این داستان تقدیم به شما
سلام
اسم من رضا هست و شدیدا علاقه به بدن مردها دارم . یعنی از بچگی داشتم .و کنجکاو. همین کنجکاوی هم باعث شد حسابی کونی بشم . بریم سر داستان. یه فروشگاه لباس زیر مردونه فروشی بود نزدیک خونمون که من خیلی بهش علاقه داشتم . همیشه شورتای مردنه رو اونجا تو ویترینش نگاه می کردم واقعا حشری میشدم . هیچ وقت جرات نمی کردم برم تو مغازه ولی خیلی وقتا که جق میزدم ناخداگاه میومد تو ذهنم . تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم برم تو . هر بار که از اونجا رد میشدم مرد فروشند رو میدیم که آروم داره روزنامه میخونه . یه مرد حدودا پنجاه ساله . یه روز سر ظهر که خیابون هم خلوت بود بالاخره رفتم تو . با استرس زیاد سلام کردم . مرد گفت علیک سلام خوش اومدین. شروع کرد نگاه کردن من هم حشری بودم و نگران . یکم اطرافم رو نگاه کردم . فهمید گیج میزنم . گفت میتونم کمکتون کنم یواش و با خجالت گفتم لباس زیر میخواستم . یه پوز خند ریزی زدو گفت بله حتماً چه مدلی میخوایین با دست چندتا مدل و نشون داد. گفتم از اون اسلیپ ها سفیدش رو . اونم که مرد کار کشته ای بود سریع فهمید اوضاع از چه قراره . چندتا مدل سفید و اسلیپ رو آورد پهن کرد رو ویترین .گفت : اینا خیلی خوبن تو بدن قشنگ میشینه . راحتم هست . خیلی مهربون و راحت بر خورد کرد منم آروم شدم . تو چشماش برق افتاده بود و همینجوری از شورتش تعریف می کرد . عکس مدل ها رو نشون میدا همه مردهای خوش هیکل با شورت های سفید تنگ و کیرهای برجسته . وقتی فهمید من دیگه حسابی شل شدم گفت. اصلاً بیا اینو اینجا امتحان کن و منتظر جواب من نشد . سریع رفت در و بست و پرده رو کشید من یکم جا خورده بودم ولی نمیخواستم فرصت از دست بره .
صحنه ای بود که بارها به یادش جق زده بودم . مرد خیلی راحت اومد جلوتر و گفت راحت باش شلواتو در بیار . منم پشتم رو کردم بهش شلوارم رو در آوردم همینطور پشتم وایستاده بود گفت شورتتم در بیار اونم در آوردم کیرم نیم خیز شده بود .شورت جدید رو داد دستم منم سریع پوشیدم . گفت چطوره ؟ گفتم خوبه . گفت تیشرتتم در بیار و خودش اومد جلو کمکم کرد اونم در آوردم . حالا من بودم یه شورت سفید اسلیپ تنگ وسط مغازه . با دست شونه هام رو گرفت برد جلوی آینه گفت چطوره ؟ کیرم شق شده بود شهوت تو چشمام معلوم بود . جلو آینه نگاهم میکرد . دستش یواش یواش محکم تر و گرم تر میشد شروع کرد مالوندن از شونه هام خودشو چسبوند از عقب بهم . با دست سینه هام رو میمالوند . خودم رو ولی کرده بودم تو دستاش. سفتی کیرشو احساس میکردم دستش رو برد لای پام و کشید رو کونم همنجوری نشست پشتم و یواش شورتم رو کشید پایین . لای کونم رو باز کرد و شروه کرد به لیسیدن و انگشت کردن . بهم گفت بشین و حالت داگی بگیر . همنجوری قنبل کدم از تو آینه میدیدمش . یه خنده ای تو صورتش بود . زیپ شلوارش رو کشید پایین و کیر شو انداخت بیرون دوباره نشت و در حالی که با انگشت تو کونم میکرد که کونم رو آماده کنه . با خنده گفت معلومه که کم ندادی کونت خوب بازه . بعد خودشو کشوند جلو کیرشد داد دهنم . منم شروع کردم براش ساک زدم . خیلی خوش اومد . همینجوری که داشت انگشتم میکرد گفت درود بر اون کسی که کونیت کرده معلومه که استاد خوبی بوده . بعد کیرشو کشید بیرون و رفت پشتم . من حالت داگی داشتم و شورتم تا بالای زانوم بود دیگه هیچی تنم نبود . اونم فقط کیرشو از زیپش انداخته بود بیرون پاهاش رو گذشت کناره پاهم و شروع کرد بواش یواش کیرشو تو کردن اولش یکم درد داست منم آه وناله کردم و یکم خودم جمع کردم که یکی محکم زد رو لپ کونم و گفت ادعا تنگا رو در نیار معلومه که صد بار دادی صبر کنم الان آروم میشه. منم دیگه جیزی نگفتم و اونم به آرومی شروع کرد تلبه زدن و تو دادن . واقعاً کارش خوب بود . کم کم خوشم اومد شروع کردم برای خودم جق زدن . از تو آیینه میدیدمش . یکم عرق کرده بود همینجوری داشت تلنبه میزد خیلی سکسی شده بود .
با دست شونه هام رو هل میداد عقب من دیگه آبم داشت میومد که دیدم شروع کرد وحشیانه کردن دستم رو محکم جلو گرفتم که نخورم زمین . زانوهم حسابی درد گرفته بود . اون همینجوری میزد و فشار میدا د که یهو با صدای آهی آروم گرفت یکم مکث و دوباره بکم عقب جلو . حدود یک دقیقه تو همین حالت موند . کیرش که دیگه داشت میخوابید رو یواش کشید بیرون منم برگشتم جلوش نشستم زمبن همینجوری داشت نفس نفس میزد خیلی برام جذاب شده بود شروع کردم برای خودم جف زدن . خیلی بی اعتنا کیرش با دستمال تمیز کرد و کرد تو شلوارش منم کف مغازه داشتم برای خودم جق میزدم که بایه تشر گفت زود تمومش کن بپا نریزی رو زمین . منم در همبن حال ارضا شدم و آبم رو ریختم رو شکمم. اونم اومد بالا سرم و چندتا دستمال بهم داد و گفت زود خودم رو جمع کنم منم سریع اینکارو کردم . شورتو در آوردم و دادم بهش اونم همه چیز و جمع کرد رفت در مغازه رو باز کرد . دیگه خیلی حرفی نزد فقط گفت هر وقت خواستی دوباره بیار تو همبن ساعت ها . منم که هم خوشحال بودم و هیجان زده یه بله چشم گفتم و سریع از مغازه زدم بیرون .
دیگه خیلی طولانی شد بقیش باشه بعد
نوشته: رضا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید