرم که حسین و به زور من و کرده و …
حالا بماند ، همه فهمیدن ، شوهرم طلاقم داد و ولی بعد چند ماه دوباره به خاطر بچه ها پشیمون شد و برگشتیم سر خونه زندگیمون و منم قول دادم که دیگه شیطونی نکنم
نزدیک ۲۹ سالم بود و هنوز شیطنت از سرم نیوفتاده بود
وقتی چادر سر میکردم ، یجوری چادر میگرفتم که سینه و باسنم معلوم شه
متوجه نگاه های هیز مردم میشدم و این کار لذت و شهوتم و بیشتر میکرد
خیلی دوست داشتم مرد ها رو دیونه کنم
یجورایی راحت شده بودم و شوهرم همه رقمه ارضام میکرد و دیگه اون جریان تکرار نمیکرد
گذشت و تا این که یه روز خواهر زاده شوهرم آرش اومده بود خونه ما وسیله ببره ، که من اومدم روبروش و یه چایی تارف کردم واسش و اونم قشنگ چاک سینه و دستا و بازو ها رو دید زد و باهمم چش توچش شدیم و فهمید من حواسم بهش هست
منم زیاد خودم و سفت نگرفتم که خوب نگاه کنه

 
وسیله ها رو گرفت و قبل این که بره گفت میرم دستشویی ،بعد شم وسیله ها رو ورداشت رفت
حموم دستشویی ما هم یکی بود و من لباس کثیف ها رو که دیشب رفته بودم حموم گذاشته بودم رو سکو‌
هیچ موقه یادم نمیره یه شورت و سوتین توری مشکی بود که بعد رفتنش وقتی رفتم دسشویی دیدم شورتم نیست و فهمیدم ارش ورداشته
صبح بود و این کار ارش خیلی حشریم کرد وباعث شد تا ظهر با خودم ور برم گذشت و گذشت و من متوجه نگاه های شهوتی ارش رو خودم بودم .
شوهرم مغازه دار بود و صبح میرفت تا شب در مغازه بود
یه روز که تو خونه خواب بودم ،شوهرمم سرکار بود و دخترم مدرسه بود خواب بودم که تلفن خونه زنگ خورد ، منم خواب بیدار ج دادم
یه پسره خوش صدا بود که میخواست مخم و بزنه
من اقا مزاحم نشین من شوهر دارم ،
؛ شوهرت که داره عشق و حال خودش و میکنه، تو بفکر خودت باش
من: مزاحم نشو لطفا ، تو که شوهر منو نمیشناسی
چی داری میگی
ولی هر چی اطلاعات داشت دقیق بود
صداش خیلی خواص میزد
گفت که حتی عکس من و هم لخت تو گوشیش داره
من اقا اشتباه گرفتی
سایز سینه و باسنم و گفت و…
جریان حسینم ( برادر شوهرمو) یه کچلو گفت و …
صحبت های سکسیش حشریم میکرد
اصلا میدونین چیه من کلا رو سکس ضعف دارم
اون روز دو ساعت با هم صحبت کردیم
هر روزبا هم صحبت میکردیم و لاس میزدیم
بیشتر من زنگ میزدم روز ۴ بود
نمی دونم چی شد که با هم سکس تلفنی کردیم و پشت تلفن ارضام کرد و خودشم ارضا شد
اون کامل من و میشناخته و این من بودم که نشناختم و فکر میکردم غریبست نگو این ارش خودمونه
خیلی حشریم کرده بود با خودم گفتم وشب که شوهرم و اومد یه دل سیر بهش از عقب جلو میدم شوهرمم اومد و گفت امروز خستست و گرفت خوابید شب تا صبح با آرش سکس چت کردم و تو چت ها سکس گروهی هم شد که من چون خیلی حشری بودم همه رو تایید کردم همش میگفتم دلم کیر می خواد
و صبح باهاش قرار گذاشتم
 
ارش و من که تا حالا از نزدیک همو با این حس ندیده بودیم و من سر کوچمون اومد پشتمو گفت چطوری زندایی سکسی من ، برگشتم و ارش و که دیدم خشکم زد
رنگم پریده بود
فکر کردم شوهرم باز برام نقشه چیده بود که مچمو بگیره ولی وقتی یاد جریان شورت امپول افتادم اروم شدم
رفتم در جلو رو وا کردم تانشستم ، عین ندید پدید ها سر کوچمون از هم لب گرفتیم و بعد چند مین راه افتاد
منم خیالم راحت شد که جریان بین خودمون میمونه اخ اخ که حشری و شرم و خجالت چه حس نابیه.
رفتیم یه خیابون خلوت و یه گوشه پارک کرد و
همین جوری که بدنمو و میمالید در گوشم هم میگفت
سمیرا جون ،
سکسی مننن
حشری من
مال خودمی و…
منم هم فقط ناله میکشیدم و چشامو‌وبسته بودم
یکم لب و گردن وسینه …
وای کسم چغدر خیس شد بود
سینه هامو بیرون کشید و لیس میزد
اخ که منم چغدر رو سینه ها و گوشم حساسم
وای که عجب میخورد خیلی حرفه ای بود
بعد میک لاو و لب بازی سرم و بردم سمت کیرش که وایییی اونم از پشت کسم و میمالید
خیلی حال میداد که دوتایمون باهم تو ماشین ارضا شدیم و یه لب طولانی از هم گرفتیم و من بعد یه ساعت اورد جلو در خونه پیاده کرد
بقیه در قسمت های بعد …
در ضمن ما هنوزم با همیم
قسمت بعد و از شیطونی و اولین سکس با ارش رو براتون میگم

 
 
با تشکر کونی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *