این داستان تقدیم به شما
جندگی های من برای شوهرخاله و پسرخاله هام قسمت آخر
رسیدم قزوین در زدم رفتم تو شوهرخالم تنها بود گفتم خالم کجاست گفت رفته مکه 15 روز نمیاد من بی خبر رفته بودم نمیدونستم خالم نیست اینجوری خیلی سخت میشد برام با وجود خالم شوهر خاله و پسراش یکم از خاله حساب میبردند حالا باید چندین روز با سه تا کیر تو یه خونه تنها میموندم دیگه هردقیقه میکردنم، گفتم پس من برگردم خاله نیست من میترسم از تو وپسرات گفت ترس چیه غلط کردی خلاصه رفتم تو لباسامو عوض کردم یه دامن بلند پوشیدم که کمتر جلب توجه کنم زیرش یه شورت معمولی دیلدور هم کشیدم بیرون از کونم گذاشتمش تو کیفم یه تاپ زرد هم پوشیدم
اومدم بیرون نهار خوردم شوهر خالم گفت جوون چه سکسی غذا میخوری اومد کنارم نشست گفت چرا اومدی؟ اومدی بازم حسابی گاییده شی گفتم نه میخام از شوهرم جدا شم گفت افرین با من ازدواج کن گفتم دیگه چی هووی خالم بشم؟ دستشو برد دور کمرم نمیزاشت غذا بخورم صورتمو بوس میکرد شهوتیم کرد گفتم ول کن غذامو بخورم گرسنمه یکم خوردم گفتم چته بازم کون میخای گفت اره بلندم کردم خمم کرد رو میز از رو دامن کس و کونمو دست میزد به کونم سیلی میزد دامنمو بالا برد رو کمرم از شورت به کونم سیلی میززد شرتمو داد پایین یه تف زد به کله کیرش بعد کیر اسبیشو کرد تو کونم تا ته چشمامو از درد درشت کردم یهویی گفتم اهیییییییی تند تند تلمبه زد 10 دقیقه توو همون حالت بعد برد رو تختخواب دمر خوابیدم اومد روم خوابید تا ته کرد توووو ده بکن، منم کونده رو داشتم کم نمی آوردم کمرمو میدادم تووو بیشتر کونمو میداد بالا اونم تا ته تلمبه میزد با فشار ابشو بعد یه رب دیگه رو کونم خالی کرد تاپمو داد بالا کمرمو بوسید رفت از خونه بیرون بعدش بلند شد رفت تا شب خونه تنها بودم پسراش ساعت نه اومدند قبل شام تو اطاقم یه بار دیگه ترتیبمو دوتایی دادن همزمان یکی کیر توو کس یکی کیر تووو کونم گاییدند منو ابشونو هردوتا شون توو کونم خالی کردند خودمو جمع جور کردم دیگه چون خالم نبود یه دامن کوتاه پوشیدم بدون شرت با یه سوتین بدون تاپ رفتم اشپزخونه شام درست کنم شوهرخالم ساعت 10:30 یه بار دیگه شوهرخالم اومد توو اشپزخونه جلوی پسراش دامن کوتامو داد بالا منو از کون بیست دقیقه کنارمیز از پشت بغلم کرده بود سرپایی میکرد کیرشو توو کونم ابش اوومد کیرشو دراورد کرد دهنم منو ابشو خوردم پسراشم ازمون فیلم گرفتن منم با گریه میخواستم برم اطاقم بدون شام برم بخوابم که پسر داییم جلوم سبز شد اونا هم فقط خنده میکردند خلاصه یه سیلی خوابوند دم گوشم گفت جنده عوضی چیشدی اینهمه مدت غیب شدی گفتم خفه شو عوضی میخواستم بزنمش زورم بهش نمیرسید دوسه تا سیلی بهم زد و با پشت دستش تو دهنم زد لبام ترکید خون اومده بود کمربندشو باز کرد انداخت زمینم کتکم زد منم بدجور گریه میکردم خلاصه یه زره مکث کرد پشیمون شد اومد پایین بوسم کرد گفت ببخشید سر وصورتمو ماچ میکرد گفت الهی واست بمیرم سارا نمیخواستم محکم بزم خلاصه رونمو کنار کونمو که با کمربند کبود شده بود خم شد بوسید منم دستمو از روصورتم بر نمیداشتم فقط گریه میکردم با صدای بلند شوهرخالم ناراحت شد پسر داییمو دعوا کرد بهش گفت هم به ما کس و کون بده هم تو کتکش بزنی!
منم گریم بند اومد منو برد رو مبل کنارش نشوند رو مبل دستشو گذاشت رو رونم دست میزد یه مقدار پلو خورشت واسم اوردن منم گفتم قهرم نمیخورم، نمیخوام گفت بخور وا نمیخوام، گفت کیر بخور چپ چپ نگاش کردم گفت ای جوون این نگاه تو دوس دارم نازمو میکشید میگفت فدای کست بشم باهام اشتی کن دیگه ببخشید، خلاصه اشتی کردم یه چند ده دقیقه بعد شام هی با دستش کسمو میمالید ازم لب گرفت شوهرخاله و پسرخاله هامم نگاه میکردند کسم که کاملا لخت بود دامن کوتام رو کمرم بود بعدش بهم گفت داگی رو فرش بمونم من گفتم به تو نمیدم، به زور دستمو گرفت آورد منو رو زمین حالت داگی کیرشو کرد تووو ده دقیقه عقب جلو کرد بعد سرمو از کنار چسبوند به زمین دو زانو اومد روم تا خایه هاش میکرد تا ته توو کونم، پاهامو بهم چسبونده بود کونم براش بالا بود و تا ته میکردم منو، منم از پاییین با التماس نگاش میکردم گاهی پاشو میزاشت رو سر و صورتم و گاهی هم انگشت شصت پاشو میکرد تووو دهنم میخوردم انگشت پاشو منم مطیع بودم در حین گاییدن کونم محکم کونمو سیلی میزد منم اه اوه میکردم آه و ناله میکردم اونم بیشتر بهش حال میداد چاره ای ام نداشتم پسرخاله هامم فیلم میگرفتن، خلاصه ابش اومد خالی کرد تووو کونم چقد داغ بود لامصب، اون رفت کنار، پسرخاله هام که جوون تازه گرفته بودند نوبتی اومدن از کون گاییدن منو هردوشون آبشونو خالی کرد توو که زیادی ابشون زد بیرون، شبم رفتم بینشون خوابیدم بهشون اینقد التماس کردم تا فیلمامو پاک کردند گفتم من هر شب پیشتونم تا خاله بیاد هرچقدر دوس دارین منو میکنید دیگه فیلمامو پاک کنید خلاصه التماسام جواب داد پاکش کردند، تا صبح بین پسرخاله هام خوابیدم، صبح زودتر بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم، بعد پسرخاله هامم دوش گرفتن زدن بیرون منم رفتم پیش شوهر خاله و پسر دایی صبحونه خوردیم، بعد اونا رفتن رو مبل نشستن منم مشغول آشپزی شدم تا نهار خوردیم سه نفری دوساعت بعد نهار که مشغول دیدن سریال بودم با نقشه قبلی از دو طرف اومدن کنارم نشستن، چندروز بود پشت سرهم داشتم میدادم گفتم الان نمیتونم، اگه میشه شب باهردوتون سکس میکنم، پسرداییم گفت چی؟ گفتم بهتون کون میدم…
خلاصه یکیشون یه پامو گذاشت رو پاش اون یکی هم اون یکی پامو گذاشت رو پاش( زیر رونام روی روناشون بود) و دامنمو داده بودن بالا از دوطرف منو میخوردن کسمو می مالیدن، معلوم نبود روم به کدومشون باید باشه، لبامو میخوردن تاپمو در آوردن سینه هامو میخوردن، شوهرخاله کیرشو از شورت درآورد به پهلو شدم شروع کردم به ساک زدن، پسر داییمم به پهلو شد سر کیرشو تف زد، کرد تو کووونم شروع به تلمبه زدن کردن اییییی به نوبت جاشونو عوض میکردند، تا اینکه یکی رو زمین خوابید همزمان کیراشونو توو کس و کونم میفرستادن یکی کونمو و اون یکی کسمو میترکوند، اه اه اه اه اه اه اه اه جاهاشونو هر ده دقیقه عوض میکردن، یک ساعت از کس و کون و دهن منو گاییدن تا آبشون اومد رو سینه هامو دهنم خالی کردند، خلاصه اونا بلند شدن رفتن بیرون منم اونا که پشت کردند زدم به چاک، برگشتم پیش شوهرم بی خیال آخونده و دوستاش هم شدم، چند بارم آخونده زنگ زد که سیم کارتمو هم عوض کردم، و دیگه از همون زمان توبه کردم و پاشم وایسادم، بعد واسه شوهرم حامله شدم الان دوتا بچه داریم، و با شوهرخاله و پسرخاله هام و پسر داییم از همون موقع قطع رابطه کردم تا همین الان که 27 ساله شدم، و خوشبختی ایی که الان دارم با چیزی عوض نمیکنم و تو این دوسال فقط به شوهرم کس و کون میدم تا ببینم بعد چی پیش میاد..
به پایان آمد این گایش و شهوت همچنان باقی *** به صد قسمت نشاید گفت والصف الکیر شلاقی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید