این داستان تقدیم به شما
با سلام
داستان من از اونجایی شروع میشه ک اولا من بسیار متعصب و بد غیرت بودن طوری که زن اولم و سر همین موضوع از دست دادم بعد پنج سال دوباره ازدواج کردم با دختری که از خودم هفت سال کوچکتر بود ولی ازدواج اولش بود خیلی خوشحال بودم بعد که ازش پرسیدم چطور شد قبول کرد گفت آخه هم شغلت خوب بوده هم اینکه من درک میکنم تو خانوادمون یکی داشتیم زنش خیانت کرده بود گفتم ولی زن من خیانت نکرد و در جواب گفت همین که صداقت داری یعنی درست انتخاب کردم ببخشید توضیح میدم که کل جریان و بدونید سرتون و به درد نیارم زن اولم سفید بود و خوش استایل و خیلی داغون شدم چون بی جهت تعصب داشتم و بعد طلاق از خودم متنفر شدم ولی زن دومم سبزه اما زیبا و خوش استایل بود ولی خیلی راحت بود و گاهی گیر میدادم و اون میگفت اینجوری بخوای گیر بدی منم از دست میدی و من هم حقیقت ترس داشتم و آزادش میزاشتم من حقیقت تو سکس مشکل نداشتم و آلتم خوب بود تا اینکه تو شرکت فشار کاری جوری زیاد شد و استرس و مشکلات رو سرم ریخت که رو به مشروبات الکلی آوردم و سیگارم زیاد میکشیدم و همین موضوع باعث شد زمان سکس آلتم نعوذ نداشت و زود ارضا میشدم و زنم بارها به من گله میکرد که الکل و سیگار و کنار بزار من وقتی تو سکس تامین نشم از لحاظ روحی بهم میریزم با خودم گفتم اینجوری میگه که من ترک کنم ولی در حقیقت زنم خیلی شهوتی بود و حتی گاهی به تیکه میگفت فلان دوستم شوهرش هر شب میخواد از من پرسیده تو شوهرت چجوریه گفتم از این شانس ها ندارم هفته ای یه بار به زوره
خلاصه گذشت تا متوجه شدم شبها بیشتر اوقات تو تلگرام مشغول چته و موقع چت لبش خندون هر وقت میپرسیدم میگفت دوستمه در حالی که تنها کسی که دائم با هم صحبت داشتن زن داداشش بود و یکی از دوستاش که فقط تلفنی حرف میزد
خلاصه ی بار که رفته بود حمام گوشیشو برداشتم و از اونجایی ک یادش رفته بود پیامها رو پاک کنه دیدم با محسن نامی چتهای عاشقانه و سکسی رد و بدل میکنه
آب به سرم خشک شد انقدر ناراحت شدم ک تو کمدم وودکا داشتم چند پیک رفتم بالا ک فقط آروم شم
در ضمن چون داستان واقعی هست و خواستم کامل توضیح بدم یادم رفت بگم این جریان پیام زمانی بود ک صاحب یه دختر شده بودیم و الان هفت سالش بود
وقتی اومد بیرون دید من صورتم سرخ شده گفت باز خوردی گفتم آره کار نداشته باش یهو چشمش به گوشیش افتاد انگار فهمید تکون خورده و سریع بازش کرد و فهمیدم پیام و پاک کرد ولی من قبلش از صفحه عکس گرفتم
گفتم بیا کارت دارم گفت بزار لباس بپوشم گفتم الان بیا …چی شده عکسا رو نشون دادم گفتم این کیه؟ یهو موند چی بگه گفتم جواب من و بده نترس کارت ندارم فقط بگو چرا ک دیدم اشکش سرازیر شد و گفت چقدر بهت گفتم کنار بزار زهرماری رو منم نیاز دارم ولی نخواستم خیانت کنم و با اینم فقط در همین حد چته نه عکس فرستادم نه دیدیم همو چت میکنم اینجوری خودم و ارضا کنم
اونجا دیگه هیچی نگفتم و زدم بیرون به سیگار کشیدن ولی یه حسی داشتم بارها با خودم این فانتزی رو داشتم ک من حس سکس ندارم ولی چرا زنم عذاب بکشه گاهی به فکر طلاق افتادم ولی با بچه نمی شد و منم این بار اگه جدا میشدم پشت سرم حرف زیاد بود
اومدم خونه گفتم به زنم بیا کارت دارم گفت بگو جانم گفتم ببین من درک میکنم که نیاز داری و از طرفی من الکل و به این راحتی نمیتونم کنار بزارم و مشکل جنسی هم قابل درمان هست ولی زمان بره و وقت میخواد که من ندارم ولی یه پیشنهاد دارم برات
گفت چی گفتم نظرت راجب سکس با همین که داری باهاش چت میکنی چیه؟ منم مشکل ندارم اگه تو بخوای منم راضیم باورش نمیشد فکر میکرد میخوام امتحانش کنم گفت جدی میگی داری منو امتحان میکنی و شروع کرد باز به قسم و آیه ک من فقط چت کردم بخدا نرفتم جاش و فلان گفتم نگاه نمیخواد قسم بخوری من به هرچی میخوای قسم میخورم جدی گفتم چون نمیخوام پشت سرم خیانت کنی اگه دوست داری لااقل با اطلاع خودم باشه اینجوری مراقبم هستم طرف ناتو در نیاد دیدم سکوت کرد و چیزی نگفت اون شب گذشت و شب بعد وقتی رسیدم خونه دیدم برام چای آورد و سرحال بود گفتم چه خبر گفت هیچی گفتم پیام ندادی به محسن گفت نه گفتم بهش پیام بده ولی نگو شوهرم خبر داره باهاش راحت باش و ازش بپرس شغلش چیه؟
خلاصه پیام داد و فهمیدم محسن پیراهن فروشی داره و به خانمم گفتم باهاش قرار بزار تو خونه گفت آخه یهویی شک میکنه گفتم تو بهش بگو با من خلاصه پیام داد که کجا زندگی میکنی و فهمیدم محسن بالاشهر خونه دارن و تا جای ما چهل دقیقه راه بود ببخشید اسم شهر و خیابون و نمیگم چون آبروم برام مهمتره شرمنده.
خلاصه بعد خانمم گفت حقیقت محسن جان دیگه از حرف سکسی خسته شدم راستکیش و میخوام و یه استیکر خنده زد محسن جواب داد یعنی چی خوب شوهرت پس چی؟ خانمم زد رفته ماموریت باز محسن زد دخترت چی اون و چه کار میکنی و من جا ندارم ولی تو مغازه میشه و خانمم زد نه خونه خودم بهتره دخترم و میزارم خونه مادرم.محسن زد من از خدامه ولی یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟ من هنوز عکست و ندیدم و ی جورایی الان شک کردم سرکارم .خانمم زد عکس و نمیشه حضوری هم و میبینیم چون من شوهردارم و آبروم برام مهمه ولی الان یک تماس تصویری بگیر من جلو رونام میگیرم ک اندامم و ببینی خوبه؟
همه اینا رو بهش میگفتم بگه و اونم میزد و محسنم از خدا خواسته گفت باشه و تماس گرفت خانمم دامن پاش بود و گفتم شورتش و در بیاره و اونم در آورد و دوربین و جلوش گرفت صدای محسن میومد که میگفت وای جان چیم هستی دیوونم کردی
زنم گفت حالا تو هم کیرتو نشون بده اونم دوربین گرفت سمت کیرش وای چه بزرگ بود راحت هفده سانت یا بیشتر ولی کلفت
خلاصه قرار گذاشتن برای فردا شبش خانمم گفت خوب تو چی
گفتم بزار بیاد بهش نگو من هستم یهو میام نترس با من اینجوری حالش بیشتره میخوام اول کپ کنه
روز بعد عصر بچه رو بردم خونه مادر خانمم گفتم دخترم اینجا باشه ما میریم خرید خسته میشه شب میام دنبالش بعد رفتیم خونه محسن ی شماره داده بود خانمم و منم خط اعتباری داشتم گفتم با این زنگ بزن ک خط خودت و ندی و آدرس و داد محسنم که صدا رو شنیده بود دیگه خاطرش جمع بود که امشب کص میکنه
ساعت هفت و نیم بود رسید و من تو اتاق قایم شدم زنم یک بلوز دامن کوتاه و قرمز پاش بود و شرت صورتی در و وا کرد و محسن اومد تو دیدم از لای در اتاق ی جوون سی و پنج ساله خوش هیکل اومد تو و با زنم روبوسی کرد و اومدن تو حال من قایم شدم
صدای محسن میومد ک فکر نمیکردم اینقدر خوشگل باشی و فلان و چرا عکستو نمیدادی و کلا داشتن تعارف رد و بدل میکردن ک یهو اومد جلو محسن خشکش زد گفتم نترس راحت باش ساکت فقط نگاه میکرد دستش و گرفتم گفتم بیا محسن جان راحت باش بشین و اونم نشست رو مبل منم روبروش نشستم و به خانمم گفتم برو چای بیار
محسن سرش پایین بود و من من کنان پرسید شما شوهر…هنوز حرفش تموم نشد گفتم آره گفت بخدا نمیدونستم گفتم چرا میدونستی ولی گفتم که راحت باش داستان نمیشه برات خیالت راحت .
زنم اومد اول جلوی محسن چای گرفت طرف ترسیده بود گفت نمیخوام گفتم بهش بردار اونم برداشت و بعد جای من اومد یواش گفتم خم شو جلوش و خانمم جوری خم کرد که کونش پیدا بود و ی لحظه دیدم چشمای محسن برق زد بعد چایی رو ک خوردیم به زنم گفتم برو کنارش بشین و اونم رفت کنار محسن هنوز انگار محسن تو شوک بود به خانمم گفتم باید خودت راش بندازی طرف قفل کرده خانمم خنده ریزی زد و گفت چه کار کنم خوب گفتم دستش و بگیر بزار لای پات
محسن همینجور میخ ساکت فقط خانمم و نگاه میکرد و گاهی من و گفتم محسن جان گفتم راحت باش ما سر این موضوع صحبت کردیم جفتمون راضی هستیم محسن گفت آخه پس چرا از اول نگفتین گفتم بهش اگه میگفتیم هم باور نمیکردی و نمیومدی چون فکر میکردی کلکه محسن گفت راست میگین
گفتم پس حالا ک دیدی راسته شروع کن ک محسن شروع کرد و اول اجازه گرفت گفتم راحت باش دیدم بلوز زنم و در آورد و بعد سوتین و باز کرد سینه های زنم سایزش هفتاده و صفت چنان شروع به خوردن سینه هاش کرد که قرمز شد پوستش بعد لب گرفتن و گردنش و مکید و رفت پایین تا دامن و در بیاره زنم هم لباس محسن و در آورد و بعد محسن دامن و شورت خانمم و کشید پایین تا چشماش به کس تپل و بی موی زنم افتاد نفهمید چجوری بخوره چنان زبونشو تو کص زنم میچرخوند و می خورد زنم هم حشری شده بود و موهای محسن و چنگ میزد بعد محسن اومد بالا گفت حالا نوبت شماست خانمم شلوار و شرت محسن در آورد وای ی کیره هفده سانتی اما کلفت افتاد بیرون زنم شروع کرد به خوردن و ساک زدن جوری ساک میزد که تا حالا ندیده بودم
بعد چند دقیقه محسن دراز کشید گفت بشین روش گفتم بزارین من بکنم توش و کیرمحسن و گذاشتم دم کس زنم آروم نشست روش محسن سینه هاش و گرفته بود و زنم بالا و پایین میرفت و آهش بلند شده بود وای چ صحنه ای جوری لذت و تو وجودش دیدم و خودم هم لذت بردن بعد گفتم محسن جان اگه میشه پوزیشن دیگه بزن خانمم گفت خم میشم اصطلاحا داگی گفت باشه محسن کیرشو گذاشت سولاخ کون زنم با خودم گفتم الان میگه نه ولی دیدم آروم کرد تو و خانمم فقط اولش کمی جلو رفت بعد انگار راحت رفت تو و نصف بیشتر کیرش رفت به خانمم گفتم اذیت نیستی گفت نه وای محسن شروع کرد به تلمبه زدن در حین تلمبه زدن آبی بود ک از کس خانمم میومد خیسه خیس شده بود کمی ک زد باز خوابید به پشت و محسن اومد روش پاها رو جمع کرد به تو شکم و محسن اینبار کیرش و کرد تو کصش آخ چه صدای شهوت انگیزی بود هم تلمبه زدن محسن هم آخ و اوی زنم
پنج دقیقه تلمبه زد که خانمم گفت دو نفری یکی از جلو یکی از پشت من اول گفتم ک نه فانتزی من اینه نگاه کنم و زود میشم خانمم اصرار کرد یکم داشتی میشدی پاشو منم گفتم باشه خوابیدم زنم اومد رو کیرم و محسن از کون جاکرد شروع کرد به تلمبه زدن وای کیرش انقدر کلفت بود احساس میکردم سایش کیر اون و با مال خودم دیگه داشتم ارضا میشدم ک کشیدم بیرون گفتم من استراحت دیگه محسن خندید محسن گفت به زنم چجوری راحتی زنم گفت از عقب بکن وای صدای شلپ شلپش هنوز تو گوشمه جوری میزد ک تخماش به کس خانمم میخورد باورم نمیشد عقب باز باشه آخر سر داگی استایل از جلو داشت میکرد محسن ک گفت آبم داره میاد گفتم مراقب باش تو نریزی و اونم ریخت رو کمر زنم وای به زنم گفتم چطور بود گفت باورت نمیشه دوبار ارضا شدم
گذشت تا قرار بعدیمون چون کار زیاد داشتم محسن پیگیر بود گفتم بهش هر موقع بتونم خودم زنگ میزنم و قرار شد دو هفته دیگه دعوتش کنم خانمم تو چت براش زد محسن برات سوپرایز دارم با خودم گفتم چیه و ازش پرسیدم گفت بزار همون روز میگم
خلاصه شب قرار رسید و اینبار دخترم و گذاشتم جای مادر خودم جون تابلو بود جای مادر زنم و محسن ساعت هشت اومد تیپ زده بود و عطر و دیدم ی کادو گرفته زنم بازش کرد یک شورت و سوتین قرمز توری بود زنم تشکر کرد و رفت تو اتاق پوشید و اومد
محسن گفت خوب سوپرایزت چیه زنم گفت سوال نکن بعد میفهمی
خلاصه مثل بار قبل شروع کردن به لب گرفتن و خوردن تا لخت شدن و شروع کردن به سکس اول خانمم نشست رو کیر محسن و چنان بالا و پایین میومد ک صدای آخ و اوخش تا بیرون میرفت منم ضبط و روشن کردم صداش و بلند ک صدای اینا نره بعد خانمم خم شد گفت از عقب منم ی تاخیری خورده بودم گفتم نوبت منه اول از عقب تو بشین رو کیر محسن من از عقب بکنم گفت باشه وای برای اولین بار بود همونجور ک میکردم به زنم گفتم عجب کونی داری چرا زودتر ندادی بکنم اونم به خنده گفت تو ک بکن نبودی والا میدادم منم گفتم حالا محسن جون میکنه ک یهو آهش بلند شد همونجا ارضا شد بعد باز من و محسن هنوز نشده بودیم یکم بهش ور رفتیم ک زنم گفت محسن جان بکن تو فقط خواستی ارضا بشی قبلش بگو
اینبار محسن از عقب گذاشت و من از جلو و جوری تلمبه زد ک داشتم ارضا میشدم گفتم محسن من آبم سره چلمه دیگه بسمه
محسن خندید گفت باشه من هستم زنم دراز کشید گفت محسن بکن تو کصم با ضرب بزن محسن کیرش و گذاشت دم کس زنم و کرد تو و بعد شروع کرد به تلمبه زدن زنم داد میزد تندتر محسن جرم بده و محسن تند و تند تلمبه میزد ک یهو گفت آبم داره میاد زنم کمرش و صفت گرفت گفت بریز توش یهو من و میگی گفتم چی میگی بریزه توش؟ زنم گفت از اون هفته دارم قرص جلوگیری میخورم چیزی نمیشه با خودم گفتم پس سوپرایزش این بود محسنم از خدا خواسته یهو آه کشید و لرزید آبشو ریخت تو کس زنم
کیرشو که درآورد آبش از کس زنم زد بیرون با دستمال کاغذی زنم پاک کرد گفت محسن حال داد محسن گفت مرسی خیلی میخوامت و یه لب گرفت اون شب انقدر خوش گذشت ک محسن شب موند به مادرم گفتم دخترم جای تو بمونه صبح میام دنبالش و محسن تا صبح دوبار دیگه کرد زنم و و تو بغل هم خوابیدیم
نوشته: میثم تمار
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید