این داستان تقدیم به شما

شاید  پونزده شونزده ساله بودم که برای اولین بار سکس هارد با همجنس رو تجربه کردم.تا قبل از اون توی دوران بچگی و نوجوونی چند بار با دوستام کون کونک بازی کرده بودیم و از همونجاها به سکس با همجنس اونم به عنوان مفعول گرایش بیشتری پیدا کرده بودم.اما عجیب بود که بشدت داشتم به لباس زیر زنونه علاقمند می شدم.همه اش با هربدبختی ای بود از توی اینترنت بی سرعت اون وقت ها فیلم های گی زنونه پوش نگاه میکردم.تا اینکه توی 18-19 سالگی به بعد یکی دوبار با لباس زیر زنونه به یکی از بچه محل هامون بنام شاهین کون دادم.عاشق کونم شده بود .میگفت خیلی سفید و تپل و بی مو هستم.میگفت باسنم عین زن هاست و وقتی توی استخر تن و بدن سفیدمو میدیده و وقتی راه میرفتم لرزش کون و کپلمو نگاه می کرده نقشه کردنمو کشیده بوده.
دیگه هروقت فرصت می شد و خونمون خالی بود شاهین میومد خونمون و اول منو میفرستاد دستشویی که کامل خودمو خالی کنم.بعد دوتایی می رفتیم حموم  و میومدیم بیرون و همه تن و بدنمو با لوسیون و کرم و عطر واسپری براق و خوشگل می کرد و بعد وادارم می کرد لباس زیر های مامانمو بپوشم وبعدش عین دیوونه ها می پیچیدیم بهم.من نمیدونم این کارها رو چطوری و از کجا یاد گرفته بود.عاشق لیسیدن کون و تخمام بود.چنان لیسی میزد از سوراخم که تنم عین بید می لرزید. منم دیگه دیوونه این کارهاش شده بودم.یواش یواش سکس هارد رو باهام شروع کرد و دیگه چنان کونی ازم می کرد که هر بار زیرش آبم می اومد و خودشم با آه و اوه شدید آبشو تا آخر خالی می کرد توی کونم.دیگه یه دو سه سالی کارمون شده بود همین.ما یه خانواده نسبتا مرفهی داشتیم.خیلی اوقات خونمون خالی می شد و داستان سکس ما ادامه داشت.یا هروقت خونه شاهین اینا خالی میشد منو میکشوند اونجا.با هرزحمتی بود دو سه تا لباس خواب و شورت و سوتین قرمز و مشکی توری هم خریده بودیم که من هربار تنم می کردم و اونم یه کون سیر ازم می کرد .بعدشم با همون لباس ها آب منی خودمونو پاک می کردیم.احساس می کردم کاملا یه زن شدم.من دیگه بشدت به زنونه پوشی توی سکس و کون دادن کامل علاقمند شده بودم.کونمم انگار گنده تر و زنونه تر شده بود.هروقت واقعا چند ماهی می شد که برنامه سکس جور نمی شد حالم بشدت خراب می شد.شب ها همه اش رویا می بافتم.بعضی شب ها از آرزوی سکس با یه مرد پشمالوی کون کن، توی دلم غوغا بود و عین مار بخودم می پیچیدم..فانتزیم چیزی جدای از سکس با شاهین بود.دوست داشتم به مردهایی که زن گیرشون نمیاد و عاشق کون زنونه پوش ها هستن کون بدم.با همین خیالات می رفتم حموم و با خیار یا یه چیزی شبیه به اون خود ارضایی می کردم.تا دوباره پا بده با شاهین یه برنامه ای جور بشه و دلی از عزا دربیاریم.تا اینکه شاهین بخاطر شرایط کاری خانواده اش مجبور شد بره خارج.برای درس و زندگی. ومن از اون به بعد حال خرابی رو تجربه کردم.تنهایی و بی سکسی آزارم می داد.به دوستی های اینترنتی و این جور کارها هم هیچ اطمینانی نداشتم.چون این شبکه ها و یاسایت ها پر از آدم های فیک و عقده ای بود که اصلا نمی شد بهشون اعتماد کرد.با خیلی ها در اینترنت آشنا شدم ولی واقعا شرایطش جور نشد که با هیچکدومشون ارتباطی برقرار کنم..مجبور بودم به همون روش قدیمی توی حموم و توی اتاق و خیار و وازلین و این جور چیزها اکتفا کنم.این داستان تا بیست و سه چهار سالگی من ادامه پیدا کرد.
 
اما قصه زندگی سکسی من از وقتی شروع شد که بابا مامانم یه کارگری رو استخدام کرده بودن که چند وقت یه بار بیاد خونمونو مرتب و تمیز کنه.یه آقای 48 ساله جا افتاده ای بود با سر تقریبا تاس که اسمش عزیز آقا بود.پوست قهوه ای متمایل به سیاهی داشت.بنظر مرد خیلی آروم و مهربون و با ادبی می اومد.خیلی هم آدم تمیزی بود.لباس کارش هم مرتب بود.یه مرد نسبتا شکم دار با دستای قوی و تپل و بشدت پرمو.توقع نداشتم پونزدهبوی ادکلن بده.ولی عطرآروم و خوشبویی می زد.می گفتن زنش چند سال پیش مرده و بچه هاش هم بزرگ شدن و سرزندگیشونن.من اول ها توجهی بهش نمی کردم ولی میدیدم یه وقت هایی همین عزیز آقا یه نگاه های معنا دار وهیزی بهم می کنه.تا زد و یه دفعه که خونمون کسی نبود و اونم مثل همیشه اومده بود برای کار توی خونمون و منم اتفاقی داشتم توی حموم خود ارضایی می کردم گویا از لای در که حواسم نبود و باز گذاشته بودم منو توی اون وضع دیده بود.این موضوع رو بعدها فهمیدم.
یکی دوماهی گذشت و بعد از این که بیشتر آشنا شده بودیم.هروقت دور وبرم خلوت بود و توی دید دیگران نبودیم دیگه بدجور به من می چسبید وهربار به بهانه این که یخورده کمکش کنم نزدیک می شد بهم .این ماجرا گذشت تا زد واتفاقی قرار شد مامان وبابام دوسه روزی برن مسافرت.منم به بهانه کار هام و درسهای دانشگاهم خونه موندم.خانواده ما حسابی بهش اطمینان پیدا کرده بودن و می گفتن آدم درستکاریه و واقعا هم همینطور بود. یه روز که تازه از حموم اومده بودم وتصمیم داشتم بعد از رفتن عزیز آقا یه خود ارضایی اساسی بکنم،کونمو کامل خالی و تمیز کرده بودم.سرمو گرم کرده بودم و داشتم توی اتاق کارهامو می کردم که عزیز آقا اومد توی اطاقم به بهانه این که جارو برقی بکشه یهو چسبید بهم و بغلم کرد و لباشو چسبوند به لبام.اصلا یه دفعه ترسیدم.خشکم زده بود.سعی کردم خودمو ازش جدا کنم.گفتم اوا چیکار می کنین عزیز آقا.ولم کنین.آخ نه.اما انگار حالیش نبود. ول نمی کرد هرچی می گفتم نکنین.بده.خجالت بکشین عزیز آقا.فایده نداشت. دستای قویشو گرفته بود دور بدنمو و کونم عین یه زن تن و بدنمو می مالید وصورتمو می لیسد .هی با التماس می گفت توروخدا بذار بخورمت.چند وقته منو عاشق خودت کردی.من دیوونه تو شدم و خودت خبر نداری. میدونم که دلت می خواد.دیدم که توی حموم با خودت چیکار می کنی.تورو به هرکسی می پرستی بذار لباتو بخورم لامصب.الانم که کسی نیست بذار یه لذتی از هم ببریم.وای قربون اون لبای قرمز گوشتیت برم.در همون حال انگشت های کلفتشو هم رسما فرو کرده بود در کون چا و گنده من و از روی گرمکنم و لای کونم و نرم سوراخمو می مالید.یه دستشو می مالید در سوراخ کونم و یه دست دیگه اش رو هم گذاشته بود روی سینه ام و می مالید و لبامو می خورد.من که مدتها بود بشدت خمار سکس با یه همچین آدمی بودم هیچ مقاومتی نکردم.عین گوشت لخم افتاده بودم جلوی یه گربه .تا این که دیدم شوخی شوخی همه لباسامو درآورد و در حالی که می لرزید و ناله میکرد و قربون صدقه بدنم میرفت شروع کرد گرمکن وشورتمو کامل از پاهام در آورد و انگار که با دیدن بدن تپل و سفید و گوشتالو و بی موی من خشکش زده باشه گفت وای خدایا چی خلق کردی…
 
 
وای من بمیرم برای این آقا پسر خوشگل.آخ بخورمت من بلا گرفته چه هلویی هستی تو.بعدرفت پایین پاهام و از ساق پاهای سفید و بی مو لختم رو شروع کرد لیس زدن واومد بالا و بالا تر.چنان کس و کون لخت و تپل و بی موی منو میک میزد و با زبون داغ و زبرش می خورد که کپل هام از فرط شهوت می لرزید و همچنان قربون صدقه ام می رفت. دیگه خیلی زود منو وادار کرد از پشت قمبل کنم به حالت سگی.بعد لای کونمو باز کرد و گفت اووف عسل ناز من بخورمت.پدر سوخته. تو که دیوونه ام کردی این چیه.اووف چه جیگریه.آخ فدات بشم من.وای وای عروسک خوشگل من. و بعد یهو زبونشو فرو کرد لای کونم.وای دیگه اصلا نمی تونستم مقاومت کنم ومنم ناله ام در اومد. هی لپای کونمو نرم گاز می گرفت و با اون ته ریش زبرش کونمو زبون می کشید و دوباره لای کونمو باز می کرد و دوباره می گفت آخ الهی فدات بشم عروس خانوم.الهی قربون این تربچه قرمزت برم.و باز زبونشو فرو میکرد توی سوراخم.من دیگه داشتم دیوونه می شدم.بخصوص وقتی دیدم سریع شلوارشو با شورتش کشید پایین و یه کیر سیاه نسبتا پشمالو که سفت سفت زیر شیکمش بود افتاد بیرون دیگه هوش از سرم رفت و بی اختیار همونطور که دوباره اومد جلو و موهای بلند و نرممو گرفت و صورتمو کشید طرف خودشو و ازم لب گرفت و زبونشو نرم فرو کرد توی دهنم و دید که منم بدنم از شهوت می لرزه بدتر کرد کارهاشو.من وقتی زبونمو می خورن دیگه هیچ کاری نمی تونم بکنم از فرط شهوت. گفت الهی قربونت برم از این به بعد زن خودم میشی.اونوقت برم گردوند و شروع کرد سینه های براومده ودخترونه منو مکیدن و لیسیدن.واقعا هیچ مقاومتی نمی تونستم بکنم.ناله می کردم لبای خودمو گاز می گرفتم و می گفتم اووف نکنین عزیز آقا توروخدا.یکی میاد.بد میشه.ولی هم اون و هم من میدونستیم هیچکس حالا حالاها به خونه ما نمیاد.فکر این که یه پسر سفید ناز با بدن بی مو و تپل با یه مرد جاافتاده حشری و کچل توی یه خونه تنها شدن بشدت برام هیجان انگیز بود.. دیگه هی با مشت هام آروم می کوبیدم روی شونه های پشمالوش از شدت حشری شدن.. بعد وادارم کرد یه خورده کیرشو بلیسم.نشستم جلوی پاش.وای چه کیری داشت.خیلی بزرگ و کلفت نبود ولی خیلی خیلی مردونه و سرحال بود.با رگ های کلفتی که روش بود حالمو بشدت خراب می کرد.سفت سفت شق کرده بود بدجور.کله اون کیر سیاهش خیلی بزرگ و شهوتناک بود.منم شروع کرد براش خوردن و لیسیدن.یک ساکی براش میزدم که آه و اوهش در اومده بود. دیدم به یه دقیقه نرسید سرمو از کیرش دور کرد.بعدش ازم خواهش کرد تا میره دستشویی تا خودشو خوب یشوره من یکی از لباس خوابهای مامانمو بپوشم.من منگ منگ شده بودم.بشدت شهوتی و حشریم کرده بود.
تا رفت دستشویی بی اختیار رفتم توی اتاق خواب و از توی کشوی مامان یه لباس خواب گیپورقرمز برداشتم پوشیدم و دو تا لنگه جوراب های توری سیاهشو هم پام کردم. وکشیدمش تا بالای زانوهای لخت و بی موم.بدنم حتی یه دونه کرک هم نداشت.همه رو توی حموم زده بودم.افتادم روی تخت .وقتی اومد توی اتاق و منو با اون لباس ها دید باز شروع کرد ناله کردن و قربون صدقه رفتن.من باورم نمی شد که رویاهام برای زنونه پوشی و سکس با یه مرد پشمالوی کون کن به حقیقت پیوسته باشه.باورکردنی نبود.اومد جلو و دوباره ازم لب گرفت .خیلی حشری بود.یه جوری نفس نفس میزد که انگار سی ساله سکس نکرده.زبونشو فرو میکرد توی دهنم و هی هوم هوم می کرد.ناله می کرد.این دفعه دیگه وادارم کرد به حالت 69 بشیم.وای وای کیرشو تخمای تپل وسفتشو می مالید به صورت سفید و دخترونه من و منم کله سیاه و کلفت کیرشو میکردم توی دهنم .پشمای وزوزی لای پاهاش نه تنها حالمو بد نمی کرد بلکه از تمیزیش و خوشبوییش لذت هم می بردم. اونم لای پاهامو و لنگای تپل منو واکرده بود و زبونشو با شیطنت هرچه تموم تر فرو می کرد توی کونم وسوراخمو وکیر و تخمهامو به شکل خیلی حشری واری می خورد.توی همون حالت هی نوک انگشتای کلفتشو هم با آب دهنش و آبی که از سر کیر من راه افتاده بود خیس می کرد و نرم نرم می کرد توی کون من و منم آخ و اوخ می کردم.بعد دیدم یهو بلند شد وپرسید وازلین دارین توی خونه؟من مست و بیهوش با صورت سرخ شده یه خورده نگاهش کردم و گفتم صبر کن.جفتمون نفس نفس میزدیم و اصلا نمی فهمیدیم چه اتفاقی داره می افته.هیجان سکس با یه همچین مرد پشمالوی سن بالایی داشت قلبمو از توی سینه ام در می آورد. دهنم خشک شده بود.عین یه زن مست با همون لباس هارفتم سمت یخچال و بطری آ بو لیوان رو آوردم و خوردیم بعد توی کشوها رو باز کردم یه کرم خارجی خوشبو پیدا کردم دادم بهش.

 
بعد دوباره وادارم کرد به حالت سگی بشم.باز زبونشو فرو کرد توی کونم.انگار از لیسیدن سوراخ قرمز و تنگ من سیر نمی شد.منم که فقط ناله میکردم.بعدش سرشو برد لای پاهاموشروع کرد ذره ذره کرم مالیدن به سوراخمو هی انگشتای داغشو آروم آروم فرو کرد توی کونم.در همون حال تخمهای سفید و بی موی منو هم هی میخورد و میکرد توی دهنش و میگفت الهی قربونت برم من عزیرم.منم به خودم می پیچیدم و میگفتم توروخدا نکنین با من این کار رو.ولی ته دلم بشدت عاشق این کارهای حشری وارش شده بودم.دیگه نفهمیدم چی شد.بلند شد رفت پشتم و آروم سرکیر داغشو نرم چسبوند به سوراخمو و گفت عزیزم شل کن دردت نیاد.بعد کمی کیرشو مالید در سوراخم و آروم فشار داد و یه خورده کمرشو هل داد به جلو که یه دفعه کلاهک کیرش رفت توی کونم و من یه جیغ ریزی کشیدم و گفتم نه توروخدا نه.نکینی عزیز آقا دردم میاد.گفت شل کن عزیزم الان تموم میشه و دوباره فشار داد.منم مجبور شدم علیرغم دردی که می کشیدم یخورده بدنمو شل کنم.بعد که دوباره فشار آورد یه ذره دیگه کیرسیاهشو فرو کرد توی کونمو و تا اومدم برم جلو که دردم نیاد یهو شونه هامو سفت گرفت و آروم تا تا خایه فرو کرد توی کونم.دادم در آومد از درد.ولی بیشرف وارد تر از این حرفها بود .گفت یخورده تحمل کن الان تموم میشه عزیزم.چند لحظه صبر کرد که نفسم بالا بیاد بعد دستاشو آورد دور کمرم و همونجوری به حالت سگی خوابید روم و شروع کرد نرم جلو و عقب کردن. دو سه دقیقه همینجوری ذره ذره میکرد توش و در میاورد و وقتی دید منم آروم تر شدم و چربی کرم کار خودشو کرده دیگه شروع کرد تلمبه زدن.آخ وقتی تا ته میکرد توش پشمای وزوزی کیر و تخمهاش میخورد به دور سوراخ بی مو وسفید من .دوتا تخمهای سیاخش هم می چسبید به تخمهای بی موی من و منم دیگه از فرط لذت همونجوری که زیرش خوابیده بودم رختخوابها رو چنگ میزدم و گاز می گرفتم. خیلی استاد بود توی کارش.من با لباس خواب قرمزی که دوتا بند روی شونهام داشت و و جوراب مشکی گیپوری با یه تن و بدن گوشتالوی سفید افتاده بودم زیر یه نرخر حشری که کله چرب و کلفت کیرشو میکرد تا خایه توی کونمو درمیاورد.
 
چند دقیقه طول نکشید که کشید بیرون وسریع دوتا بالش گذاشت زیر شیکمم و منو قمبل کرده خوابوند روی بالش ها و پاهامو باز کرد و نشست روی کونمو و دوباره آروم سرکیرشو فرو کرد توی کونمو و بعد دیدم حالتش داره عوض میشه که بعد یواش دستشو آورد زیر شیکمم و کیرمو گرفت توی مشتش و همیجوری که نرم روم تلمبه میزد وقتی دید حالم خیلی خراب شده و دارم ناله می کنم از لذ ت و احساس کرد دارم ارضا میشم شروع کرد برام جق زدن .کون تپل وسفید من عین ژله زیر کون و بدن سیاه و پشمالوی عزیز آقا می لرزید و موج بر می داشت. یهو سرعت تلمبهاشو بیشتر کرد و دیگه تا خایه فرو کرد توش و سفت چسبید بهم و موهامو کشید و سرمو برگردوند و توی همون حالت دوباره زبونشو فرو کرد توی دهنم و یه دفعه با ناله و لرزش شدیدی که توی بدن جفتمون افتاده بود با صدایی از ته وجودش همونجوری لب تو لب هم گفت:هووم هووم هوووم هوووم هوووم و قشنگ آب کمرشو تا قطره آخر خالی کرد توی کونمو و توی همون لحظه آب منم به شدت پاشید بیرون.وای نمیتونم احساس اون لحظمو توضیح بدم.کونمو بی اختیارسفت قلاب کرده بودم وقفل کرده بودم دور کیرسیاهش.درست توی یه لحظه با هم ارضا شدیم.وقتی داشتیم ارضا میشدیم دیگه تکون تکون نمی خوردیم و فقط می لرزیدیم.آبشو خوب خالی کرد توی کونمو درحالیکه کیر من هم توی دستش بود آب منو هم آورد.چند لحظه بعد آروم کیر له شدشو از کونم کشید بیرون.بعد کون من یه صدایی کرد و یه عالمه مایع غلیظ و داغ از کونم ریخت بیرون ودور سوراخم. روی تخمام خیس آب عزیز اقا شده بود.واقعا جیگر جفتمون حال اومده بود.تمام بالش و رختخوابها خیس آب منی شده بود.از اون روز به بعد دیگه من رسما زن عزیز آقا شدم.هروقت حشری می شدیم با هم برنامه می ذاشتیم و منم با انواع و اقسام لباس زیرهای زنونه که می خریدم یا اون برام می خرید آرایش کرده و ناز سکس می کردیم و لذت می بردیم.اینقدر این آدم حساس بود برای اینکه مجبور نباشیم از کاندوم استفاده کنیم جفتمونو متعهد کرده بود که مرتب آزمایش بدیم تا خیالمون از بابت سکس بدون کاندوم راحت باشه.چون فقط با هم ارتباط جنسی داشتیم. اون روز من معنی واقعی زنونه پوشی و با یه مرد کچل حشری سکس کردن رو احساس کردم.انگار که کار خدا بود تا ما باهم آشنا بشیم.خدا میدونه اگه من باهاش آشنا نشده بودم از زور شهوت ممکن بود چه خطراتی رو متحمل بشم.خدا روشکر.
 
نوشته: بچه شیعه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *